دهکده روابط بین الملل
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

بادرود بر کاربرمحترم هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت. با سپاس -نیکنام
موضاعات
سخنی با شما خاورمیانه خلیج فارس مقالات سیاسی یک هفته باخبر سازمانهای بین المللی برگه هایی از تاریخ شخصیتهای بین المللی اندیشه سیاسی امنیت در روابط بین الملل کتابخانه پیمانهای بین المللی انرژی
پیوند وبلاگ
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان POWER PLAY و آدرس powerplay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
مرکز آموزش و پژوهش های بین المللی وزارت امور خارجه
یو . اس . کلوزآپ
مرکز مطالعاتی رند
وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده
مرکز مطالعاتی و نظرسنجی پیو
موسسه مطالعاتی اسپن
موسسه بروکینگز
چشم انداز توسعه وامنیت
Barry Buzan
JOHN .MEARSHEIMER
Francis Fukuyama
FOREIGN AFFAIRS
Joseph Nye
بررسی استراتژیک
موسسه ابرار معاصر
انجمن ژئوپلیتیک ایران
پورتال جامع سیاسی
وبلاگ تخصصی سیاسی
پزوهشگاه مطالعات راهبردی
دانشکده روابط بین الملل
henry kissinger
وبلاگ دکتر مجید تفرشی
وبلاگ دکتر مجید استوار
سازمان ملل متحد
سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک)
دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت
وزارت امور خارجه
مركز مطالعات عالي بين الملل
باشگاه انديشه
مركز پژوهش هاي علمي ومطالعات استراتژيك خاورميانه
کتابخانه دید
موسسه مطالعات ايران واوراسيا
پايگاه تخصصي سياست بين الملل
كتابخانه الكترونيكي وزارت امور خارجه
مرجع تخصصي علوم سياسي و روابط بين الملل
پرتال جامع علوم انساني
دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه
مرکز مطالعات استراتژیک
ایران دیپلماتیک
دیپلماسی ایرانی
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
الوقلیون

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 116
بازدید ماه : 115
بازدید کل : 242385
تعداد مطالب : 479
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماشا

شورای آتلانتیک :و …آینده ناتو

 

شورای آتلانتیک :و …آینده ناتو

 


 

 

 یک اندیشکده آمریکایی نوشت: آینده ناتو به پیوند میان اروپا و آن سوی اقیانوس اطلس بستگی دارد و هرگونه ضعف در این پیوند، به منزله به صدا درآمدن ناقوس مرگ احتمالی برای ناتو است.

اندیشکده “شورای آتلانتیک” در مقاله‌ای نوشته است: باور عموم بر این است که آینده ناتو به میزان پیوند میان اروپا و آن سوی اقیانوس اطلس بستگی دارد و هرگونه ضعف در این پیوند به منزله به صدا درآمدن ناقوس مرگ احتمالی برای این ائتلاف است، اما مباحثات جاری درباره کاهش تمایل آمریکا به اروپا و افزایش گرایش واشنگتن به منطقه آسیا- اقیانوسیه به روشنی روشنگر این تشویش راهبردی است.برخی تغییرات ساختاری که اکنون در این پیمان در جریان است، می‌تواند تأثیرات عمیقی در دورنمای امنیتی اروپا-آتلانتیک بار عمیقی به همراه داشته باشد. یکی از سرچشمه‌های این تغییرات را می‌توان در منطقه اروپای شرقی و مرکزی پیدا کرد که در آنجا اعضای جدید ناتو با ملغمه‌ای از چالش‌ها و فرصت‌های جدید مواجه هستند. روندی که این کشورها طی می‌کنند تا محیط امنیت خود را بازتعریف کنند، ممکن است منشاء الهام‌ بخشی برای پیمان ناتو در تعیین چگونگی تضمین ارتباط میان اعضای در دهه آینده باشد.ادامه….

کشورهای جدید عضو ناتو را بیشتر کشورهای عضو سابق پیمان ورشو در منطقه اروپای شرقی و مرکزی تشکیل می‌دهند. این منطقه که قبلاً از کشورهای اقماری اتحاد جماهیر شوروی یا به عبارت دقیق‌تر در درون چشم‌انداز ژئوپلتیکی آن بودند، طی دو مرحله توسعه‌ که در سازمان ناتو صورت گرفت، بطور اساسی تغییر شکل یافت.

گسترش ناتو روندی دو سویه بود که طی آن کشورهای عضو اروپای شرقی و مرکزی توانستند خود را در معماری امنیتی غربی جای دهند ضمن این که غرب نیز توانست هم‌پیمانان تازه‌ای در این پیمان برای خود دست و پا کند.

این که چه چیزی این کشورها را تا به این حد منحصر به فرد می کند، چالش‌های فراوانی است که آنها را احاطه کرده و روشی است که آنها برای رسیدگی به آن چالش‌ها استفاده می‌کنند و همچنین تفکر راهبردی آنها است.

امروزه اروپا تنها ۲۱ درصد از مخارج ناتو را تقبل می‌کند. این وضعیت در اروپای مرکزی نیز به همین ترتیب است. در این منطقه تنها کشور لهستان است که هزینه آن برای ناتو در حدود ۲ درصد از حداقل درآمد تولید ناخالص داخلی است. از سوی دیگر جمهوری چک و اسلوواکی شاهد کاهش شدید بودجه‌های دفاعی به رقمی در حدود یک درصد بوده‌‌اند.

در مورد جمهوری چک،‌ معنی این کاهش این بوده که هر از گاهی چند دولت این کشور، مجبور بوده همین تعهدات اندک مالی خود به ناتو را بیش از پیش کاهش داده و در اولویت‌های دفاعی خود تجدید نظر کند. در این دوره بلاتکلیفی چک‌ها هم اکنون معترف هستند که برای آنها بسیار دشوار است که با توجه به وضعیت بغرنج کنونی در بودجه نظامی کشور، آنها بتوانند نیرو به خارج از کشور اعزام کنند.

از نظر بسیاری، این امر به معنی توفان در محل درآمد ناتو است. با این حال، همین وضعیت بحرانی اما نه چندان شدید نیز غنیمت است.

در نتیجه محدودیت‌های بودجه‌ای، دولت‌های این کشورها در منطقه مجبور هستند که با ابتکار “دفاع هوشمند” به آن صورتی که از سوی “آندرس فاگ راسموسن” دبیر کل ناتو ارایه معرفی شده، همکاری کنند. بارها و بارها الگوی پنج کشور اسکاندیناوی (دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد) برای نشان دادن میسر بودن یک همکاری منطقه‌ای استفاده شده،‌ با این حال جالب است که کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به رغم تصوری که از نزدیکی این کشورها وجود دارد، در گذشته و در چارچوب مقوله همکاری با یکدیگر سابقه بسیار بد و ضعیفی دارند.

البته در چارچوب کشورهای چهارگانه شرقی که گروهی متشکل از چهار کشور جمهوری چک، لهستان،‌ اسلوواکی و مجارستان است، تلاش‌هایی صورت گرفت اما تا حدود زیادی ناموفق بود. نمونه استثنایی قابل توجه در این میان رابطه میان چک و اسلوواکی است، اما نبود موفقیت‌های قابل توجه دیگر از موارد بسیار ملموس است.

نخستین و مهمترین دلیل این است که کشورهای اروپای شرقی و مرکزی هنوز مقوله دفاع را در چارچوپ قلمرو حاکمیتی می‌نگرند و تمایلی به همکاری‌های گسترده‌تر ندارند. این امر تا حدودی بخاطر نبود فرهنگ همکاری و مکانیزم‌های مختلف در چگونگی عملکرد ارتش‌های این کشورها است.

مثالی که در این باره می‌توان مطرح کرد، تصمیم این کشورها برای به دست آوردن جنگنده‌های جدید است. در پایان، همه آنها ترجیح دادند که هر کدام جنگنده‌هایی متفاوت خریداری کنند و این فرصت را که با ارایه سفارش مشترک از تخفیف‌های ویژه برخوردار شوند، از دست دادند.

با این حال مشکل کار این است که هر کدام از این ارتش‌ها از چرخه‌های متفاوتی برای دسترسی به تسلیحات و تجهیزات پیروی می‌کنند. به عبارت دیگر اگر یکی از این کشورها تصمیم بگیرد که جنگنده‌هایش را بازنشسته کرده و از دور خارج کند، همسایه این کشور بعید است که از این روند پیروی کند چرا که جنگنده‌های آن هنوز می‌توانند سال‌ها برای کشور خدمت کنند. این یک واقعیت تلخ است که در شکست‌هایی که در گذشته در پروژه‌های دیگر تجربه شده، نشان داده شد.

با این حال، می‌توان خوشبین بود اما باید جانب احتیاط را رعایت کرد. پروژه‌های کوچک مانند بیمارستان‌های مشترک صحرایی یا آموزش مشترک خلبانان بالگردها ارایه کنند گام‌های کوچک اما مهم برای تسهیل در روند همکاری‌های است. اگر چه تنها دو یا سه کشور در این دست ابتکارات مشارکت دارند اما نشان این ابتکارات نشان می‌دهند که با وجود مخالفت با طرح‌های همکاری گسترده در سطح و اندازه ناتو، همکاری منطقه‌ای امری راحت‌تر است. نکته مهم‌تر این که این طرح‌ها ممکن است منجر به بوجود آمدن اعتماد به همکاری‌ در میان کشورهای اروپای شرقی و مرکزی شود تا امکان همکاری‌های گسترده‌تر در آینده فراهم آید.

تجربه کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نشان می‌دهد که ارایه طرح‌های محدودتر ممکن است بتواند به نتایج مطلوب ختم شود و بتوانند نقطه عطفی برای همکاری‌های گسترده‌تر در آینده باشند.

با این حال مباحثات مربوط به هدف ناتو در ابعاد کوچک‌تر اما با قدرت بیشتر در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی همچنان به قوت خود در جریان است. مهمترین سوال در این بحث‌ها این است که آیا این پیمان باید به دنبال ایفای نقش گسترده‌تر بین‌اللمی باشد یا این که به دفاع از محدوده سرزمینی اروپایی خود بسنده کند؟ کشورهای اروپای شرقی و مرکزی با توجه به تجربه تاریخی خود و دیدگاه منفی‌ای که دارند، عموماً نسبت به این امر که ناتو عملکرد اصلی خود یعنی پیمانی که برای ارایه امنیت تشکیل شد، نگرانی بیشتری دارند.

اساساً، این کشورها تمایل دارند که ناتو منابع و امکانات بیشتری را به مقوله دفاع سرزمینی ارایه کند و این نکته را در چارچوب ابهامات راهبردی در اروپای شرقی توجیه می‌کنند. با این حال این نگرانی‌ها در تضاد با میزان مخارج پایین دفاعی آنها است و اعتبار بحث‌هایی را که مطرح می‌کنند، زیر سوال می‌برد.

گذشته از این، ترس همیشگی آنها از این است که از تمایل آمریکا به منطقه کاسته شده و این امر موجب بروز رقابت در میان دولت‌های اروپای شرقی و مرکزی برای جلب توجه آمریکا شود، مسئله‌ای که نتایج مورد تردیدی به همراه دارد. اظهارات و ابراز ناامیدی شدید درباره تصمیم باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا برای لغو طرح‌های استقرار پایگاه‌های دفاع موشکی در جمهوری چک و لهستان توسط برخی از محافظه‌کاران منطقه موید این روند است.

نگرانی راهبردی برخی از سیاستمداران در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نباید ناتو را مشغول خود سازد. نیاز به ارزیابی دقیق‌تر و هوشمندانه‌تری از نیازهای امنیتی آنها وجود دارد. این که باید به چه سمتی حرکت کرد. مناقشه دیرین میان دو مفهوم دفاع سرزمینی در مقابل توانایی اعزام قوا را نمی‌توان به راحتی حل و فصل کرد. با این وجود، به کشورهای اروپای شرقی و مرکزی توصیه می‌شود که تمرکز خود را بر ارتقا و توسعه قابلیت‌های خود و به گونه‌ای قرار دهند که بتوانند قابلیت رقابت داشته و مکمل یکدیگر باشند.

دومین و شاید مهمترین وظیقه برعهده سیاستمدارانی است که مجبورند در برخی از فرضیات و تفکرات دیرین خود تغییراتی اعمال کنند. از بسیاری از جهات همکاری دفاعی بیشتر میان اعضای اروپایی ناتو اجتناب‌ناپذیر است. البته تردیدی نیست که آمریکا تعهدات خود به اروپا را به طور کلی قطع نخواهد کرد و ظاهر امر حاکی از این است که آمریکا بیش از گذشته مشغول چین خواهد شد و این امر برای اروپا گران تمام خواهد شد.

کشورهای اروپای شرقی و مرکزی این روند را با احتیاط بیشتری تماشا می‌کنند. کار عاقلانه‌ای نیست که بخاطر چالش‌های امنیتی حاشیه‌ای به “چوپان دروغگو” بدل شد چرا که این کار بیش از این که به انسجام ائتلاف ناتو منجر شود، منجر به تضعیف آن می شود. از این رو اگر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی بتوانند در تغییر تفکرات امنیتی خود موفق شوند، شاید بتوان به ناتویی نیرومند و هدفمندتر امیدوار بود.

خبرگزاری فارس


گزارشی از پشت پرده ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده آمریکایی + تصاویر
نام راکفلر را زیاد شنیده ایم اما از پشت پرده این خاندان پرنفوذ آمریکایی چه می دانیم؟ از بنیاد راکفلر چه اطلاعی داریم؟ پروژه کنترل ذهن را چه کسانی کلید زدند؟ چرا اولین قربانیان این پروژه، خود مردم آمریکا بودند؟

 

خانواده راکفلر ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده از نظر مالی و سیاسی در یک صد سال گذشته آمریکا شناخته شده است. این خانواده در سال ۱۹۱۳ «بیناد راکفلر» را تأسیس کرد که یکی از مهم ترین مراکز تعیین کننده سیاست و اقتصاد آمریکا محسوب می شود.

این بنیاد نفوذ چشمگیری در سیاست گذاری های داخلی و بین المللی کاخ سفید دارد. هرچند این بنیاد در ظاهر درخصوص امور مربوط به بهداشت و آموزش در سطح جهانی فعالیت می کند اما در واقع یک شرکت تجاری جهانی محسوب می شود که به همراه شبکه های گسترده مالی و اقتصادی خود، مدیریت بازارهای بین المللی را در دست دارد.


خانواده راکفلر؛ ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده آمریکا

بنیاد راکفلر بدنه اجرایی نظام سیاسی آمریکا و مراکز حساس این کشور را از طریق عوامل خود در اختیار به طوری که گفته می شود از سال ۱۹۴۵ تاکنون، اکثر قریب با اتفاق شخصیت های آمریکایی که پست های مهم سیاسی را به عهده گرفته اند؛ همگی مدتی در این بنیاد و یا سازمان های تابعه آن فعالیت داشته و یا از کمک های آن استفاده کرده اند. بنیاد راکفلر دارای بخش های مطالعاتی پیشرفته ای است که درخصوص چالش های آمریکا و تدوین راهبردها و سیاست های جهانی و اقتصادی آمریکا فعالیت می کنند.


کنترل افکار عمومی از مهمترین اهداف دنیای سلطه است.

در راستای ترویج ارزش ها و نماد های آمریکایی در کشور های مختلف، بنیاد راکفلر تلاش کرده تا در این کشورها گروه های فعال سیاسی و مدنی مختلفی راه اندازی کند. امنیت اقتصادی و اجتماعی از دیگر برنامه های مطالعاتی بنیاد راکفلر است. در کل وظیفه اصلی این بنیاد پاسداری و حفاظت از نظام سرمایه داری است.

برای انجام همین وظیفه بنیاد راکفلر به طول چندین دهه از برنامه ها و مطالعات کنترل اذهان عمومی و مدیریت افکار از طریق رسانه ها حمایت های کلان مالی انجام داده است. در این گزارش به نقش این بنیاد در زمینه مدیریت افکار عمومی و پروپاگاندا خواهیم پرداخت.

 


راکفلرها و تحقیقات جنگ روانی

از دهه سی میلادی، بنیاد راکفلر منبع اصلی جهت دهی به افکار عمومی و تحقیقات جنگ روانی در آمریکا محسوب می شود که تا پایان جنگ جهانی دوم نقش مهمی در کمک به سیاست گذاری های آمریکا ایفا کرد. در آن زمان حمایت دولت از مطالعات مربوط به ساز و کارهای تبلیغاتی و پروپاگاندا محدود بود و بیشتر هزینه های مربوط به شکل دهی افکار عمومی و سنجش آن از طریق بنیاد راکفلر تامین می شد.


استفاده از رسانه ها به عنوان ابزار به انقیاد کشاندن مردم آمریکا

در واقع برای اجرایی کردن برنامه های بلند مدت نظام سرمایه داری بنیاد به نتایج این مطالعات نیاز داشت. این بنیاد از دو طریق در مورد افکار عمومی کار می کرد. 1- بررسی و تعیین وضعیت روانی مردم آمریکا در مورد درگیری پیش بینی شده این کشور در جنگ و 2- تامین هزینه جنگ روانی و سرکوب نظرات مخالف در کشورهای خارجی به ویژه در آمریکای لاتین.

در پی تشخیص ضعف سیاسی دولت فرانکلین روزولت و عدم توانایی آن در برنامه ریزی برای جنگ در اثر تبلیغات رسانه ای وسیع داخلی و خارجی، بنیاد راکفلر اقدام به تاسیس انستیتوهای تحقیقاتی در دانشگاه های مختلف کرد و مخارج پروژه های تجزیه وتحلیل رادیوهای موج کوتاه خارجی را بر عهده گرفت.

 


تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس

تحقیقات وسیع در مورد ارتباطات جمعی در آمریکا بدون اعطاهای مالی بنیاد راکفلر هرگز در آن حد قابل توسعه نبود. به همراه هارولد لاسول (Harold Lasswell) استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که در طی جنگ جهانی اول فعالیت رسانه ای و تبلیغاتی بزرگی داشت روانشناسی به نام هادلی کنتریل (Hadley Cantril) نیز کار می کرد که به اتفاق هم دانش و اطلاعات لازم برای تنظیم برنامه های بنیاد راکفلر برای جهت دهی تشکیلات تحت کنترل بنیاد در دوران پس از جنگ را تهیه می کردند. کنتریل در دهه بیست هم اتاقی نلسون راکفلر در کالج دارتموث بود و در دوره پس از جنگ اطلاعات و تکنیک های لازم برای سنجش و مدیریت افکار عمومی توسط بنیاد راکفلر در اروپا، آمریکای لاتین و آمریکا را تهیه و تنظیم می کرد. او از دانشگاه هاروارد دکترای روانشناسی دریافت کرده بود و به همراه استاد خود گوردون آلپورت کتاب روانشناسی رادیو را در سال 1935 نوشته بود.


در دهه های چهل و پنجاه، رادیو و تلوزیون از مهمترین ابزارهای کنترل ذهن جمعی مردم آمریکا بوده است.

بر اساس اسناد به دست آمده آشکار شده است که بنیاد راکفلر سال های طولانی هزینه ی تحقیقاتی را تامین کرده است که هدف آنها دست یابی به تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس در جوامع بوده است. برای مثال در دهه های چهل و پنجاه محققین دانشگاه ییل آمریکا بودجه های کلانی را برای تحقیق در مورد «مکانیسم های روانشناختی اعمال تاثیر ارتباطات» از این بنیاد دریافت کرده اند. ت

مرکز اصلی بر روی پروژه هایی بوده است که به دنبال یافتن پاسخی برای نکات نامفهوم چگونگی برخورد افراد با سردرگمی حاصل از ایده های پر کشمکشی است که به طور سرسام آوری به او ارائه می شود. نحوه تاثیر جانبداری احساسی و افکار واهی بر قضاوت و چگونگی تغییر فرایند قضاوت حین مطالعه یک موضوع از یک وضعیت به وضعیت دیگر در فرد از زمینه های مورد علاقه تیم روانشناسان و جامعه شناسان تحت مدیریت بنیاد راکفلر بود.


کارگروه علوم اجتماعی در بنیاد راکفلر

بنیاد راکفلر بخش علوم اجتماعی مخصوص به خود را داشته است که کارل هاولند (Carl I. Hovland) از محققین دانشگاه ییل یکی از اعضای این بخش بوده و انجام تحقیقاتی در مورد تغییر رفتار و گرایش گروه ها را به عهده داشته است. گلندر تیموتی (Timothy Glander) در کتاب «منشاء های تحقیقات ارتباطات کلان در طی جنگ سرد آمریکا» در مورد هاولند می نویسد: هاولند از اعضای کلیدی چندین شورای تخصصی ملی بود. انستیتو تحقیقات منابع انسانی نیروی هوایی، بنیاد فورد، بنیاد راکفلر و بسیاری جاهای دیگر از جمله مراکزی بودند که هاولند در آنها بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی کار می کرد.


هاولند با بودجه بنیاد راکفلر بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی تحقیق می کرد.

بنیاد راکفلر در سال 1948 با این تفکر که درک ارتباطات و تغییر گرایش ها برای سیستم آموزشی آمریکا و مدیران سازمان های بزرگ و برای کسانی که نگران عقاید سیاسی و رفتار مردم هستند؛ ضروری است؛ بودجه بزرگی را در اختیار هاولند می گذارد تا تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام دهد که به صورت کلی پروژه های مربوط به کنترل اذهان عمومی و جهت دهی آن را در بر می گیرد.


جنگ سرد، بمباران تبلیغاتی مردم آمریکا

در روزهای جنگ سرد اغلب واقعیت جار و جنجال رسانه ای برای غربی ها به صورت رسوایی آشکار بود. از این رو بنیاد راکفلر تشخیص داد که نیاز است کار بیشتری بر روی مردم آمریکا انجام شود و این مردم در معرض اشکال ظریف تری از دستکاری های ذهن قرار بگیرند تا به تدریج به سوی پذیرش پروژه دولت جهانی که در سال های بعد قرار بود مطرح شود سوق داده شوند. در گزارش بنیاد در سال 1954 چنین آمده است: «اگرچه اعتقاد بر این است که فیلم ها، تلوزیون و کتاب های قصه تصویری موجب بزهکاری نوجوانان در این کشور شده است؛ ظاهرا این امکانات و دیگر رسانه های ارتباط جمعی در ایجاد شهروندان خوب یا اشاعه یک ایدئولوژی دموکراتیک مثبت برای جنگ سرد تاثیر بسیار کمی دارد. ترس آن می رود که رسانه های ارتباط جمعی شوروی در انتشار عقاید کمونیستی هم در پشت مرزهای آهنین خود و هم در کشورهای خنثی موفق عمل کنند».


رسانه های آمریکای سرمایه داری در طی جنگ سرد همواره خطر کمونیسم را به مردم گوشزد می کردند.

بنیاد راکفلر برای رفع نگرانی ها در این مورد و برای کمک به توسعه بنیان های علمی مدیریت تاثیرگذاری رسانه های جمعی کمک های مالی خود به تحقیقات کنترل اذهان عمومی و ارتباطات جمعی را در سال 1954 تا 200 هزار دلار افزایش داد که در آن سال هزینه بزرگی محسوب می شد. این بودجه قابل توجه تنها نمونه ای از هزینه های فراوانی است که بنیاد راکفلر در اختیار محققین علوم اجتماعی قرار داده است تا هنر تلقین افکار را به نحو احسن مطالعه کرده و در مسیر اهداف استعماری بنیاد به کار بندند. یکی از نتایج مطالعات آنها آشکار شدن بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن توسط تیم تلقین بنیاد بود. محققین بنیاد دریافتند که ترس، چه القایی و چه به هر صورت دیگر رخ دهد؛ موجب می شود که شخص تبدیل به یک قربانی راضی برای طبقه اشراف شود.


بنیان گذاران بنیاد راکفلر

بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن

هاولند در جایی می گوید: «مجبور نیستید برای ایجاد ترس درد و رنج ایجاد کنید. کورتکس قدامی مغز انسان عملکرد ذاتی برای فکر در مورد ترس را به عهده دارد. ما کاملا مجهز شده ایم تا بتوانیم تصور کنیم که چه چیزی ممکن است روی دهد و سپس احساسات مقدماتی را تجربه کنیم. این موضوع در تکامل ما موثر بوده است اما می تواند موجب مشکلاتی مانند ترس از اتفاقاتی که ممکن است هرگز روی ندهند شده و در نتیجه باعث ایجاد استرس در ما شود که می تواند منجر به پذیرش ترغیب از سوی دیگران شود».

در واقع این چند جمله اساس برنامه ریزی های کلان نظام آمریکا در بازی با افکار عمومی مردم خویش طی دهه های گذشته بوده است. ابتدا یک ترس واهی بزرگ ایجاد می شود. سپس این ترس در جامعه از طریق رسانه ها تقویت شده و به استرس و اضطراب و حتی وحشت جمعی منجر می شود. آنگاه برنامه ریزان کلان وارد گود شده و از طریق رسانه ها راهکارهای گوناگونی ارائه می دهند. سپس مردم وحشت زده که در ذهن خود درگیر نتایج خیالی یک تهدید بزرگ هستند به قبول یک یا چند راهکار ترغیب می شوند و به این ترتیب سیاست های توسعه طلبانه و جنگ افروزی و لشکر کشی های مختلف، سیاست های اقتصادی استثماری و حتی سیاست های ضد بشری و ضد فطری فرهنگی نیز به راحتی راه خود را باز می کنند.


هاولند: مجبور نیستیم برای ایجاد ترس، درد و رنج ایجاد کنیم؛ رسانه در خدمت ماست.

پروپاگاندای مشکلات بزرگ تراژیک

در میانه دهه هفتاد این مطالعات جنبه کاربردی تری نیز به خود گرفت و بنیاد راکفلر شروع به پرداخت رشوه های کلان به گزارشگران کرد و تامین منابع مالی رسانه های بزرگ را به عهده گرفت تا در جهت اهداف خود به کار گیرد. بعد از آن بود که موضوعاتی همچون تغییرات آب و هوایی کره زمین به شدت به صورت یک پدیده تراژیک منتج از مداخله بشر در محیط زیست کره زمین در رسانه ها مطرح و تبلیغ شد و یا غذاهای تغییر یافته ژنتیکی به عنوان داروی شفابخش تمامی بیماری ها معرفی شدند.

در واقع بر اساس مطالعات مفصل انجام گرفته در بخش علوم اجتماعی بنیاد راکفلر و پس از به دست گرفتن رسانه ها، پدیده های مختلف در طی یک روند بازی کننده با احساسات و اذهان عمومی در جهت نیل به اهداف بلند مدت نظام سرمایه داری آمریکا به خورد مردم آمریکا و دیگران داده شد. در سال 1974 در گزارش بنیاد راکفلر آمده است:


بنیاد راکفلر تیم تخصصی بازی با احساسات و افکار عمومی مردم آمریکا را مدیریت می کرد.

«چندین ویراستار علمی درخواست کرده اند که در جلسات برگزارشده در بنیاد که موضوع تغییرات آب و هوایی، تولید غذا، مقاومت گیاهان به حشره کش ها، کشت آبی و مناقشات بین المللی را بررسی می کنند شرکت کنند. متعاقبا گزارش هایی از این جلسات در روزنامه نیویورک تایمز چاپ شد و آسوشیتد پرس نیز گزارش جامعی منتشر کرد. در هر دو مورد، نویسنده گزارش ها با مسئولین برگزاری برنامه های ما دیدار کرده و با آنها گفتگو کرده اند. (در واقه هم اکنون مسئولین برنامه ها با روزنامه نگاران دیدار می کنند و خصوصا در مورد موضوعاتی که این روزها اخبار فراوانی در مورد انها منتشر می شود؛ گفتگو می کنند. از جمله تولید غذا، مشکلات افزایش جمعیت، مسائل محیط زیست و هنر)».


همکاری بی شرمانه دو طرفه

در چندین مورد و در مقالات مختلفی که منتشر شد بنیاد راکفلر آشکارا با سوء استفاده از رسانه ها به رجز خوانی و تبلیغ در مورد برنامه های خود پرداخت و از سوی دیگر هیچگاه هیچ ایرادی را متوجه رسانه ها نکرد. در واقع یک همکاری بی شرمانه دو طرفه در بازی با اذهان مخاطبان و کنترل افکار آنها شکل گرفته بود.


مویرز:از خدمتگذاران بنیاد راکفلر

بنیاد در گزارش سال 1974 از گزارشگر نیویورک تایمز بیل مویرز (Bill Moyers) تمجید می کند و از او به عنوان شخص موثر در انتشار اطلاعات ذکر می نمایدبا تهیه گزارش 25 قسمتی در مورد وضعیت غذا در جهان، گزاشگر نیویورک تایمز، بیل مویرز، به فرد مورد اعتمادی برای بنیاد تبدیل شده و روابط صادقانه رو به جلویی را با اکثر کارشناسان ما ایجاد کرده است. کارشناسان ما اطلاعات و ضروریات مورد نیاز برای بیل مویرز در ساختن گزارش های تلوزیونی اش در مورد وابستگی متقابل جهانی تهیه کرده اند. این ها فقط گوشه هایی از موفقیت های ما در ایجاد روابط سازنده جدید با افراد شاغل در رسانه های جمعی است«.


ایده دولت جهانی

با هدف قالب کردن ایده دولت جهانی به جامعه، تحقیقات اجتماعی انجام گرفته توسط تیم کارشناسان بنیاد راکفلر بسیار ارزشمند بود. همانطور که می بینیم تکنیک های کشف شده تا به امروز کارایی خود را حفظ کرده و هم اکنون نیز مورد استفاده هستند.

بر اساس اصول روانشانختی دسته جمعی، نظام آمریکا همواره در دوره های مختلف مردم این کشور را با ترس های گوناگون درگیر می کند تا به راحتی ایشان را به قربانیان اهداف خود تبدیل کند. در یک دوره خطر شوروی بعد از آن خطر صدام سپس القاعده و به دنبال آن هم اکنون نیز تروریسم و اسلام هراسی از طریق رسانه های تحت کنترل سیاست مداران سرسپرده به اقسام راکفلرها به عنوان ابزار ایجاد ترس در مردم آمریکا مورد بهره برداری قرار می گیرند.

 

 


منابع و مآخذ:

www.changingminds.org

http://www.rockefellerfoundation.org/

http://changingminds.org/techniques/general/articles/fear_persuasion.htm

http://en.wikipedia.org/wiki/Rockefeller_family

http://www.crossroad.to/Quotes/brainwashing/rockefeller-mind-control.htm

http://www.theforbiddenknowledge.com/hardtruth/mind_control_index.htm

http://illuminatimindcontrol.com/category/rockefellers/

http://www.infowars.com/rockefellers-engaged-in-mass-mind-control-infowars-nightly-news/

 


بودجه‌های نظامی و قدرت آمریکا از دریچه اندیشکده بروکینگز

 

بودجه‌های نظامی و قدرت آمریکا از دریچه اندیشکده بروکینگز


 

به گزارش اِشراف، "مایکل ای. اوهانون" (Michael E. O'Hanlon) مدیر پژوهش و عضو ارشد سیاست خارجی طرح دفاع قرن بیست و یکم آمریکا در مقاله¬ای مفصل بودجه¬های نظامی و قدرت آمریکا در برابر متحدان این کشور و دول غربی را بررسی کرده است.

در مقدمه این گزارش می‌خوانیم: در اواخر دهه 1990 به موازات کاهش رشد تولید ناخالص ملی ایالات متحده و بالا رفتن شدید کسری‌های بودجه و نیز ایفای نقش اقتصادی دیگر کشورها به جای آمریکا، اینگونه استدلالات که"دوران جنگ سرد به آخر رسیده و ژاپن و آلمان برنده این میدان شده‌اند" بارها به گوش می‌رسید.لیک از آن زمان این هم‌پیمانان ایالات متحده هریک با چالش‌های مخصوص به خود روبرو بوده‌اند- آلمان در سر و سامان دادن به نیمه شرقی خویش و سپس کمک در برقراری قابلیت سود دهی (پرداخت بدهی‌ها) در اتحادیه اروپا و سیستم‌های جدید یورو، و ژاپن نیز در چالش با کاهش قیمت‌های ممتد حباب اقتصادی پیشین خود به همراه مسائل مرتبط با رشد جمعیت که دورنمای اقتصادی آینده را در منتهای مراتب مبهم باقی می‌گذاشت، مشغول بوده‌اند.

امروزه ما حتی شاهد دورانی از مشکلات بزرگتر اقتصادی آمریکا با کسری‌های مالیاتی بسیار بزرگتر هستیم. این مسائل به همراه این نگرانی که قدرت‌های کمتر دوستانه - بالاخص چین و شاید روسیه و دیگران نیز - ممکن است به حالت موازنه برای بهره‌برداری از این افول نسبی غرب به طور کلی و بخصوص ایالات متحده در آمده باشند همراه شده است.آیا این ارزیابی حقیقت دارد؟ این حقایق اقتصادی در حال تغییر حاکی از چه آینده‌ای برای قدرت آمریکا و سرانجام امنیت این کشور و متحدانش هستند؟

مهم‌تر از همه در پرتو این تغییرات ایالات متحده تا چه اندازه می‌تواند دامنه هرگونه برتری مسیر قدرت جهانی توسط سیاست مالی مسولیت بیشتر را کاهش دهد؟ و در صریح‌ترین مقصود از این مقاله ایالات متحده تا چه اندازه باید به عنوان جزئی از یک استراتژی بزرگتر در جهت کاهش کسری‌ها و تقویت دورنمای اقتصادی آینده بپذیرد که بخشی از بودجه‌های نظامی کنونی خود را محدود کند تا بتواند قدرت خود را در آینده حفظ کرده و نیز افزایش دهد؟

این مقاله در بررسی این سوالات ابتدا به مساله بزرگتر تغییر تاریخی و تبدیلات جدید اقتصاد جهانی می‌پردازد که نهایتاً قدرت نظامی و امنیت ملی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و سپس با تمرکز بیشتر به اقتصاد امروزه آمریکا و چالش‌های بودجه‌ای پرداخته و نهایتاً با این نتیجه‌گیری که تدبیرهای جدی، حداقل باید در ارتباط با این چالش‌های اقتصادی جدید ملاحظه شوند، مقاله گزینه‌هایی را برای کاهش بودجه‌های نظامی که می‌تواند کمک‌های شایانی به تلاش‌های تخفیف کسری بودجه‌های آمریکا بکند ارایه می‌کند.در این راستا این پیشنهادها با این امید ارائه شده‌اند که کاهش‌های محتاطانه می‌توانند جلوی واکنش‌های مضر برای منافع ایالت متحده را بگیرند و میزان تغییر جهت به سمت داخل مردم آمریکا را که شاید تا حدی پس از عملیات عراق و افغانستان اجتناب‌ناپذیر باشد را محدود سازد.

برای پی بردن به اهمیت نگرانی‌های ذکر شده در اینجا نبایست لزوماً به پدیده جنگ به عنوان یک حالت طبیعی نژاد بشری و یا به ترقی چین و یا دیگر قدرت‌های جدید به عنوان مساله‌ای که به طرز اجتناب‌ناپذیر منجر به کشمکش با ایالات متحده خواهد شد، نگاه کرد.

بخشی از قدرت نظامی آمریکا بخاطر کسب ثبات در مقابل قدرت‌هایی مانند چین است

دلایل قوی دیگری نیز در اینجا وجود دارند؛ در دنیای سلاح‌های اتمی، تروریسم و جنگ‌های داخلی، بیماری‌های واگیردار، تهدیدهای فزاینده محتمل سلاح‌های بیولوژیکی، تغییرات آب و هوایی و افزایش جمعیت، قدرت‌های بزرگ به سختی می‌توانند عادات فوق رقابتی گذشته خود را متحمل شوند. اما آنها این واقعیت را نیز تغییر نمی‌دهند که بخشی از قدرت نظامی آمریکا به منظور به دست آوردن ثبات در یک سیستم بین‌المللی که شامل قدرت‌های شکل گیرنده جدید به مانند چین است، طراحی شده و بخش اعظم دیگر آن در جهت مشاهده گسترده رفتارهای دیگر قدرت‌ها، تنظیم، ساخته و مدرن شده است. دیگر اصلا پوشیده نیست که وزارت دفاع آمریکا به این گونه گسترش‌ها با چشمی محتاطانه می‌نگرد.

همین‌طور هرگونه بررسی دقیق بودجه‌های نظامی آمریکا باید به‌عنوان پیوندی ذاتی میان گرایش‌های نظام‌های اقتصادی جهانی و قدرت نظامی آینده انگاشته شود. به طور قطع، به خطر انداختن کل ثبات سیستم بین‌المللی امروزه در تلاشی بیش از اندازه قاطعانه برای کاهش کسری دولتی ایالات متحده به‌وسیله درصدی معین، کوششی مقرون به صرفه و عاقلانه نخواهد بود.این‌ها به طور ذاتی خطرناک نیستند؛ ایالات متحده به اندازه کافی معیارهایی برچگونگی استفاده‌اش از قدرت را دارد، که شامل بیزاری کلی از صدمات و تلفات و همچنین تمایل به مشاهده داخل کشور و تمرکز بر مسائل ملی در مقایسه با خرج کردن منابع در خارج از کشور است که بنا بر آنها لازم نیست دفاع را در راستای پیشگیری از عملیات‌های ناخواسته و یا مخارج نظامی مضر قطع کرد.

در هر رو غفلت از این امر نیز اشتباه خواهد بود که کاهش گسترده کسری بودجه آمریکا برای قدرت طولانی مدت کشور ضروری است و تنها توسط ایجاد روح مشارکت جمعی در سراسر ملت می‌توان چنین کاهش بودجه‌ای را در مقیاس لازم ایجاد کرد."دریاسالار مولن"، رئیس ستاد مشترک ارتش، "رابرت گیتس" وزیر دفاع و کلینتون وزیر امور خارجه، همگی کسری بودجه و میزان بدهی‌ها را به درستی به عنوان تهدیدی ملی قلمداد کرده‌اند.مولن، بدهی را بزرگترین تهدید امنیتی دانسته است.

ملت آمریکا کمتر دعوی سیاست قاطعانه خارجی داشته است

در زمینه سیاسی نیز ملت آمریکا آماده مواجه با دورانی هستند که کمتر دعوی سیاست قاطعانه خارجی داشته و تمایل نسبی به "جنگ‌های غیردفاعی" احتمالاً در آینده نسبت به گذشته کمتر خواهد شد. این مقاله با این پیش فرض شروع می‌کند که نمی‌توان نتیجه گرفت که آیا بودجه‌های نظامی آمریکا بسیار زیاد هستند و یا با مباحث جامع و کلی در رابطه با میزان انبوه دارایی‌های پنتاگون مقدار صحیح آن را اندازه گرفت و مشخص کرد.اینگونه مباحث غالباً در میان آن گروه‌هایی رواج دارد که دستور جلسه‌اشان بزرگنمایی یا کوچک نشان دادن بودجه‌های نظامی از طرقی از پیش تعیین شده است.

بسیاری از آنان که قصد دارند مخارج پنتاگون را بزرگنمایی کنند، غالباً متوجه می‌شوند که در دهه‌های اخیر سهم این بخش از اقتصاد ملی بنا بر شاخص‌های تاریخی نسبتا کمتر از سابق است.در طول دهه 1960، مخارج دفاع ملی به طور نمونه 8 تا 9 درصد از تولید ناخالص ملی بود.

در دهه 1970، این میزان با 8 درصد شروع می‌شود و به زیر 5 درصد از تولید ناخالص ملی سقوط می‌کند. در دوران گسترش زمان ریگان در دهه 1980، به 6 درصد تولید ناخالص ملی تا قبل از افول در زمان به پایان رسیدن جنگ سرد، می‌رسد.در دهه 1990، تقریباً با 5 درصد شروع و با 3 درصد به پایان می‌رسد. و در دوران ریاست جمهوری بوش این عدد (با احتساب هزینه‌های جنگ) به 4 درصد در سال 2005 رسید و تا سال 2007 به همان میزان باقی ماند.

در سال 2009 از 4.5 درصد گذشت اما همچنان به زیر مرز 5 درصد در سال 2009 و 2010 باقی ماند. در این پرتو، میزان‌های کنونی (شامل بودجه‌های اضافی زمان جنگ) نسبت به قبل کمتر است. در مقابل آنهایی که بودجه پنتاگون را مورد انتقاد قرار می‌دهند نیز غالبا در می‌یابند که آن متشکل از تقریبا نصف میزان مخارج نظامی جهانی (به طور دقیق 45 درصد بنا به محاسبه موسسه ملی مطالعات استراتژیک) است.

هزینه‌های فعلی نظامی آمریکا از متوسط هزینه جنگ سرده بیشتر است

متناوباً آنها در می‌یابند که در سال 2009 و 2010 سطوح مخارج مالی اختیاری (که هر ساله به 700 میلیارد می‌رسد) از تورم تنظیم شده زمان جنگ سرد با میانگین مخارج 450 میلیارد در 50 درصد جلو می‌زند. (تمامی هزینه‌ها در متن با قیمت دلار در سال 2009 محاسبه شده‌اند) در واقع مخارج دوران کنونی به آرامی از میانگین دوران جنگ سرد حتی بدون محاسبه هزینه‌های جنگی پیشی گرفته است.

به علاوه آنها متوجه می‌شوند که مخارج نظامی، میزان سطوح هزینه‌های روابط دیپلماتیک آمریکا، کمک‌های خارجی و امنیت داخلی را کم جلوه داده است. (که تقریباً به ترتیب 16 میلیارد، 38 میلیارد و 55 میلیارد بوده‌اند)به اعتقاد نویسنده باید عمیق‌تر نگریست، تنها با بررسی دقیق اینکه چگونه دلارهای نظامی خرج می‌شوند، می‌توان تصمیم گرفت که آیا این بودجه زیاد یا ناکافی است.

این مشاهدات همگی به طور همزمان صحیح هستند و همین‌طور نیز احتمالا در کل بی‌نتیجه خواهند بود. بودجه نظامی آمریکا به طور قطع تحت هر استراتژی محتمل دیگری نیز به نسبت بودجه دیگر کشورها و دیگر بخش‌های دولت آمریکا بالا باقی خواهد ماند.در صورتیکه به طور همزمان به عنوان کسری از اقتصاد ملی، حداقل در مقایسه با دوران جنگ سرد، نسبتا کم است.

به همین ترتیب اگرچه این اطلاعات در یک سطح آگاهی دهنده‌اند، لیکن از کارایی نهایی کمی در شکل دادن به گزینه‌های سیاست نظامی آینده برخوردار هستند.کلید این مساله در شناسایی ماموریت‌های است که لزومی به انجامشان نیست و یا نقشه‌های تولید سلاح‌های مدرنی است که بسیار با عجله و سرسری ریخته شده‌اند و یا نقشه جنگ‌هایی است که به حد افراط، محتاطانه و محافظه‌کارانه هستند.در ابتدا احتیاج داریم که امنیت خارجی دولت آمریکا را در این سال‌های اولیه قرن 21 برانداز کنیم.

پایگاه اشراف


موسسه صلح بین‌المللی: دو هزار کلاهک هسته‌ای در جهان آماده شلیک است

موسسه صلح بین‌المللی: دو هزار کلاهک هسته‌ای در جهان آماده شلیک است

 

 

یک موسسه بین‌المللی پژوهشی در امور صلح روز دوشنبه با انتشار گزارشی اعلام کرد که حدود ۱۹ هزار کلاهک هسته‌ای در جهان وجود دارد که «نزدیک به دو هزار» کلاهک آن آماده شلیک هستند.


به نقل از پایگاه اینترنتی رادیو فردا، موسسه بین‌المللی پژوهش‌های صلح استکهلم، «سیپری»، که مقر آن در استکهلم سوئد است در گزارش سال ۲۰۱۲ خود که روز دوشنبه،‌ چهارم ژوئن، منتشر شد گفته است که هر چند در سال ۲۰۱۱ شمار کلاهک‌های هسته‌ای در جهان از بیش از ۲۰ هزار واحد به حدود ۱۹ هزار واحد کاهش یافته‌است، ولی به نظر می‌رسد که تمایل کشورهای دارنده تسلیحات اتمی برای کنار گذاشتن زرادخانه‌های هسته‌ای خود، بیشتر جنبه «لفظی» داشته باشد.

«سیپری» در گزارش خود تاکید کرده است که قدرت‌های هسته‌ای جهان در مجموع «چهار هزار و ۴۰۰ کلاهک هسته‌ای» آماده عملیات دارند. اشاره این موسسه به کلاهک‌هایی هستند که یا روی موشک ها جاسازی شده‌اند و یا به پایگاه‌های نظامی منتقل شده‌اند.

این موسسه می‌افزاید که از میان این کلاهک‌های عملیاتی، «نزدیک به دو هزار» کلاهک هسته‌ای آماده شلیک هستند.

به گفته «سیپری»، روسیه با در اختیار داشتن «۱۰ هزار کلاهک هسته‌ای» در صدر فهرست دارندگان تسلیحات هسته‌ای قرار دارد. از این تعداد «هزار و ۸۰۰» کلاهک هسته ای در مرحله عملیاتی قرار دارند.

جایگاه دوم این فهرست با «هشت هزار کلاهک هسته‌ای» که «دو هزار و ۱۵۰» واحد آن وارد فاز عملیاتی شده‌اند، متعلق به آمریکا است.

بریتانیا با «۲۲۵ کلاهک هسته‌ای» که «۱۶۰ عدد» آن در مرحله عملیاتی قرار دارند و فرانسه با «۲۹۰ کلاهک» عملیاتی و در مجموع «۳۰۰ کلاهک هسته‌ای» به ترتیب در مقام های سوم و چهارم جای گرفته‌اند.

این فهرست در ادامه به چین با «۲۴۰ کلاهک هسته‌ای»، هند با «۸۰ تا ۹۰ کلاهک»، پاکستان با «۹۰ تا ۱۱۰ کلاهک» و اسرائیل با «۸۰ کلاهک هسته‌ای» اشاره کرده است.

«سیپری» در ادامه نسبت به برنامه هسته‌ای ایران و سوریه ابراز نگرانی کرده و به گزارش آژانس بین‌الملی انرژی اتمی در خصوص احتمال تلاش ایران برای غنی‌سازی بالای اورانیوم اشاره کرده‌است.

این موسسه در بخشی دیگر از گزارش خود همچنین ارقامی را در خصوص مخارج نظامی در برخی از کشورها و همچنین صادرات و واردات تسلیحات نظامی منتشر کرده است.

به گفته «سیپری»، در سال ۲۰۱۱، آمریکا با «۷۱۰ میلیارد دلار» بیشترین میزان را به مخارج نظامی اختصاص داده است. مقام دوم و سوم این فهرست به کشورهای چین و روسیه تعلق دارد که به گفته این موسسه، به ترتیب «۱۴۳ میلیارد دلار» و «۷۱.۹ میلیارد دلار» صرف هزینه های نظامی خود کرده اند.

این گزارش همچنین خاطرنشان می کند که ایالات متحده با در اختیار داشتن سهم «۳۰ درصدی» از صادرات نظامی در جهان، بزرگترین صادر کننده اسلحه به شمار می‌رود. روسیه نیز «۲۴ درصد» از صادرات نظامی در جهان را در اختیار دارد.

از سوی دیگر، هند در جایگاه نخست فهرست واردات تجهیزات و ادوات نظامی قرار دارد و «۱۰ درصد» از واردات نظامی جهان را به خود اختصاص داده است. کره جنوبی نیز با «۶ درصد»، دومین وارد کننده نظامی جهان به شمار می‌رود.

با مد نظر قرار دادن قاره‌ها، «سیپری» می‌گوید که آسیا و اقیانوسیه خریدار «۴۴ درصد» از تسلیحات نظامی در جهان هستند و اروپا و خاورمیانه هرکدام به ترتیب با  خرید «۱۹ درصد» و «۱۷ درصد» از تسلیحات نظامی، در جایگاه دوم و سوم قرار دارند.

موسسه بین‌المللی پژوهش‌های صلح در استکهلم در سال ۱۹۶۶ و با هدف تحقیق درباره مناقشات جهانی، مسائل مربوط به جنگ‌افزارها، کنترل تسلیحات و خلع سلاح در پایتخت سوئد تأسیس شد.

گزارش سال ۲۰۱۲ «سیپری» با کمک «۳۹ کارشناس» از «۱۷ کشور جهان» تهیه و تنظیم شده است.

رادیو فردا/پایگاه اشراف



کلاغ های پیر
 
نقش کلاغ های پیر در جنگ الکترونیک و عملیات های اطلاعاتی 
 

 

اندیشکده های آمریکایی در کدامین حوزه جنگ افزار الکترونیکی و تسلیحات پیشرفته متمرکز شده اند؟ پیش بینی آنها در مورد جنگ های آتی چگونه است؟ کهنه سربازان این جنگ های پیشرفته یعنی کلاغان پیر چه می گویند؟

  انجمن کلاغ های پیر یک انجمن تخصصی بین المللیغیرانتفاعی با بیش از 13500 عضو و 180 سازمان وابسته است که در زمینه دانش و پیاده سازی جنگ الکترونیک، عملیات های اطلاعاتی وحوزه های مرتبط با آنها فعالیت می کند.
این انجمن در 47 کشور عضو و در 20 کشور شعبهدارد. اعضای این انجمن را افراد حکومتی، دانشمندان، مهندسان، مدیران، مربیان وپرسنل نظامی تشکیل می دهند. ساختمان مقر این انجمن، که در سال 1964 تاسیس شد، درشهر الکساندریا در ایالت ویرجینیا، درست خارج از واشنگتن دی سی قرار دارد.
انجمن کلاغ های پیر سالانه چندین کنفرانس ،همایش ، دوره و گردهمایی (بعضی ها طبقه بندی شده و برخی طبقه بندی نشده) در زمینهفن آوری های پیشرفته برگزار می نماید تا از این طریق نمایندگان آمریکا و کشورهای متحدآن به بحث و تبادل نظر در زمینه مسائل، برنامه ها و ابتکارات مربوط به عملیات هایدفاع الکترونیک و عملیات های اطلاعاتی بپردازند.

آرم انجمن کلاغ های پیر
کلاغ پیر کیست؟
در جنگ جهانی دوم افسران جنگ الکترونیک متفقینکه وظیفه مختل نمودن مخابرات و رادارهای دشمن را بر عهده داشتند با نام رمز ‘کلاغسیاه’ (Raven) شناخته می شدند. پس ازجنگ جهانی دوم گروهی از این افسران ماموریت یافتند تا یک دوره پروازی در عملیات هایجنگ الکترونیک را در پایگاه هوایی مک گوایر در نیوجرسی برگزار نمایند.دانشجویان حاضر در آن دوره نام کلاغ سیاه را به کلاغ (crow) تبدیل کردند و کسانی که در آن حرفهدرگیر شدند به کلاغ پیر معروف شدند.

کلاغ نماد جنگ های الکترونیکی
تولد انجمن کلاغ های پیر
ایده تشکیل انجمن کلاغ های پیر (AOC) متعلق به یکی از قدیمی ترینافسران جنگ الکترونیک در جنگ جهانی دوم با نام مل جکسون (Mel Jackson) بود. وی در سپتامبر 1964ترتیبی داد تا طی همایش سالانه انجمن نیروی هوایی بیشتر این کلاغ ها که خارج ازمنطقه واشنگتن دی سی ساکن بودند را دور هم جمع کند. در این مهمانی که در 9 سپتامبر1964 در هتل شورهام (Shoreham) برگزار شد 360 نفر ازسرتاسر ایالات متحده از اعضای قوای سه گانه و همچنین پژوهشگرانی از حوزه صنعت ودانشگاه که در زمینه جنگ الکترونیک فعالیت می کردند، حاضر شدند. از این بین 130نفر به انجمن کلاغ های پیر پیوسته و با انتخاب فرانک ویتری (Frank Witry) به عنوان اولین رئیس AOC، این انجمن رسما متولدشد.
گسترش ماموریت و اعضا
در آن زمان کسی فکر نمی کرد که این انجمن بهچیزی فراتر از یک همایش سالانه جهت بازگویی تجربیات و خاطرات قدیمی تبدیل شود. درعرض دو سال تعداد اعضای AOC به 2300 نفر افزایش یافتو در سال 1967 مجله این انجمن با نام ‘قارقار کلاغ’ (Crow Caws) اولین مقالات فنی و تخصصیخود را منتشر نمود.
گردهمایی سال 1968 AOC در سان آنتونیو، تگزاس برگزار شد وبرای اولین بار نمایشگاهی برای صنایع مرتبط در مرکز همایش های سان آنتونیو برگزارگردید که هشت شرکت در آن غرفه اجاره کردند. در همین سال انجمن خود را متعهد بهانتشار یک فصلنامه نمود. به این ترتیب نام اولیه نشریه این انجمن، یعنی قارقارکلاغ، به ‘جنگ الکترونیک’ (Electronic Warfare) تغییر یافت و از سال 1969 منتشرگردید.
اهداف انجمن کلاغ های پیر با گذشت زمان دچارتحولاتی شد و در سال 1978 عنوان نشریه آن به ‘مجله دفاعالکترونیک’ تغییر یافت. مجله دفاع الکترونیک به یک ماهنامه تخصصی معتبر تبدیلشده است که 15000 مشترک ثابت دارد. این مجله نشریه رسمی انجمن کلاغ های پیر بوده واولین مجرای ارتباطی انجمن با اعضای خود است.

مجله دفاع الکترونیک
انجمن کلاغ های پیر همچنین پروژه بلند مدت تاریخ نگاریجنگ الکترونیک ایالات متحده را در دست دارد. اولین جلد آن در سال 1986 و جلد دومآن در اواخر 1989 منتشر شد. جلد سوم آن که به تاریخ جنگ الکترونیک آمریکا از سال1964 به بعد مربوط می شد، در سال 2000 منتر شد. این انجمن یک مجموعه ویدئویی هم درهمین رابطه تهیه کرده است که قسمت آن اولآن با عنوان جنگ نامرئی در سال 1996 از شبکه آموزش آمریکا پخش شد و قسمت های دوم وسوم آن نیز اکنون تولید شده اند.
بنیاد آموزشی AOC
در سال 1974 هیأت مدیره انجمن یک برنامه بورسیهملی را پایه گذاری کرد تا از طریق آن از شعبه های محلی حمایت مالی به عمل بیاورد.در سال 1986 بنیاد آموزشی AOC به عنوان یک موسسه خیریهغیرانتفاعی معاف از مالیات تاسیس گردید. در سال 1987 در مجموع بیش از یکصدهزاردلار به صورت کمک هزینه در اختیار شعبه های این انجمن قرار داده شد. هدف بنیاد آموزشیAOC ایجاد یک پایگاه برای رشداستعدادهای مهندسی به منظور رفع چالش های فنی جنگ الکترونیک است. هدف این بورس هایتحصیلی کمک به دانشجویان مقاطع کارشناسی در رشته های مهندسی برق، فیزیک، ریاضی وحوزه های مرتبط است. این انجمن همچنین هزینه هایی را در قالب برنامه کمک هزینهماهیانه به پرسنل نظامی مشغول تحصیل می پردازد.

انجمن کلاغ های پیز ار مؤسسات پیشرو در حوزه تربیت جنگجویان جنگ الکترونیک
دفتر ملی
در سال 1974 ستاد پشتیبانی اداری انجمن کلاغ هایپیر با انتصاب اولین مدیر اجرایی تمام وقت مستقر در دفتر ملی AOC در واشنگتن دی سی گسترشیافت. در جولای 1985 هیات مدیره انجمن تصمیم گرفت ساختمان مقر ملی این انجمن را بابودجه ای زیر 2 میلیون دلار احداث نماید؛ و در سال 1986 AOC به ساختمان جدید خود منتقل شد.
AOC امروز
AOC یک انجمن تخصصیغیرانتفاعی معاف از مالیات، با بودجه سالیانه 4/2 میلیون دلار، 10 ستاد و بیش از14500 عضو و 65 شعبه در 19 کشور جهان است. شعبه های واقع در خارج از ایالات متحدهعبارتند از استرالیا، بلژیک، کانادا، فرانسه، آلمان، یونان، لهستان، اسرائیل،ایتالیا، ژاپن، هلند، نروژ، کره جنوبی، آفریقای جنوبی، سوئد، سوییس، تایوان وانگلستان.
نقطه اوج عضویت در این انجمن سال 1988 بود که بهحدود 25000 نفر رسیده بود، اما از آن زمان تا کنون بنا به دلایلی چون کاهش سرمایه گذاریوزارت دفاع بر روی جنگ الکترونیک پس از جنگ سرد و عملیات طوفان صحرا، کاهش تحقیقاتدر مورد تهدیدات از سوی وزارت دفاع، تغییر ماموریت نیروهای مسلح، و کوچک کردن وادغام صنایع موجود در جامعه صنعت دفاعی، تعداد آن رو به کاهش بوده است. بنابراین،انجمن کلاغ های پیر در راستای تطبیق خود با این تغییرات توجه خود را بر عملیات هایاطلاعاتی (IO) متمرکز ساخته است.عملیات های اطلاعاتی عبارتند از اقداماتی که برای تاثیرگذاری بر اطلاعات و سیستم هایاطلاعاتی کشورهای دشمن، و در عین حال دفاع از اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی خودیانجام می گیرند.

تقدیر انجمن کلاغ های پیر از واحد جنگالکترونیکی نیروی دریایی هلند در سال 2010
‘عملیات های اطلاعاتی’ مستلزم تلفیق فشرده ومداوم توانمندی ها و فعالیت های دفاعی و تهاجمی و همچنین طراحی، تلفیق و تعاملموثر فرماندهی و کنترل با پشتیبانی اطلاعاتی است. از اینرو انجمن کلاغ های پیرمحور فعالیت های خود را بر پنج عنصر اصلی عملیات های اطلاعاتی، یعنی "جنگالکترونیک"، "امنیت اطلاعات"، "عملیات های روانی"،"فریب نظامی" و "عملیات های شبکه های کامپیوتری" استوار ساختهاست.
AOC هر سال 12 الی 15 دورهحرفه ای (با حضور 10 الی 25 دانشجو) در زمینه فن آوری های پیشرفته مرتبط با جنگالکترونیک و عملیات های اطلاعاتی برگزار می نماید. این انجمن همچنین (معمولا بهطور مشترک با وزارت دفاع یا سازمان های دیگر) 10 تا 15 همایش فن آوری با حضور 75تا 450 شرکت کننده برگزار می نماید. این انجمن همچنین مطالعات عمده ای را در زمینهپشتیبانی از وزارت دفاع و جامعه جنگ الکترونیک انجام می دهد.

سرهنگ تونی بانتین (Tony Buntyn)،  مدیر مرکز عملیات های هوایی فضای سایبری جهانی
کمیته های مختلف انجمن کلاغ های پیر در زمینهتولید لامپ های موج متحرک (TWT)، پایه صنعتی جنگالکترونیک، روش های آزمایش جنگ الکترونیک، معیارهای کارآیی جنگ الکترونیک و فن آوری هایحساس جنگ الکترونیک تحقیق و پژوهش می کنند.
انتشارات انجمن کلاغ های پیر
مجله عملیات های اطلاعاتی (IOJ): مجله عملیات های اطلاعاتی نشریه رسمی موسسه عملیات های اطلاعاتی، وابسته بهانجمن کلاغ های پیر، است که هدفش ترویج دانش عمومی در زمینه علوم و روش های عملیات هایاطلاعاتی و حوزه های مرتبط است.
این نشریه اخبار مربوط به صنایع،روند پیشرفت فن آوری و رویدادهای دیگر در زمینه عملیات های اطلاعاتی درسطح جهان را منعکس می سازد. عملیات های اطلاعاتی سنتی، جنگ اطلاعاتی، جنگ سایبری،ارتباطات راهبردی، دیپلماسی عمومی، تبلیغات، بازاریابی، مذهب، زبان، و جنگفرماندهی و کنترل، از جمله موضوعاتی هستند که این نشریه بدانها می پردازد.
خبرنامه e-Crow: یک خبرنامه هفتگی است که علاوه بر اخبار مربوطبه صنایع اطلاعیه های مربوط به کنفرانس ها، دوره ها و .... را منتشر می سازد.
مجله دفاع الکترونیک (JED): نشریه رسمی انجمن کلاغ های پیر است. این نشریه اخبار مربوط به صنایع، روندپیشرفت فن آوری و رویدادهای دیگر در زمینه جنگ الکترونیک و اطلاعات مخابرات رامنعکس می سازد. سیستم های محافظت شخصی، مقابله با ادوات انفجاری ابداعی (IED)، حمله الکترونیک هوابرد،و ‘جنگ فرماندهی و کنترل’ از جمله موضوعاتی هستند که این نشریه به آنها می پردازد.
هیأت تحریریه JED همچنین در مورد برنامه های تاکتیکی وراهبردی ‘اطلاعات مخابرات’ (signalintelligence)، از جمله سیستم های اطلاعات الکترونیک (electronic intelligence) و اطلاعات ارتباطات (communications intelligence) مربوط به زیردریایی ها،شناورهای سطحی، خودروهای زمینی، سکوهای شناسایی هوابرد و سیستم های جمع آوری فضاییمطلب می نویسد.

مجله دفاع الکترونیک
کنفرانس ها و دوره ها
انجمن کلاغ های پیر سالانه کنفرانس ها و دوره هایآموزشی متعددی را برگزار می نماید. عناوین و موضوعات برخی از کنفرانس ها و دوره هاییکه در ماه های آتی برگزار خواهند شد به شرح زیر است:
چهل و دومین نشست سالانه جنگ الکترونیک مشترک در 24 ژانویه 2012. موضوع اصلی این کنفرانسعبارت است از بررسی مسیر پیش رو در جنگ الکترونیک مشترک:شناسایی راه های فنی، گزینه ها و فرصت های بالقوه. داده های جنگال مشترک، جنگالشبکه ای و استفاده از سیستم های جنگال در تصمیم گیری های نظامی اهم سرفصل های اینکنفرانس را تشکیل می دهند.
عملیات های اطلاعاتی اروپا 2012. این کنفرانس در تاریخ 22 و 23 فوریه در دانشکدهناتو در آلمان برگزار خواهد شد و موضوع آن ظهور افراط گرایی و نقش عملیات هایاطلاعاتی است. هدف این کنفرانس بررسی چگونگی استفاده افراد و گروه ها از محیطاطلاعاتی جهت ترویج افراط گرایی در داخل کشورهاست.

شرکت کنندگان در کنفرانس سالیانه عملیات هاینت محور
سمپوزیوم رادار LPI، مقابله با LPI و فن آوری های گیرنده ELINT (23-20 مارس 2012). این نشست که سومین نشست سالانه در زمینهراهبردهای طراحی رادار LPI و فن آوری ضد LPI است، با هدف تبادل آخرینپیشرفت ها در مورد فن آوری امیترهای LPI، طراحی شکل موج و گیرنده های رهگیر و تکنیک های پردازشبرای مقابله با LPI در دانشکده تحصیلاتتکمیلی نیروی دریایی مونتری کالیفرنیا تشکیل خواهد شد.
کنفرانس "آموزش، تاکتیک هاو آزمون در یک طیف الکترومغناطیسی مزدحم" در تاریخ 3 آوریل2012
کارگاه آموزشی کاربردهای کنترل نبردالکترومغناطیسی (24-23 ژانویه 2012):تلاش برای تحقق عملیات های هماهنگ و منسجم در محیط الکترومغناطیسی همواره یکی ازکاستی های مهم در عملیات های مشترک بوده است. هدف این دوره آموزشی مرور فرآیندهایجاری در جنگال و مدیریت طیف (spectrummanagement) است. برخی از موضوعات مورد بحث در این کارگاه عبارتنداز: اصول طیف الکترومغناطیسی (EMS)، مفاهیم جنگ EMS، مدیریت طیف، توانمندی های جنگال آمریکا، مفاهیم کنترلنبرد الکترومغناطیسی.
دوره آشنایی با رادار و جنگ الکترونیک (28 فوریهالی 2 مارس 2012)
بهره برداری از فن آوری های LPI: این کارگاه آموزشی همراهبا سمپوزیوم رادار LPI برگزار خواهد شد و و هدفآن آموزش مبانی اصلی و محدودیت های رادار LPI است.
کارگاه مدلسازی و شبیه سازی (3-2 آوریل 2012) کهدر کنار کنفرانس ""آموزش، تاکتیک ها و آزمون در یک طیفالکترومغناطیسی مزدحم" تشکیل خواهد شد.
در این کارگاه نگاهی کلی به مدل سازی، شبیه سازی و تحلیل جنگالکترونیک نوین، تا جاییکه به مقاومت هواپیماها مربوط می شود، ارائه خواهد شد. دراین دوره، انواع مدل ها و کاربردهای متعارف، مبانی و اجزای مدل ها، ابزارهای تحلیلو بهینه سازی کارآمد سیستم، و ورودی و خروجی مناسب تحت پوشش قرار خواهند گرفت.
شماره آخر نشریه دفاع الکترونیک به عنوان نمونه ای از فعالیت های اینمرکز در اختیار خوانندگان عزیز مشرق گذارده می شود.
   

مشرق نیوز

 


امریکن اینترپرایز؛ اندیشکده جنگ‌طلبان


 

مؤسسه امریکن اینترپرایز" (American Enterprise Institute) یکی از مراکز تحقیقاتی در حوزه سیاستگذاری عمومی است. این مرکز که در واشنگتن مستقر گشته به مدت سه دهه به عنوان یکی از بزرگترین حامیان و اعضای جامعه نئومحافظه‌کار آمریکا و یکی از مهمترین مراکز سیاستگذاری در این کشور مطرح بوده است.

فعالیت‌های مؤسسه امریکن اینترپرایز از مسائل اقتصادی بازار آزاد تا خط‌مشی‌های امنیتی نظامی را در بر می‌گیرد.[1] این سازمان همواره نگاهی جنگ‌طلبانه به مسائل جهانی داشته و یکی از بزرگترین حامیان فکری سیاست‌های جنگ‌طلبانه آمریکا طی چند دهه اخیر بوده است. تأثیرگذاری این سازمان با روی کار آمدن جرج دبیلیو بوش به اوج خود رسید و اعضای آن بیش از پیش توانستند در سطوح مختلف امنیتی و نظامی دولت آمریکا نفوذ نمایند. در مقاله حاضر سعی می‌شود این سازمان، اعضا و نیز خط‌ مشی‌های آن به صورت اجمالی معرفی گردد.


تاریخچه مؤسسه امریکن اینترپرایز

 

مجمعی در نیویورک تبدیل به مؤسسه‌ای لابی‌گر در واشنگتن می‌شود

مؤسسه امریکن اینترپرایز که در سال 1943 تأسیس گردیدی یکی از قدیمی‌ترین مؤسسات سیاستگذاری در واشنگتن است. ریشه این مرکز را می‌توان در مجمع اقتصادی مستقر در نیویورک با عنوان "مجمع امریکن اینترپرایز" (American Enterprise Association) یافت که در سال 1938 بنا گشته بود. این مجمع بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم شعبه‌ای در واشنگتن گشود تا علیه تنظیم بازار داخلی توسط دولت به لابی‌گری بپردازد. اعضای مجمع فوق پس از خرید چندین فقره از بزرگترین شرکت‌های کشور، عنوان خود را از مجمع به مؤسسه تغییر دادند.[2]


لوئیس هرالد براون (Lewis Herold Brown) رئیس "مجمع امریکن اینترپرایز"او را می‌توان پدر "مؤسسه امریکن اینترپرایز" نامید

 

اوج‌گیری قدرت امریکن اینترپرایز

یکی از اولین حامیان مؤسسه امریکن اینترپرایز در کاپیتال‌هیل، جرالد فورد، نماینده وقت مجلس نمایندگان آمریکا، بود که در سال 1950 زبان به تحسین از مؤسسه پرداخت. مؤسسه امریکن اینترپرایز این دوستی را چنین توصیف نمود: "رابطه‌ای طولانی و خوشحال‌کننده با رئیس‌جمهور آتی". یکی از چهره‌های شاخص مؤسسه ویلیام بارودی (William Baroody) بود که توانست برخی از محافظه‌کارترین چهره‌های اقتصادی کشور به مانند میلتون فریدمن (Milton Friedman) و پل مک‌کراکن (Paul McCracken) را وارد مؤسسه نماید. در زمان بارودی مؤسسه توانست ایده‌های محافظه‌کارانه جدید را به رسانه‌ها تزریق نماید. وی نه تنها تلاش نمود تا نمایندگان کنگره و دولتمردان حتما از ایده‌های محققین مؤسسه مطلع گردند، بلکه تمام سعی خود را به کار گرفت تا اعضای مؤسسه بتوانند به رده‌های بالای حکومتی نفوذ نمایند. رویدادی که در دوران فورد، ریگان و بوش رخ داد.[3]


ورود پدر نئومحافظه‌کاری آمریکا به حلقه اعضای مؤسسه امریکن اینترپرایز

در دهه 1970 اروینگ کریستول (Irving Kristol)، چهره شاخص نئومحافظه‌کاری آمریکا، وارد مؤسسه شد. وی در ابتدا تحصیل کرده مکتب سوسیالیسم رادیکال بود اما بعدها از چپ روی گردانید و تبدیل به بنیانگذار ایدئولوژی نئومحافظه‌کاری شد، جنبشی که بخش اعظمی از رهروان آن را یهودیان صهیونیست تشکیل می‌دادند. وی نقش بسیار مؤثری در جذب محققین یهودی بدین جنبش داشت. در حقیقت می‌توان گفت که نئومحافظه‌کاران، یهودیان لیبرال قدیمی بودند که یک دیدگاه تهاجمی در مورد برتری جهانی آمریکا داشتند، دیدگاهی که شامل برقراری یک رابطه استراتژیک با اسرائیل می‌شد. نباید این حقیقت را هرگز فراموش نماییم که نئومحافظه‌کاری تأثیر بسیاری از ایدئولوژی صهیونیستی داشته است.[4]

 


دوران ریگان و تثبیت قدرت امریکن اینترپرایز

در دهه 1980، دولت ریگان بسیاری از اعضای مؤسسه را به خدمت خود در آورد تا جایی که دفاتر مؤسسه متروکه گشتند. اعضای امریکن اینترپرایز چه در حوزه سیاست خارجی به مانند پشتیبانی از کنتراهای نیکاراگوئه و یا "جنگجویان آزادی" در آفریقا و چه در مسائل داخلی به مانند تنظیم مجدد قوانین شرکتی نقش چشمگیری ایفاء نمودند. در همین دوران بود که بارودی در سال 1981 درگذشت و این مؤسسه یکی از بزرگترین اعضای خود را از دست داد.
[5]

 


کریستوفر دیمات و اوج قدرت مؤسسه امریکن اینترپرایز در دوران بوش

انتصاب کریستوفر دیمات (Cristopher DeMuth) در سال 1986، باعث احیای مجدد سازمان گشت. دیمات که قبل از ورود به مؤسسه ریاست اداره مدیریت و بودجه را در دولت اول ریگان بر عهده داشت، 22 سال متوالی به عنوان رئیس امریکن اینترپرایز فعالیت نمود. در زمان ریاست وی درآمدهای سالیانه مؤسسه افزایش چشمگیری یافت و به 40 میلیون دلار در سال 2005 رسید.[6] شاید بتوان گفت که دیمات ریاست مؤسسه را در قوی‌ترین دوران آن یعنی دور اول ریاست جمهوری بوش بر عهده داشت. ده‌ها نفر از اعضای امریکن اینترپرایز وارد پست‌های دولتی یا نقش‌های مشورتی شدند.



فعالیت‌های مؤسسه امریکن اینترپرایز

نظامی‌گری

اگرچه بسیاری از محقین و اعضای مؤسسه در طیف وسیعی از مسائل سیاستگذاری داخلی و اجتماعی تخصص داند اما این مرکز بخش اعظمی از شهرت خود را مدیون فشار در جهت پیشبرد سیاست‌های خارجی و امنیتی نظامی است که در حقیقت منعکس کننده دیدگاه‌های نئومحافظه‌کاران و دیگر ملی‌گراهای تندرو است. بسیاری از اعضای این مؤسسه جزو حامیان سرسخت جنگ عراق در عرصه عمومی به شمار می‌روند – حتی قبل از حملات 11 سپتامبر – و دعوت به "جنگ گسترده علیه تروریسم" می‌نمایند.

 


مؤسسه امریکن اینترپرایز یکی از بانفوذترین اندیشکده‌های طرفدار جنگ در آمریکا است

این مؤسسه همکاری نزدیکی نیز با "پروژه قرن جدید آمریکایی" (Project for the New American Century) داشت که البته هم‌اکنون دیگر منحل گشته است. این عنوان نام یک گروه نئومحافظه‌کار بود که در سال‌های قبل از حملات 11 سپتامبر به عنوان دستگاهی برای ایجاد ائتلافی گسترده از بازیگران سیاسی محافظه‌کار به منظور پیشبرد یک سیاست تهاجمی پس از جنگ سرد به کار می‌رفت.

 


ایران‌ستیزی مؤسسه امریکن اینترپرایز

در سال‌های پایانی زمامداری بوش، نویسندگان و محققین مؤسسه توجه خود را معطوف به ایران نمودند. در میان کارهای انجام گرفته توسط آنها می‌توان به ایجاد "مؤسسه اینترپرایز ایران" در سال 2006 اشاره نمود که توسط لورا روزن (Laura Rozen) یکی از بانیان آن چنین توصیف شده :"مؤسسه اینترپرایز ایران توسط جمعی از مخالفین ایرانی که به تازگی وارد آمریکا شده و جنبش آنها اخیرا مورد حمایت مؤسسه امریکن اینترپرایز و ریچارد پرل، مشاور سابق پنتاگون، است، اداره می‌شود."[7]

این مؤسسه برنامه‌های تبلیغاتی زیادی را در مورد برنامه‌های هسته‌ای کشورمان پیاده می‌سازد. اخیرا در سال 2011، گزارشی با عنوان "بازدارندگی و مهار یک ایران هسته‌ای" منتشر نموده و در آن سناریوهای مختلف رویارویی با ایران در صورت دستیابی به سلاح هسته‌ای را بررسی نمود.

 



"بازدارندگی و مهار یک ایران هسته‌ای"


این مؤسسه در اقدامی دیگر و د ژانویه 2012 گزارشی با عنوان "برنامه هسته‌ ای ایران؛ جدول زمانی، داده ‌ها و برآوردها" به قلم "مسیح ظریف" را منتشر کرده است. در این گزارش یک ارزیابی ظرفیتی از زمان لازم برای دستیابی ایران به میزان کافی از اورانیوم غنی شده برای ساخت سلاح هسته ‌ای صورت گرفته و تفسیری از اطلاعات فنی که در گزارش‌ های آژانس بین المللی انرژی اتمی آمده، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.[8]

 

"برنامه هسته‌ ای ایران؛ جدول زمانی، داده ‌ها و برآوردها"


در وب‌سایت مؤسسه بخشی با موضوع ایران وجود دارد که در آن به صورت پیوسته تحلیل‌هایی مغرضانه در مورد مسائل مختلف مرتبط با ایران منتشر می‌شود. علاوه بر این، یک وب‌سایت دیگر با عنوان irantracker.org نیز وجود دارد که یکی از بخش‌های وابسته به مؤسسه امرکن اینترپرایز بوده و در آن نیز مسائل ایران به صورت اختصاصی مورد بحث قرار می‌گیرند.

 
امریکن اینترپرایز و جنگ عراق

این موسسه همچنین نقشی حائز اهمیت در سرپوش گذاشتن مباحثات بی وقفه مربوط به اشغال عراق توسط آمریکا ایفا کرد و به عنوان یکی از نهادهای حامی تصویب طرح افزایش نیرو در عراق در سال 2007 میلادی عمل کرد.
فردریک کاگان، از اعضای موسسه امریکن اینترپرایز و یکی از مخالفان شناخته شده و صریح اللهجه افزایش سطح نیروها در عراق به دنبال انتخابات میان دوره‌ای نوامبر 2006 در هفته نامه ویکلی استاندارد نوشت "اکنون انتخاب سختی در پیش رو داریم. میتوانیم پایگاه ها و نیرویی قابل توجه در عراق داشته باشیم یا عقب نشینی کنیم. اگر عقب نشینی کنیم ارتش عراق دچار فروپاشی می شود و ما قادر به کمک به آن نخواهیم بود مگر با ورود مجدد به این کشور آن هم با حجم قابل توجهی از نیرو و شرایطی که به مراتب بدتر خواهد بود".


فردریک کاگان کارشناس امور عراق در مؤسسه امریکن اینترپرایز

در اوایل سال 2007 کاگان به همراه ژنرال بازنشسته جک کئان در قالب طرح موسسه امریکن اینترپرایز تحت عنوان "انتخاب پیروزی: طرحی برای موفقیت در عراق" نوشتاری را به رشته تحریر درآورد که هدف آن زمینه سازی برای اجرای طرح افزایش نیرو در عراق بود.
این گزارش با همکاری یکی از گروه های تحقیقاتی موسسه امریکن اینترپرایز تحت عنوان "گروه برنامه ریزی عراق" تهیه شد که به نظر می رسید مستقیما به دنبال مقابله با نفوذ گروه دیگری با نامی مشابه یعنی "گروه تحقیق عراق" متشکل از گروهی از کارشناسانی است که در ابتدای سال 2006 توسط بوش منصوب شده بودند تا پیشنهاداتی برای کمک به حل مشکلات رو به تزاید جنگ عراق ارائه دهند.

 

گروه تحقیق عراق که به طور مشترک توسط جیمز بیکر، وزیر امور خارجه واقع‌ گرای پیشین و لی همیلتون، نماینده سابق دموکرات ها از ایندیانا مدیریت می شد در گزارش نهایی خود که در دسامبر سال 2006 میلادی منتشر شد اینگونه استنتاج کرده بود که هیچ "راهکار معجزه آسایی" برای حل معضل عراق وجود ندارد.
در این گزارش آمده بود ایالات متحده باید در قالب دیپلماسی تهاجمی با هدف کاهش تنشها در منطقه به همسایگان عراق از جمله سوریه و ایران نزدیک شود. دولت بوش در ابتدا قصد داشت توصیه های گروه تحقیق عراق را نادیده گرفت و افزایش نیروی را در سطحی کمتر از سطح پیشنهادی موسسه امریکن اینترپرایز ولی در راستای سایر توصیه های این موسسه اجرایی کرد.
[9]

  
اعضای مؤسسه امریکن اینترپرایز

بیش از بیست نفر از اعضای کنونی مؤسسه در کمیسیون‌ها و یا سطوح مختلف دولتی حضور داشته‌اند. برخی از این مقامات دولت سابق که هم‌‌اکنون اعضای مؤسسه را تشکیل می‌دهند عبارتند از لین چنی (Lynne Cheney) (همسر دیک چنی)، رئیس سابق بنیاد ملی علوم انسانی؛ جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل؛ نیوت گینگریچ، سخنگوی سابق کاخ سفید و یکی از نامزهای شکست خورده جمهوری‌خواه در انتخابات سال 2012؛ پل وولفویتز (Paul Wolfowitz)، ماون سابق وزیر دفاع؛ ایان حرصی علی، نماینده سابق پارلمان هلند. برخی دیگر از افراد برجسته حاضر در مؤسسه عبارتند از فردریک دبیلیو. کاگان (Frederick W. Kagan)، ریچارد پرل (Richard Perle)، کیوین هاست (Kevin Hassett)، لئون کاس (Leon Kass)، مایکل نوواک (Michael Novak)، نورمن اورنشتاین (Norman J. Ornstein)، چارلز مورای (Charles Murray)، پیتر والیسون (Peter J. Wallison)، رادک سیکورسکی (Radek Sikorski) و کریستینا هاف سامرز  .

 


گینگریچ، چنی و وولفویتز؛ از شناخته‌شده ترین اعضای امریکن اینترپرایز

برای اشاره به میزان خصومت‌طلبی این مؤسسه نیست به اسلام کافی است به فعالیت یکی از اعضای آن با نام ایان حرصی علی اشاره نمود. آَیان حرصی علی (زاده ۱۳ نوامبر ۱۹۶۹ در موگادیشو، سومالی) یکی از فعالین سیاسی شدیدا اسلام‌ستیز در هلند بود. او عضو سابق حزب مردم برای آزادی و مردم‌سالاری و از ۳۰ ژانویه ۲۰۰۳ تا ۱۶ مه ۲۰۰۶، عضو پارلمان هلند بود. در این تاریخ به رای وزیر مهاجرت هلند، به علت عدم روایت حقایق هنگام ورود به کشور، شهروندی هلندی اش لغو شد. وی در پی این اقدام از پارلمان استعفا داد و اعلام کرد به زودی عازم آمریکا می‌شود.


منابع در آمد مؤسسه امریکن اینترپرایز

درآمد سالیانه ده‌ها میلیون دلاری مؤسسه از جانب طیف وسیعی از شرکت‌ها، افراد و بنیادها تأمین می‌‌گردد.[12] حامیان مالی بزرگ این مؤسسه را بنیادهای محافظه‌‌کار اصلی آمریکا تشکیل می‌دهند: "بنیاد اسمیت ریچاردسون" (Smith Richardson Foundation)، "بیان اولین" (Olin Foundation)، "بنیاد اسکایف" (Scaife Foundation) و "بنیاد لیندی و هری برادلی" (Lynde and Harry Bradley Foundation) و همچنین برخی بنیادهای دست‌ راستی کوچکتر به مانند کارتاژ (Carthage)، ارهارت (Earhart) و "کاستل راک" (Castle Rock).[13]

 


خط‌مشی رسمی مؤسسه امریکن اینترپرایز نیز کسب حمایت شرکت‌های بزرگ است: "شرکت‌های آمریکایی و چند ملیتی که از مؤسسه حمایت می‌کنند دارای روابط نزدیکی با محققین مؤسسه بوده و به طور مرتب تحقیقات و تحلیل‌های سطح بالایی در مورد اولویت‌ها و منافع ویژه حوزه سیاستگذاری ارائه می‌دهند. علاوه بر این، شرکت‌ها در مورد طیف متنوعی از مسائل درون‌دادهای مهمی در اختیار مؤسسه می‌گذارند."[14]

بنا بر گزارش‌های منتشره حامیان مالی امریکن اینترپرایز شامل موارد زیر هستند: بنیاد جنرال الکتریک (General Electric Foundation)، آموکو (Amoco)، کرافت (Kraft)، صندوق شرکت موتور فورد (Ford Motor Company Fund)، بنیاد جنرال موتورز (General Motors Foundation)، بنیاد ایستمن کداک (Eastman Kodak Foundation)، بنیاد مترو پولیتن لایف (Metropolitan Life Foundation)، بنیاد شرکت‌های شل (Shell Companies Foundation)، شرکت کلایسلر (Chrysler Corporation)، صندوق تضامنی مورگان (Morgan Guarantee Trust)، بنیاد ای‌تی‌اند‌تی (AT&T Foundation) و چندین شرکت و بنیاد دیگر.[15]


منابع و مآخذ:




وب‌سایت اختصاصی امریکن اینترپرایز در مورد ایران با عنوان irantracker.org

 



هويت ناتو پس از جنگ سرد

در سال 1990 ، مهمترين فلسفه وجودي ناتو را از بين برد اما  ناتو در عمل نه تنها از بين نرفت و از اهميت آن کاسته نشد بلکه به حيات خود ادامه داد و از بعد جغرافيايي و اهداف ، توسعه يافت در اين قسمت به  ديدگاههاي مختلف در مورد هويت ناتو بعد از جنگ سرد اشاره مي شود.

الف -  نظريه رئاليستي[2]:نظريه رئاليستي به عنوان اصلي ترين جريان فکري در روابط بين الملل بيان مي کند که کشور ها تنها به دنبال حفظ و افزايش منابع و قدرت خود مي باشند و در شرايط عادي تن به محدود کردن حاکميت و قدرت خود نمي دهند ، ورود به اتحاديه ، هزينه هاي  سنگيني براي کشورها بدنبال خواهد داشت و منافع آنها را تابع منافع گروهي مي سازد . اين مسأله در تفسير رئاليستي، شري براي کشورها محسوب مي گردد . بنابراين نظريه ،کشورها مگر در شرايط اجباري وارد اتحاديه ها نمي شوند و مسأله تهديد يا تصور تهديد است که يک کشور را وادار مي کند براي رفع آن به اتحاديه روي آورد و به محض ازبين رفتن تهديد ، اتحاديه نيز از بين خواهد رفت و جهان عاري از جنگ و تهديد به همان نسبت عاري از اتحاد است . اما با وجود از بين رفتن شوروي وپيمان ورشو به عنوان يک تهديد براي اعضاي ناتو،اين اتحاديه همچنان به حيات خود ادامه داده وعدم موفقيت اين نظريه وديدگاه را با شرايط جديد ناتو نمايان مي سازد .( امينيان ، 1384)

 

ب- نظريه نئورئاليستي : اين نظريه در تلاش براي اصلاح نظريات قبلي ، نظريه هژموني را مطرح کرده که علاوه  برموازنه قوا ، برتري قدرت نيز به نوعي نظم بين المللي منجر مي گردد. در ديدگاه هژموني ناتو به يک دليل تداوم يافته است : خدمت به آنچه قدرتهاي بزرگ معتقدند به نفعشان است . در حقيقت تمرکز قدرت در دست هژمون است که نظم و ساختارهاي سيستم و روابط قدرت نا متقارن را شکل مي دهد . تشکيل ناتو از ابتدا بر اساس منافع آمريکا صورت گرفت و استمرارآن پس از جنگ سرد در همين چارچوب                              قرار مي گيرد . ( امينيان ، 1384)

 

ج- تئوري کارکردگرايي[3] : بر مبناي نظريه کارکرد گرايي ، سازمان ها مي توانند در همه زمان ها به حيات خود ادامه دهند ، به شرط آنکه کارکردهاي خود را با زمان تطبيق دهند. « کارکردگراها »  بر اين باورند که سازمان پيمان آتلانتيک شمالي نيز ضمن پديد آوردن ارگان ها و مکانيزم هاي جديدي مطابق با نياز شرايط زماني ، به بقاي خود کمک فراواني کرد . بر مبناي نظريه کارکردگرايي ، وجود عوامل سه گانه ذيل به تداوم ناتو پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي کمک فراواني نموده است :

 

1- اتخاذ استراتژي جديد ناتو

 

2- علايق سازماني

 

3- نياز به گسترش همکاري بين کشورهاي عضو  ( قائدي ، 1380: 30)

 

د- نهادگرايان نئوليبرال [4]:براساس ديدگاههاي اين گروه نهادها هم در تسهيل روابط بين کشورها و هم در رفتار کشورها تأثير مي گذارند . اين نهادها با ايجاد هنجارها و معاهدات، خصوصيت آنارشيک سيستم بين الملل را تعديل مي کنند و با مديريت و حل اختلافات محلي و منطقه اي در تشکيل اتحاد و تحول همکاري امنيتي، چارچوب قابل اطميناني براي تعامل بين کشورها فراهم مي سازند . چنين نهادهايي تنها داراي يک کار ويژه نيستند بلکه در بسياري موارد ، پس از تشکيل ، کار ويژه هاي جديدي پيدا مي کنند که پس از منسوخ شدن کار ويژه ي ابتدايي به آنها کمک مي کند که فايده و ضرورت خود را حفظ کنند ( امينيان ، 1384) .

 

در اوايل دهه 90 عده اي معتقد بودند که با پايان جنگ سرد ، تهديد عليه امنيت اروپا از بين نرفته ، بلکه اين قاره در مقابل نوع جديدي از تهديدها قرار گرفته است . محققان موافق با اين نظريه مجموعه تهديدهايي مانند   بي ثباتي در شرق اروپا بويژه درگيري هاي قومي در بالکان ، احتمال بروز نا آرامي ها در سطح جهان و تهديد کشورهاي اروپايي ، تهديدهاي غير نظامي مانند آلودگي محيط زيست ، حقوق بشر ، تسليحات کشتار جمعي و شيميايي، راديکاليسم اسلامي ، تروريسم، مواد مخدر ، ظهور سرمايه داري انحصاري ، پيدايش قدرتهاي هژمونيک مانند چين وترس از احياي مجدد قدرت روسيه را به عنوان تهديد عليه امنيت اروپا مطرح کردند .

 

 بر اساس اين تعريف ، تهديد براي دولت هاي عضو ناتو همچنان وجود دارد و حتي اين تهديدات تنوع کيفي و کمي نيز يافته اند. از طرف ديگر تغييرکيفيت اين تهديدات ، لزوم تعبيه ساختارهاي لازم براي مقابله با آنها و انجام اصلاحاتي را در ناتو  ضروري مي سازد . اين تغييرات در زمينه هايي نظير گسترش محدوده ي جغرافيايي ناتو ، اصلاح ساختار نيروهاي ناتو ، و توسعه مشارکت ميان ناتو و دولت هايي که تلقي مشترک از تهديدات ياد شده را دارند و همچنين مهم تر از همه، افزايش مأموريت ها و اختيارات اين سازمان در زمينه امنيت دسته جمعي و مديريت بحران را در بر مي گيرد .

 

فرآيند تغيير در راهبردها و استراتژي اتحاديه ناتو از کنفرانس لندن در 1990 و کنفرانس رم در 1991 به عنوان واکنشي نسبت به تغييرات نظام بين الملل و شکل گيري نظم نوين جهاني آغاز شد . بنابراين طي اين اجلاس ، تغيير تدريجي ناتو در راهبرد خود از پيماني که جهت مقابله با تهاجم مستقيم شوروي ايجاد شده بود، به پيماني که هدف آن بر اساس اظهارات رسمي مقام هاي ناتو، جهت حفظ امنيت و ثبات و پاسداري از صلح در دوران تغييرات پر شتاب در نظم بين المللي است ، به وجود آمد. ( اعظمي ، 1382: 3)

 

 

 

مهمترين تحولات ناتوپس از جنگ سرد

 

 

 

تغييردرماهيت

 

همان گونه که قبلا اشاره شد،تغيير درماهيت وکارکرد وگسترش وظايف ناتو،دراجلاس لندن بنا نهاده شد. دراين اجلاس ناتواز اتحاديه اي((نظامي- سياسي))به اتحاديه اي ((سياسي –نظامي )) تبديل شد.

 

اجلاس رم و امنيت جمعي ، به منظور نهايي نمودن تصميم  هاي جديد و تدوين يک راهبرد نو متناسب با اوضاع و شرايط جديد بين المللي در 7 و 8 نوامبر 1991 تشکيل شد . اجلاس رم « مفهوم استراتژيک جديد اتحاديه » را تصويب نمودکه آغازي براي فرايند تغييرات گسترده ، نوع مأموريت امنيتي و وظايف عملياتي اتحاديه ناتو بود. همچنين چند وظيفه اساسي در اين اجلاس براي اتحاديه ناتو طراحي شد که عبارتند از : تهيه و پيش بيني يک چارچوب ضرروي براي محيط امنيتي با ثبات در اروپا ، رشد وضعيت دموکراتيک، تعهداتي براي حل و فصل مسالمت آميز منازعات ؛ ايجاد يک مجمع مشورتي بين آتلانتيکي ( طبق ماده 14 اساسنامه ناتو ) براي مشاوره متحدان در خصوص هر مسأله اي که بر منافع حياتي آنها تأثير بگذارد، همکاري درزمينه خطرهايي که امنيت دولتهاي عضو راتحت تاثير قرارمي دهد، بازدارندگي و يا دفاع در مقابل هر تهديد وتجاور عليه سرزمين دولت هاي عضو ، حفظ موازنه استراتژيک قدرت در اروپا . ( اعظمي ، 4:1382)

 

به اين ترتيب ، سياست  نزديکي به دولت هاي اروپاي شرقي ، و طرح گسترش حوزه ي فعاليت ناتو خارج از قلمرو سنتي پيمان در نشست ژوئيه 1990 سران در لندن ، براي اولين بار مطرح و در اجلاس نوامبر 1991 رم مورد تأييد و موافقت قرار گرفت . با توجه به مفهوم استراتژيک جديد ناتو ، اين اتحاديه خود را به تعهدات ماده 5 اساسنامه اش ( يعني تعهدات دفاع دسته جمعي ) محدود نکرده است بلکه در اجلاس رم ، استراتژي امنيت جمعي و مديريت بحران را اتخاذ نموده است .  بر اين اساس فعاليتهاي خود را جهت حفظ صلح و مقابله با تهديدات خارجي و نيز تهديدات ناشي از منازعات داخلي متمرکز نموده است و عمليات چند جانبه را در اقصي نقاط اروپا سامان داده است .( روشندل ، 143:1375 )

 

سازمان پيمان آتلانتيک شمالي ، پس از تغيير راهبرد امنيتي خود از حالت منطقه اي به جهاني ، نيازمند« گسترش حوزه جغرافيايي » است.  در ماده 10 اساسنامه پيمان ناتو[5] در مورد گسترش اين پيمان ، چنين آمده است:

 

عضاي ناتو مي توانند به اتفاق آرا، هر کشور اروپايي ديگر را دعوت به عضويت کنند .  اين عضو جديد بايد حائز شرايط لازم براي گسترش اصول پيمان حاضر و مشارکت در تأمين امنيت منطقه آتلانتيک شمالي          باشد » . ( قائدي ، 38:1380)

 

آزاد شدن کشورهاي اروپاي شرقي از سلطه اتحاد جماهير شوروري ، زمينه مناسبي فراهم ساخت تا اين کشور ها به جايگاه متفاوتي در نظام امنيتي اروپا نسبت به گذشته دست يابند .

 

 

 

 تغيير درساختار

 

سازمان پيمان آتلانتيک شمالي براي جذب تدريجي کشورهاي اروپاي شرقي و همچنين کشورهاي بازمانده از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي ، ارگان ها و ساز و کارهاي جديدي را به شرح زير تأسيس کرد:

 

شوراي همکاري آتلانتيک شمالي [6]

 

پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و در آخرين روزهاي سال 1991 ميلادي ، نخستين کوشش از سوي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي براي گسترش به شرق آغاز شد. اين حرکت ناتو ، در شکل جديدي با عنوان« شوراي همکاري آتلانتيک شمالي »( به پيشنهاد ايالات متحده آمريکا ) در سال 1991 ميلادي تشکيل شد .   همه ي کشورهاي اروپاي شرقي و همچنين کشورهاي به جا مانده از فرو پاشي شوروي ( بجز تاجيکستان ، بلاروس و روسيه ) به عضويت « شوراي همکاري آتلانتيک شمالي » درآمدند .  ( کريميان ، 1382: 65-54 ) .

 

شوراي ناتو در دسامبر 1991 ميلادي تصميم گرفت که اين نهاد  تازه تأسيس ، ارتباط منظم و مستمري را بين اعضاي سازمان ناتو و اعضاي ( پيشين ) پيمان ورشو يعني کشورهاي مستقل مشترک المنافع [7]برقرار سازد و موجب بهبود روابط بين اعضاي ناتو و کشورهاي عضو پيمان ورشو و کشورهاي باز مانده از فروپاشي شوروي شود . بر همين اساس ، شوراي همکاري آتلانتيک شمالي متشکل از 38 کشور، نشست هايي را در سطح وزيران امور خارجه و سفيران کشورهاي  عضو ناتو  و اعضاي پيشين پيمان ورشو و کشورهاي بازمانده از فروپاشي شوروي برگزار کرد .  نخستين کنفرانس سالانه در سطح وزيران امور خارجه ، در 20 دسامبر 1991 ميلادي تشکيل شد و در پي آن ، کنفرانس سفيران در 10 مارس 1992 ميلادي برگزار شد . در اين نشست ها با طرح موضوع هاي گوناگون امنيتي همانند « توسعه ي همکاري ها در زمينه هاي دفاعي ، تبادل اطلاعات و برقراري خطوط هوايي » به توافق هايي دست يافتند .(رحماني ، 1373: 16-15 )

 

« شوراي همکاري آتلانتيک شمالي » ، در پاسخ به اقدام روسيه ، بلاروس واکراين در مورد تشکيل « کشورهاي مستقل مشترک المنافع » شکل گرفت . مهم ترين هدف اين نهاد جديد که زير مجموعه  ناتو است ، نخست آن بود که مانع از گسترش نفوذ روسيه بر اينگونه کشورها شود و دوم اينکه موجب گسترش ارتباط بين کشورهاي عضو ناتو و کشورهاي ياد شده شود و بتدريج زمينه ساز ورود اينگونه کشورها به سازمان پيمان آتلانتيک شمالي گردد. ( قائدي ، 1380: 39 )

 

طرح مشارکت براي صلح [8]

 

طرح « مشارکت براي صلح » که نخست از سوي وزير دفاع ايالات متحده آمريکا ( لُس آسپين )[9] در اجلاس وزراي دفاع کشوهاي عضو ناتو در اکتبر 1993 ميلادي در آلمان مطرح شد ، طرحي عملي براي ترغيب کشورهاي غير عضو  ناتو براي توسعه ي همکاري هاي نظامي – دفاعي با ناتو بود . ( رحماني ، 1377: 4)

 

اين طرح ، در نشست سران کشوهاي عضو در ژانويه 1994 ميلادي ، در بروکسل به تصويب رسيد . « مشارکت براي صلح » زمينه ساز گسترش سازمان پيمان آتلانتيک شمالي بود . اين طرح به صورت قرارداد دو جانبه بين ناتو و هر کدام از کشوهاي غير عضو که علاقه مند به همکاري با ناتو درچارچوب « برنامه مشارکتانفرادي » [10]بودند،  به اجرا گذاشته شد . منظور از برنامه « مشارکت انفرادي » آن است که بين ناتو و هر کدام از کشوهاي خواهان عضويت ، قراردادي دو جانبه ( 1+16) منعقد مي شود که هر کدام از کشوهاي خواهان عضويت به گونه اي شريک ناتو به شمار مي آيند . ( قائدي ، 1380 : 40)

 

همه کشورهاي « عضو شوراي همکاري آتلانتيک شمالي » مي توانند در برنامه « مشارکت براي صلح » شرکت کنند . طرح مشارکت براي صلح يک برنامه  عملي دو مرحله اي را براي همه ي اعضاي شوراي همکاري آتلانتيک  شمالي ارائه مي دهد که بتدرج توسعه ناتو را فراهم مي سازد .

 

در مرحله مشارکت ، کشور علاقه مند ملزم به امضاي قراردادي در راستاي تأييد و اعلام تعهد مجدد خود نسبت به منشور سازمان ملل متحد ، اعلاميه جهاني حقوق بشر و پذيرفتن متن نهايي پيمان هلسينکي مبني بر خودداري از تهديد و توسل به زور عليه سرزمين و يا استقلال سياسي ديگر دولتهاست . در بند 8 همين قرارداد ، در همين مورد آمده است که ناتو با هر يک از شرکاي فعال ، مشورت مي کند تا روشن شود که آن شريک ، هيچ گونه تهديد مستقيمي نسبت به تماميت ارضي ، استقلال سياسي يا امنيت خود احساس مي کند يا نه ؟ (قائدي، 1380 : 40)

 

همه جمهوري هاي بازمانده از شوروي ( بجز تاجيکستان ، بلاروس و روسيه ) ، اعضاي پيمان و رشو حتي آلباني و همچنين اعضاي « کنفرانس امنيت و همکاري در اروپا[11]» و فنلاند ، اسلووني و سوئد نيز آن را امضا کردند . ( روشندل ، 1375 : 143 )

 

در مرحله ، مذاکره براي پذيرش تعهدات ،کشور شريک شيوه و ميزان همکاري خود را با ناتو به مذاکره مستقيم مي گذارد که البته بنابر توان کشوهاي درخواست کننده شکل همه ي قراردادها نيز يکي نيست . سند مرحله دوم تعهداتي را متوجه کشور خواستار عضويت مي کند . برنامه مشارکت براي صلح ، پيمان چند جانبه نيست بلکه يک رشته قرارداد دو جانبه است که بين ناتو و يکايک کشورهاي علاقه مند به عضويت ، منعقد      مي شود و در حقيقت ، همان رهيافت به اصطلاح (1 + 16) است . در اين رهيافت ، براي نمونه ، روماني شريک لهستان نيست ، بلکه شريک ناتو به شمار مي آيد . لهستان با امضاي سند مرحله ي دوم در پنجم ماه ژوئيه 1994، نخستين کشور عضو مشارکت براي صلح محسوب گرديد .( شفيعي ، محمودي ، 1386 : 126 )

 

 

 

کشورهاي عضو ، در برخي از زمينه ها هماهنگ عمل مي کنند ؛ مانند تمرين هاي مشترک يا در ارتباط با « سر فرماندهي عالي نيروهاي متفق در اروپا[12] » که مرکز آن در شهر « مونس[13] » بلژيک قرار دارد . هر کدام از کشورهاي عضو « مشارکت براي صلح » براي هماهنگي هاي نظامي ، تيمي از افسران خود را به آنجا مأمور       مي کنند .

 

تاکنون 22 کشور خواستار عضويت در ناتو به برنامه ي مشارکت براي صلح پيوسته اند . در روسيه نيز با امضاي کوزيروف وزيرامور خارجه ، در 22 ژوئن 1994 در بروکسل ،  به بيست و يکمين شريک برنامه ي  « مشارکت براي صلح » تبديل شد[14] که بعداً به حالت تعليق درآمد . ( قائدي ، 1380 : 41 )

 

   مهمترين  مسائلي که در طرح « مشارکت براي صلح » مورد توافق طرفين قرار گرفت ، عبارتند از :

 

1- رعايت شفافيت در ميزان بودجه و برنامه هاي نظامي

 

2- نظارت دموکراتيک بر نيروهاي نظامي

 

3- حفظ آمادگي نيروهاي به منظور انجام عمليات مشترک

 

4- توسعه ي همکاري نظامي با ناتو وانجام تمرين هاي مشترک

 

5- افزايش توان و تقويت نيروها براي همکاري هاي دراز مدت در چهارچوب عمليات نظامي پيمان آتلانتيک شمالي

 

6- رعايت و ترويج آزادي هاي اساسي و حقوق بشر و پرهيز از توسل به زور

 

7- احترام به مرزهاي موجود و حل اختلاف ها از راه هاي مسالمت آميز

 

8- احترام به تعهدات و وظايف خود در زمينه ي « کنترل تسليحات »

 

( رحماني ، 1373 : 18-16 )

 

شوراي همکاري آتلانتيک شمالي، ارگاني براي تطبيق دادن ناتو با شرايط پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، و طرح « مشارکت براي صلح » ساز و کاري در راستاي توسعه و گسترش حوزه ي امنيتي ناتو بود ؛ به گونه اي که ناتو توانست حوزه ي امنيتي خود را به قسمت شرق نيز گسترش داده و به نيازهاي امنيتي  اينگونه کشورها نيز پاسخ دهد و آنها را در نظام امنيتي اروپا وارد سازد . ناتو همچنين ، خواستار پيوستن کشوهاي بي طرفي مانند « سوئد ، سوئيس و اتريش[15] » در کنار کشوهاي اروپاي شرقي و کشورهاي بازمانده از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي براي عضويت در اين سازمان شد .

 

از سوي ديگر ، يکي از مشخصات « مشارکت براي صلح » آن بود که اعضا ، تنها به مسائل نظامي و امنيتي نمي پرداختند بلکه همه ي مسائل « سياسي ، اقتصادي و نظامي » بين ناتو و کشورهاي خواستار عضويت ، مورد واکاوي قرار مي گرفت و از دسامبر 1994 اين مسائل در برنامه کار، براي گفتگو ، مشارکت و همکاري مطرح مي شد. ( کولايي ، 1375 : 217 )

 

هنري کسينجر ، هدف از برنامه ي « مشارکت براي صلح » را يکپارچه کردن ناتو ، اعضاي سابق پيمان ورشو و جمهوري هاي سابق اتحاد جماهير شوروي ( سابق ) و کشورهاي بي طرف اروپا در تشکيلاتي که در برنامه هاي نظامي مشترک شرکت خواهند داشت ، ياد کرده است .

 

اهداف راهبردي و دراز مدت ناتو در مورد طرح مشارکت براي صلح عبارتند از :

 

1- درگيرساختن کشورهاي خواستار عضويت در امور و مسائل امنيتي اروپا از راه پذيرش مشارکت آنها و انجام مشورت هاي مشترک به هنگام تهديد .

 

2- مبادله اطلاعات و توسعه همکاري هاي نظامي

 

3- ايجاد زمينه براي انجام عمليات حفظ صلح در مواقع بحراني

 

4- تحکيم ثبات منطقه در راستاي منافع و اهداف غرب

 

سرانجام ، در سال 1999 ميلادي در« پنجاهمين سالگرد سازمان پيمان آتلانتيک شمالي » سه کشور  از طريق « مشارکت براي صلح » به عضويت دائمي ناتو درآمدند و اعضاي ناتو از 16 کشور به 19 کشور ( با پذيرش کشورهاي لهستان ، چک ،  مجارستان ) افزايش يافت .( قائدي ، 1380 ، 43)

 

نيروهاي ضربت مشترک مرکب[16]

 

   تشکيل نيروهاي مذکور در ژانويه 1994 مورد موافقت اعضاي ناتو قرار گرفت ؛ ولي تصويب نهايي آن در ژوئن 1996 صورت پذيرفت . فلسفه تشکيل اين نيروها ، ادغام نيروهاي منفک چند مليتي داراي خدمات چند منظوره ي نظامي ، تحت يک فرماندهي مشترک در چهارچوب کلي ناتو بود . نيروهاي مذکور تحت نظر اتحاديه اروپاي غربي بوده و مي توانند با استفاده از امکانات و زير ساخت هاي ناتو مأموريت هايي کارا در چار چوب ماده 5 اساسنامه ناتو و يا خارج از اين چار چوب به انجام رسانند . همچنين  اين نيروها مي توانند در انجام مأموريت هاي خود از مشارکت دول غير عضو در ناتو، و يا حتي مشارکت دول خارج از محدوده ي حوزه اروپا آتلانتيک بهره مند گردند .

 

   مشارکت در اين نيروها ارادي بوده و بر مبناي نظام ائتلاف هاي ويژه ارادي و يا مورد به مورد به طور داوطلبانه انجام مي شود . نيروهاي مذکور داراي کارکرد حمايتي ناتو بوده که ضمن افزايش قابليت انعطاف پذيري ناتو ، زمينه هاي افزايش نقش آفريني متحدان اروپايي آن را از طريق اتحاديه اروپاي غربي فراهم مي کنند. ( منوري ، 1384 : 243-183)

 

شوراي مشارکت اروپا – آتلانتيک [17]

 

اين نهاد در مي 1997 جايگزين نهاد شوراي  همکاري آتلانتيک شمالي شد . وظيفه اين نهاد جايگزين، فراهم آوردن چارچوبي براي برقراري تماس ميان وزراي خارجه دولت هاي عضو ناتو ، دول درگير در طرح مشارکت براي صلح و ديگر دول اروپايي و آسيايي مي باشد. ( منوري ، 1384 : 243-183 )

 

طرح اقدام به عضويت:[18]

 

طرح اقدام به عضويت، بر اساس تصميمات اتخاذ شده در نشست سران ناتو در واشنگتن، در آوريل 1999 ارائه شد. بر اساس اين طرح ، دولت هاي خواهان عضويت در ناتو، فهرستي از فعاليت هايي  را که درراستاي آماده سازي خود جهت عضويت در اتحاديه  مذکور انجام داده اند، ارائه مي نمايند . بدين ترتيب برنامه مورد نظر، به احراز ضوابط و معيارهاي لازم جهت عضويت دول مذکور در ناتو معطوف  نبوده و تنها، مسائلي را مشخص    مي کند که ممکن است در مورد آنها البته به صورت کامل و جامع بحث و تبادل نظر صورت پذيرد . اين مسائل عبارتند از :

 

مسائل سياسي - اقتصادي ، مسائل دفاعي- نظامي ، مسائل مربوط به منابع ، مسائل امنيتي و مسائل حقوقي و قانوني.

 

بدين ترتيب ، طرح اقدام به عضويت ، نوعي شفاف سازي عملي در راستاي سياست درهاي باز بوده که دولت هاي خواهان عضويت در ناتو به آن روي آورند.( منوري ، 1384 : 243-183)

 

تغيير در ساختار فرماندهي

 

در دسامبر 1997 ، کميته نظامي ناتو ساختار فرماندهي نظامي جديد را پيشنهاد داد که بر اساس آن مقرهاي فرماندهي ناتو از 65 مقر به 20 مقر کاهش پيدا مي کرد . فرماندهي و کنترل جديدي شامل دو فرماندهي استراتژيک ، 5 فرماندهي منطقه اي و تعداد زيادي فرماندهي جزء وابسته و فرماندهي درون منطقه اي مشترک   مي شد . هدف از اين طرح ، ترويج و گسترش کارايي و انعطاف پذيري در درون اتحاد از طريق اجراي نقش ها و مأموريت هاي جديد مي باشد .

 

در راستاي اجراي اين تغييرات در ساختار فرماندهي ، اجلاس سران ناتو در سال 1999 ساختار نيروهاي ناتو را تعريف نمود .

 

در راستاي بررسي ساختار نيروهاي نظامي ناتو مي توان به سه سطح زير اشاره کرد :

 

1- سطح استراتژيک فرماندهي و نيروها

 

الف- کميته نظامي

 

ب- رئيس کميته نظامي

 

پ- پرسنل نظامي بين المللي[19]

 

اين بخش مسئول برنامه ريزي ، ارزيابي و پيشنهاد و ارائه سياست هاي لازم در زمينه ي  موضوعات نظامي براي مورد توجه قرار گرفتن در کميته نظامي مي باشد . بخش پرسنل نظامي بين الملل توسط يک افسر فرمانده و پنج مدير دستيار که هر يک مسئول يک بخش کاربردي جداگانه هستند هدايت مي شود .

 

ت- فرماندهان استراتژيک و فرماندهي ها [20]

 

وظيفه اصلي فرماندهي عالي متحد اروپا و فرماندهي عالي اتحاد آتلانتيک همکاري در حفظ صلح ، امنيت و تماميت ارضي اعضاي اتحاديه مي باشد .

 

ث- فرماندهي متحد اروپا [21]

 

 مقر فرماندهي متحد اروپا در بلژيک واقع شده است که اين فرماندهي شمالي ترين  نقطه ي نروژ تا اروپا جنوبي را در بر مي گيرد .

 

ج- فرماندهي متحد آتلانتيک [22]

 

 مقر اين فرماندهي در نورفولک ، در ايالت ويرجينياي آمريکا مي باشد. مسئوليت هاي اين فرماندهي حمايت از خطوط دريايي و ارتباطات درون اين منطقه است و شامل سه مقر منطقه اي مي گردد که عبارتند از :

 

فرماندهي منطقه اي آتلانتيک جنوبي ( ليسبون پرتقال )، فرماندهي منطقه اي آتلانتيک شمالي ( نورفولک ) و فرماندهي منطقه اي آتلانتيک شرقي ( نورث وود انگليس ) ، دو فرماندهي جزئي نيز در اين حوزه فعاليت         مي کنند که هر دو در نورفولک ويرجينيا واقع شده اند .

 



نقش سازمان ملل متحد در جهانى متلاطم

 

نقش سازمان ملل متحد در جهانى متلاطم

 
 
 
 
 مقدمه
مقاله حاضر خلاصه و جمع بندى نظریات جیمز روزنو درباره تحول نظام بین المللى و جایگاه سازمان ملل در آن است. كه بر پایه مطالب مندرج در كتاب سازمان ملل متحد در جهانى متلاطم
The united nations in a turbulent world)) تنظیم شده است. در این كتاب جیمز روزنو كوشیده است ویژگى هاى جهان متحول و دگرگون شده كنونى را باز گو كرده و در آن نقش و جایگاه سازمان ملل به عنوان یك عامل تإثیر گذار و در عین حال تإثیرپذیر از این تحولات را تبیین كند و ضمن ارأه توصیه هایى به دست اندر كاران سازمان ملل متحد, كوشیده است در زمانه اى كه اصل حاكمیت محو تدریجى را طى مى كند و با این وصف مانعى از سر راه اعمال اقتدار سازمان ملل برداشته مى شود, به سطح ارتقاى موقعیت این نهاد بین المللى كمك رساند, خاصه آن كه از دیدگاه روزنو از جمله مبانى اقتدار, بر خلاف گذشته كه مبتنى بر سنت ها و عرف ها و یا وراثت و انتخاب بود, بر پایه موقعیت در عملكردهاست و از این منظر وى سعى مى كند توجه متولیان سازمان ملل را در شناساندن خدمات و موقعیت هاى این سازمان به جهانیان جلب كند.

عوامل و مشخصات تلاطم جهانى
جیمز روزنو از جمله متفكران و صاحب نظرانى است كه سعى كرده تحولات و مسأل سازمان ملل متحد را در قالب تئورى عمومى خود درباره روابط بین الملل توضیح دهد. روزنو معتقد است جهان امروز به ویژه پس از پایان جنگ سرد دچار تلاطمى شده كه این تلاطم بنیاد روابط بین الملل را دگرگون ساخته است. وى درباره سازمان ملل این سوال را مطرح مى كند كه آیا این سازمان در تحولات جدید مستغرق مى گردد و یا جایگاه و نقش خود را افزایش مى دهد؟ روزنو براى توضیح و تشریح این مسإله عمومى سه سوال اساسى را طرح مى سازد:
1. سازمان ملل از تحولات بنیادین پس از 1945 چه تإثیرى پذیرفته است؟
2. آیا سازمان ملل توان مقابله و تطابق با تلاطم فزاینده جهان را دارد؟
3. آیا سازمان ملل مى تواند همان طور كه متإثر از تحولات جهانى است, عامل آن نیز باشد؟(1)
از نظر روزنو دو دیدگاه عمومى كه بیانگر افراط و تفریط در قضاوت و پاسخ گویى به این سوالات است وجود دارد. یك نظر در بیان یك آواره كرد عراقى متجلى است كه مى گفت: (( نیروهاى آمریكایى از سازمان ملل بهتر هستند, زیرا آنها قدرت دارند. سازمان ملل چه كرده است؟ این تنها یك نام است)). در مقابل این نظر كه به بى تإثیرى و بى خاصیتى سازمان ملل معتقد است, نظر دیگرى وجود دارد كه بیشتر زبان حال خبر گزارىها و رسانه هاى خبرى دنیاست. بر پایه این نظر, سازمان ملل در شرایط جدید جهانى, قدرت و جایگاه بى سابقه اى پیدا كرده است; این كه شوراى امنیت این ادعاى دولت عراق را كه سركوب شورشیان كرد و شیعیان جنوب عراق یك مسإله داخلى است را رد مى كند و یادآور مى شود كه (( عراق با كوچاندن مردم خود, صلح و امنیت بین المللى را به خطر انداخته است)), در تاریخ سازمان ملل متحد بى سابقه است, زیرا بدین گونه یك سازمان بین المللى براى حفظ صلح و امنیت بین المللى, حتى در داخل یك كشور حضور پیدا مى كند و كشورى به علت رفتار خشونتآمیز با شهروندان خود به عنوان تهدید علیه امنیت بین المللى محكوم مى شود. حال براى این كه روشن شود كدام یك از این دو تعبیر صحیح است و یا این كه آیا مى توان تعبیر جایگزینى براى آن یافت, لازم است تحول و تلاطم جامعه بین المللى در شرایط جدید به خوبى درك شده و سازمان ملل در درون این تحولات مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. (2)
از نظر جیمز روزنو, تاكنون بررسى وضعیت سازمان هاى بین المللى بیشتر بر روى روش هاى تصمیم گیرى و ساختار نهادى و سازمانى و تنظیمات درونى این سازمان ها متمركز بود و در مطالعه بر روى آنها كمتر به میزان تإثیرشان از اوضاع بین المللى و نحوه تطور آنها در بستر روابط بین الملل توجه شده است, (3) و این كارى است كه روزنو ادعاى انجام آن را دارد ; از این رو قبل از بررسى مسأل و تحولات سازمان ملل به ذكر مبانى تئورى خود درباره تلاطم جهانى مى پردازد. به عقیده روزنو هفت عامل عمده موجب پیدایش تلاطم در جامعه بین المللى شده و ماهیت روابط بین الملل را تغییر داده است, هفت عامل عبارتند از:
1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى; 2. تحول و رشد سریع تكنولوژى; 3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى ; 4. افزایش وابستگى متقابل; 5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى; 6. گرایش به زیر گروه ها; 7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم.

1. تكثر و افزایش تعداد بازیگران بین المللى
از دید روزنو, روابط بین الملل از حالت دولت محورى خارج شده است و امروز دیگر نمى توان دولت هاى ملى یا به عبارت دیگر كشورها را بازیگر اصلى و یگانه عرصه جهانى دانست. از نظر وى امروز بسیارى از شركت هاى كوچك و بزرگ, گروه هاى سیاسى, طبقات مستقل اجتماعى, افراد یا سازمان هاى تخصصى مى توانند به عنوان بازیگر بین المللى مطرح باشند.
اگر تا چندى قبلى 160 كشور و چند سازمان بین المللى كه متشكل از همین كشورها بودند, اصلى ترین بازیگران بین المللى محسوب مى شدند, امروز صدها بازیگر مستقل اما مرتبط وجود دارند كه محاسبه آنها دشوار است. این امر یكى از عوامل عمده تحول و تطور جامعه جهانى شده است. (4)

2. تحول و رشد سریع تكنولوژى
در جهان امروز رشد سریع تكنولوژى, واحدهاى مختلف انسانى را داراى توانایى هایى ساخته است كه هر یك قادرند به طرز شگفت انگیزى بر مجموعه روابط بین الملل تإثیر بگذارند. انقلاب تكنولوژى در زمینه هاى مختلف, توانایى ها و قدرت انسان امروزى را تغییر داده و مدل تازه اى براى برقرارى رابطه با محیط پیرامون ارأه داده است.
عمده ترین مظاهر این تحول را مى توان در انقلاب تكنولوژى هسته اى, انقلاب ارتباطات و انقلاب انفورماتیك یافت. انقلاب در تكنولوژى هسته اى توان انسان را براى نابود ساختن و نیز توانایى جنگى او را نامحدود ساخته است. انقلاب ارتباطات موجب افزایش توان مقابله افكار و تإثیر گذارى بر ارزش ها, اندیشه ها و اذهان بشر را در سراسر جهان امروز فراهم ساخته است, و انقلاب انفورماتیك, پایگاه قدرت و شیوه زندگى را در جوامع بشرى تغییر داده است. انقلاب ارتباطات و انفورماتیك گروه هاى انسانى جدیدى را قادر ساخته است تا به فراتر از مرزهاى ملى نفوذ كرده و راه هاى تازه اى براى تإثیر و تإثر در عرصه بین المللى به وجود آورند. (5)

3. بین المللى شدن اقتصادهاى ملى
از دیدگاه روز نو امروزه تمامى عوامل و عناصر اقتصاد ملى, جهانى شده اند; بدین معنا كه دیگر متعلق به كشورى خاص نیستند و ماهیت متفاوت و جهانى یافته اند; براى نمونه سرمایه هاى موجود در اقتصادهاى امروز در كشور خاصى متمركز نیست, بلكه سرمایه به پدیده اى جهانى بدل شده كه بخش هایى از آن در كشورهاى مختلف وجود داشته و به كار گرفته مى شود. نظام تولید نیز به همین نحو است; امروزه دیگر براى تولید یك كالا ممكن است چند كشور حضور داشته باشند و بخش هاى زنجیره تولید در كشورهاى مختلف پراكنده شده باشند. نیروى كار كه توان رفتن ازجایى به جاى دیگر داشته و بازار جهانى كه ماهیتى فرا ملى یافته است نیز از مظاهر جهانى شدن اقتصادهاى ملى است. امروزه بازار كشورهاى مختلف چنان در هم تنیده و مرتبط با یكدیگرند كه در حقیقت مجموعه آنها بازارى جهانى را تشكیل مى دهند.
بنابراین, اقتصادهاى ملى, جهانى شده و ماهیتى بین المللى یافته اند. بدیهى است كه منافع اقتصادى در این دنیاى جدید معنایى تازه مى یابد و رفتار كشورها و بازیگر بین المللى را تغییر مى دهد. این نكته اى است كه سازمان ملل نیز با آن روبه رو مى گردد و ناگزیر است براى مقابله با آن, تعریف تازه اى از نهادهاى اقتصادى خود ارأه دهد.(6)

4. افزایش وابستگى متقابل
به عقیده روزنو, جهانى شدن اقتصادهاى ملى تنها امرى نیست كه موجب گرایش به زندگى جهانى و جهان گرایى شده است, بلكه مسأل فراملى تازه اى نیز وجود دارند كه موجب پیدایش وابستگى متقابل و مسأل مشتركى مى شوند كه انسان امروز به طور مشترك و واحد با آن روبه روست.
در جهان پس از جنگ سرد, نه تنها اقتصادها و منافع سیاسى - اجتماعى كشورها به هم پیوسته و نظام هاى مختلف را به هم پیوند زده است, بلكه مسألى به وجود آمده كه بشر امروز ناگزیر از مقابله همه جانبه با آن است; مسألى چون آلودگى محیط زیست, بحران بدهى ها, تجارت مواد مخدر, تروریزم, ایدز و جریان مهاجران وجود دارد كه مى توان نام ((مسأل مشترك بشرى)) بر آن نهاد. این پدیده ها موجب تحول محیط و جو بین المللى شده و كارهاى تازه اى براى سازمان هاى بین المللى به وجود آورده است. (7)

5. تضعیف نقش دولت ها و تجدید ساختار وفادارى
از این دیدگاه گر چه حیات و حضور دولت ها در جهان متلاطم تداوم یافته و آنها هنوز نقش مهم و اساسى در روابط و تلاطم بین المللى بازى مى كنند, اما نقش محورى آنها از میان رفته و آنها دیگر به عنوان تنها نهادهایى كه وفادارى شهروندان مختص آنهاست مطرح نیستند, امروزه با توجه به افزایش مهارت هاى تحلیلى افراد و شهروندان هر كشور, جهانى شدن اقتصادهاى ملى, گرایش به وفادارى به گروه هاى كوچك تر و تغییر منافع و معیارهاى مشروعیت در داخل كشورها, موجب شده تا مناط و ساختار وفادارى در درون و بیرون كشورها متفاوت باشد. در این شرایط جدید, هم معیارهاى وفادارى تغییر كرده و هم نهادها و گروه هایى كه ممكن است وفادارى متوجه آنها شود; از این رو دولت ها هر چند كار كردهایى اساسى در جهان دارند, اما نقش محورى خود را از دست داده و در نتیجه تغییر ساختار وفادارى, جایگاهى متفاوت یافته اند. این امر سبب مى گردد كه حاكمیت نقش خود را به عنوان اصل بنیادى و محورى روابط بین الملل به تدریج از دست بدهد.
روزنو در این زمینه به مسإله وفادارى و گریز از وابستگى متقابل و گریز از وفادارى به نهادى فراملى در كشور نروژ اشاره مى كند. او معتقد است كه نروژىها از نظر تاریخى اعتقاد و گرایش چندانى به پیوستن كامل به یك نهاد فراملى را نداشته و به شدت به ملت خود وفادار بودند; از این رو در سال 1972 به عدم الحاق به جامعه اروپا گرایش داشتند; اما در سال 1990 هنگامى كه دیدند حتى كشورهایى مثل سوئد, اطریش و فنلاند, به این جامعه گرایش نشان دادند و ممكن است آنها به تنها كشور اروپایى خارج از جامعه اروپا تبدیل شوند, ذهنیت و نوع وفادارى آنها تغییر كرد و عناصر حاكمیت را تا حدودى نادیده انگاشته و به پیوستن كامل به جامعه (اتحادیه) اروپا تمایل نشان دادند. (8)

 

 


6. گرایش به زیر گروه ها (تضعیف ملى گرایى)
این منبع از جمله منابعى است كه گرایش به ناسیونالیزم و محوریت آن را در جهان امروز تضعیف كرده است, هر چند گرایش به امور بین الملل نیز موجب كاهش ملى گرایى شده است; اما گرایش به زیر گروه ها, ملى گرایى را از درون دچار تزلزل و مخاطره كرده است. گرایش به گروه هاى كوچك نژادى, گرایش به احزاب سیاسى, گرایش به اتحادیه هاى كارگرى, گرایش به كلیسا, گرایش به انجمن هاى تخصصى و گروه هاى متعدد و فراوان دیگر, نمونه هایى از گرایش به زیر گروه ها هستند كه امروزه تا حدى ملى گرایى را تحت الشعاع قرار داده اند. (9)

7. گسترش گرسنگى, فقر و پیچیدگى مسأل جهان سوم
امروزه به رغم گسترده شدن اقتصادها و رشد تكنولوژى, شاهد گسترش روزافزون گرسنگى و فقر و وجود مسأل متعدد ولاینحل در كشورهاى جهان سوم هستیم. این امور كه امروزه جدىتر و تهدید كننده تر از هر زمان مطرح است, مسأل و دل مشغولى هایى را براى جهانیان به وجود آورده كه آنها را به طور یكپارچه در مقابل مسإله اى خاص قرار داده است. وجود این مسأل كه تحولاتى را در جهان سوم سبب مى گردد, در مجموعه مسأل جهانى امروز, آثار عمیق و پایدارى برجا مى گذارد كه در جاى خود موجب تلاطم جهانى و به وجود آمدن مشكلات و مسئوولیت هاى تازه براى سازمان ملل مى شود. (10)

پارامترهاى اصلى تلاطم جهانى
از دیدگاه روزنو, پیدایش تلاطم جهانى را در شكل و قالبى دیگر نیز مى توان تبیین كرد و آن بررسى تحول در سه پارامتر مشخص جهانى است. روزنو این پارامترها را پارامتر خرد, پارامتر خرد - كلان و پارامتر كلان مى نامد. (11)

1. تحول در پارامتر خرد:
از نظر روزنو عوامل مختلفى در جهان امروز سبب شده اند كه مهارت ها و توانایى افراد از نظر تحلیلى به طور بى سابقه و ناگهانى رشد یابد. به عقیده وى جهان گذشته, جهانى است كه شهروندان هر كشور و افراد از مهارت هاى تحلیلى اندكى برخوردار بوده اند; اما رشد و انقلاب در تكنولوژى ارتباطات و انفورماتیك و گسترده تر شدن وسایل ارتباط جمعى و نیز افزایش وابستگى متقابل كشورها سبب بالارفتن اطلاعات و آگاهى ها و مهارت هاى افراد شده است. در كنار آنها رشد و گسترش آموزش و پرورش, بالا رفتن نرخ استفاده از تلویزیون, استفاده وسیع از كامپیوتر, امكانات سهل تر براى مسافرت و امورى از این قبیل سبب ساز بیشتر شدن توان و مهارت هاى افراد شده و انسان امروز را با انسان دیروز متفاوت ساخته است.

2. تحول در پارامتر خرد - كلان یا تغییر موقعیت اقتدار:
از نظر روزنو, این پارامتر شامل مجموعه گرانبهایى از اعمال و الگوهایى است كه شهروندان در پارامتر خرد را به اجتماع آنها در پارامتر كلان مربوط مى سازد. این پارامتر در قالب ساختار و موقعیت اقتدار تجلى پیدا مى كند; بدین معنا كه در آن مبنا و اساس كه بر پایه آن یك گروه از انسان ها از گروه دیگر اطاعت كرده و تحت اقتدار آن قرار مى گیرند بررسى مى گردد.
در گذشته, مبناى اقتدار یك بنیاد سنتى بود; بدین لحاظ كه وجود یك موقعیت ویژه از نظر قانون یا عرف, وراثت یا تعلق به یك گروه بالاى اجتماعى موجب به وجود آمدن اقتدار براى صاحبان قدرت مى گرد
eد. كسى كه از طریق قانون, عرف, وراثت و یا حتى انتخابات در مسند قدرت قرار مى گرفت تا زمانى كه در این مسند باقى بود, به علت وجود مسند داراى اقتدار بود; اما امروزه, مبنا و منبع اقتدار تفاوت كرده است و حتى دیگر عقاید, ارزش ها یا گرایش هاى مردم نیز به دشوارى مى تواند پایه اقتدار باشد. آنچه در جهان متلاطم منبع اقتدار است, عملكرد مثبت و موفقیتآمیز است. امروزه ارزیابى نحوه عملكرد صاحبان قدرت و سنجش میزان موفقیت آنهاست كه مشروعیت آنها را مشخص كرده و اقتدار آنها را ابقا یا متزلزل مى سازد; البته شكى نیست كه عقاید و ارزش ها در تعیین معیارهاى ارزیابى موثر است و همین امر باعث شده تا ساختار اقتدار در كشورهاى گوناگون به دلایل مختلف متزلزل گردد; اما چیزى كه در میان همه مشترك است, توافق در این موضوع است كه اقتدار و مشروعیت بر مبناى میزان موفقیت و عملكرد مثبت صاحبان قدرت استوار است.

3. پارامتر كلان یا تكثر و توسعه ساختار جهانى:
به عقیده روزنو, بیش از سه قرن است كه ساختار سیاست جهانى بر اساس نظام آنارشیك دولت هاى ملى داراى حاكمیت بنا شده, اما در جهان امروز و با ظهور بازیگران خود مختار تازه, این ساختار دگرگون شده است. نظام دولت مركزى گذشته به نظام چند مركزیى بدل شده كه در آن صدها بازیگر خود مختار همانند شركت هاى چند ملیتى, اقلیت هاى نژادى, دولت هاى محلى, بوروكراسى هاى محلى, انجمن هاى تخصصى و احزاب سیاسى, اهداف و جایگاه خود را یافته اند.
از نظر روزنو, در جهان متلاطم ساختار نظام جهانى یك ساختار دو شاخه اى شده است كه یك شاخه آن, دولت ها هستند و شاخه دیگر آن, زیر نظام هاى چند مركزى كه صدها بازیگر جدید آنها را تشكیل مى دهند. در این ساختار تازه, به جز افزایش بازیگران, مسإله اصلى و هدف اولیه آنها به جاى داشتن امنیت كه در نظام قبلى هدف اصلى بازیگران بود, دست یابى به خود مختارى و استقلال عمل است. ضمن آن كه بازیگران جدید به جاى آن كه همچون دولت هاى ملى به دنبال امنیت, نزدیكى, وحدت سرزمینى, حاكمیت و... باشند, در پى یافتن نقشى بیشتر در بازار جهانى و نیز حفظ همگرایى زیر نظام هاى خود هستند.
از دیگر عوامل تإثیر گذار در تحول جهانى, تإثیر عامل دمگرافیك است, بدین معنا كه پس از جنگ جهانى دوم جمعیت جهان از 2/5 میلیارد نفر به بیش از شش میلیارد نفر رسیده است و این گسترش دموگرافیك, پیچیدگى قوانین حركت و پارامترهاى نظام جهانى را عوض كرده است. به علاوه تعداد بیشترى از این مردم تحت تإثیر نوآورىهاى تكنولوژیك قرار گرفته و سهم بیشترى در مسأل عمومى طلب كردند و بدین گونه قدرت دولت ها و محوریت آنها در سیستم بین المللى كاهش یافته است.
بنابراین از دیدگاه جیمز روزنو, جهان امروزى دچار تلاطم شده و تمامى عناصر و عوامل اساسى آن دستخوش دگرگونى گشته است.
حال, سازمان ملل به عنوان عامل این تحول, خود چه تغییراتى را خواهد پذیرفت؟ به اعتقاد روزنو, در یك نگاه كوتاه تاریخى در مى یابیم كه سازمان ملل در سال هاى پس از جنگ دوم جهانى از جمله عوامل موثرى بود كه مانع بروز یك جنگ جهانى شده است, هر چند سازمان ملل گاهى در نگهدارى صلح و امنیت بین المللى به ویژه در مناطق و عرصه هایى كه قدرت هاى بزرگ حضور داشتند ناموفق بوده و در انجام پاره اى از وظایف خود به بن بست رسیده بود, اما در كنار عوامل دیگر در جامعه جهانى, موجب پیشگیرى از جنگ جهانى شده است.
البته این سازمان در طول پانزده سال یعنى از 1975 تا پایان دهه 1980 دوران دشوار و سختى را پشت سر گذاشت, به گونه اى كه برخى از متفكران رفته رفته به این اندیشه گرایش یافتند كه سازمان ملل متحد از نقش اساسى و تعیین كننده اى كه در منشور براى آن در نظر گرفته شده بود, فاصله گرفته و به یك محل مناظره و ارأه پاره اى از سرویس ها و خدمات بین المللى تبدیل شده است ; اما با پایان جنگ سرد و در اوایل دهه 1990 سازمان ملل ناگهان نقش عمده اى را در به وجود آوردن و محافظت از صلح و امنیت به ویژه در كشورهاى جهان سوم بر عهده گرفت. (12) بر این پایه روزنو, از دو نظر وضعیت جدید سازمان ملل را مورد بررسى قرار مى دهد: نخست این كه تحولات جدید و تلاطم جهانى چه تإثیرى بر سازمان ملل گذاشته است ; دوم این كه سازمان ملل چگونه مى تواند به مثابه عاملى در تحولات جهانى مورد ارزیابى قرار گیرد.

آثار تلاطم جهانى بر سازمان ملل متحد
به عقیده روزنو, تحولات عمیق روابط بین الملل كه تحت عنوان تلاطم جهانى
Global Turbulent)) درباره آنها سخن گفته شد, از نظر گاه هاى مختلف به نفع سازمان ملل متحد است: (13)
نخست آنكه از میان رفتن تدریجى اصل حاكمیت كه اصل محورى روابط بین الملل محسوب مى گردید, موجب مى شود تا این سازمان بتواند با آزادى, قدرت و نفوذ بیشترى در مسأل جهانى
eدخالت كرده و در عرصه بین المللى حضور یابد. در جهانى كه دولت ها دیگر محور و بازیگر اصلى و منحصر به فرد آن نیستند و در جهان متكثر كنونى, موسسات وابسته به سازمان مى توانند در نقش بازیگرانى عمده در عرصه بین المللى ظاهر شوند.
تا پیش از این, وجود اصل حاكمیت باعث محدودیت فراوانى براى عملكرد سازمان ملل مى شد; اما در حال حاضر شرایطى فراهم شده كه موسسات سازمان ملل مى توانند مرزهاى حاكمیت را درنوردند. از آغاز تإسیس این سازمان تاكنون تقابل و تناقضى در درون آن وجود داشته است, زیرا وظیفه حفظ صلح و امنیت بین المللى, درگیرى با امورى كه در حیطه مسأل داخلى كشورهاست را مى طلبد; این در شرایطى است كه در منشور سازمان بر احترام به حق حاكمیت كشورها و عدم مداخله در امور داخلى آنها تإكید شده است. به اعتقاد روزنو, با از میان رفتن دولت محورى و نقش اساسى اصل حاكمیت, این تناقض رو به محوشدن مى رود. سازمان ملل كه همیشه به علت این اصول در مقابل اعضاى خود در موضع ضعف قرار داشت, تا حدودى در موضع قدرت قرار مى گیرد; البته این نیازمند شكسته شدن كامل چارچوب هاى مفهومى گذشته است كه حتى نحوه حضور ابر قدرت ها در شوراى امنیت را تغییر مى دهد. این چارچوب ها باید به گونه اى تغییر كند كه زمینه هر نوع مداخله در امور داخلى به این بهانه از میان برود. روزنو یادآور مى شود كه در ماده 71 منشور ملل متحد راهى قانونى براى از میان بردن دولت محورى و پایه دولتى این سازمان باز شده است, زیرا در آن به روابط سازمان ملل با سازمان هاى غیر دولتى
Non government organisations=NGO)) اشاره شده و امكان این روابط در نظر گرفته شده است.
دوم آن كه تغییر مبنا و ساختار مشروعیت و اقتدار نیز زمینه جدیدى براى فعالیت سازمان ملل فراهم آورده است. به دلیل آن كه از این پس, ارزیابى میزان موفقیت, پایه اصلى مشروعیت در عرصه بین المللى محسوب مى شود. سازمان ملل ناگزیر است به گونه هایى از فعالیت روى آورد كه امكان موفقیت بیشترى براى آن فراهم كند. مضافا این كه سازمان ملل خود به یك مرجع ارزیابى موفقیت ها بدل شده است. معیارها و ملاك هایى كه سازمان ملل تعیین مى كند, از آن جایى كه برآیند نرم ها و عرف بین المللى هستند كه اصلى ترین معیار سنجش موفقیت كشورهاست و این امر تإثیرى به سزا در افكار عمومى و مشروعیت دولت ها و مراجع مختلف بازیگران بین المللى دارد, با شكسته شدن ساختار سنتى اقتدار و مشروعیت, این امكان براى سازمان ملل به وجود آمده تا به تدریج به مرجعى براى تعیین مشروعیت ها بدل شود.
سوم آن كه افزایش مهارت هاى تحلیلى و قدرت فكرى و ذهنى افراد, زمینه مناسبى براى عملیات سازمان ملل در حفظ و نگهدارى صلح و امنیت بین المللى فراهم كرده است. در فضایى كه افراد داراى توانایى درك و دانش و تحلیل قوىترى هستند, فعالیت ها و عملیات حفظ صلح, بهتر و گسترده تر دنبال مى شود, زیرا قدرت تحلیل و اندیشه بالاتر به آرمان ها و ارزش هایى همچون صلح و امنیت گرایش بیشترى دارند.
اما تمامى این زمینه هاى مناسب در حالى امكان گسترش و منفعت سازمان ملل را فراهم مىآورند كه تغییراتى در ساخت سازمان ملل و توانایى كاركنان آن به وجود آید. از نظر روزنو, عادات تحلیلى و بوروكراتیك كاركنان سازمان ملل كه به مركزیت دولت ها خو گرفته بودند, باید تغییر كند و آنها لازم است قابلیت انعطاف و امكان برخورد با مسأل جدید را به دست آورند. موسسات سازمان ملل مى باید خود را براى ایجاد ارتباط با بازیگران جدید آماده كنند و خود را با تحولات جدید وفق دهند. لازم است تغییراتى در منشور به وجود آید و شیوه هاى جدیدى براى تصمیم گیرى سازمان به دست آید. همچنین نقش دبیر كل و نحوه عملكرد او و حتى شیوه انتخاب وى باید تحول یافته و یا تغییرات جدید سازگار شود. در این شرایط سازمان ملل از تحولات و تلاطم جهانى سود برده و مى تواند از جایگاه مشخص و تعیین كننده اى در جامعه بین المللى برخوردار شود.

توصیه هایى براى سازمان ملل به عنوان یك عامل تحول
روزنو معتقد است سازمان ملل نقش قابل توجهى در نظام بین المللى داشته است, به طورى كه اگر در سال 1945 این سازمان تشكیل نمى شد, بدون تردید جهان امروز چهره دیگرى داشت; اما سازمان ملل به رغم این نقش قابل توجه, هرگز به عنوان عامل و منشإ اصلى تحول و تغییر در روابط بین الملل مطرح نبوده است. حال شرایط جدید, این زمینه را به وجود آورده كه سازمان ملل به عنوان یك عامل و منشإ تحول نیز مطرح شود.
روزنو براى تحقق این امر شش توصیه اصلى دارد كه به طور جداگانه آنها را طرح مى كند:

توصیه اول, به سوى تحول در طرز فكرها و نگرش ها(14)
به عقیده روزنو, وجود یك رویه بین المللى و سابقه طولانى تاریخى, ذهنیت و طرز فكرى خاص را درباره امور بین المللى به ویژه اصلى خدشه ناپذیر ((حاكمیت)) به وجود آورده است. شرایط جدید ایجاب مى كند كه سازمان ملل منشإ تحول در این طرز فكر و شیوه تلقى عمومى به ویژه درباره اصل حاكمیت شود. از نظر جیمز روزنو, لازم است ذهنیت رهبران و تفسیرى كه از اصل حاكمیت مى كنند تغییر یابد. این تفسیر دوباره مى تواند نحوه تغییر و برداشت از منشور, وظایف و نقش سازمان ملل و همچنین نحوه عمل و جایگاه دبیركل را متحول سازد.
انعطاف پذیر شدن اصل حاكمیت مى تواند توسط كاركنان, موسسات تابعه و كارشناسان سازمان ملل آغاز و به وسیله دبیر كل تكمیل شود.

توصیه دوم, به سوى افزایش اقتدار (15)
به عقیده روزنو, در جهان امروز مشاهده موفقیت ها و ارزیابى عملكرد هاست كه زمینه مشروعیت و اقتدار را فراهم مى كند; از این رو چنانچه سازمان ملل در پى افزایش اقتدار خود باشد, مى باید عملكرد و فعالیت هاى خود را در معرض دید و مشاهده جهانیان قرار دهد. نشان دادن مستمر خدمات, عملكرد و عملیات موفقیتآمیز سازمان ملل در رسانه هاى گروهى مى تواند اذهان عمومى را متوجه اقدامات مثبت و فراگیر این سازمان كرده و زمینه مشروعیت و در نتیجه اقتدار بیشتر سازمان ملل را فراهم سازد. روزنو پیشنهاد مى كند كه براى هیإت هاى نمایندگى كشورها در سازمان ملل نام دیگرى به جز نمایندگى دایم یا سفارت انتخاب شود, زیرا در جهان چند مركزى دیگر تنها كار سازمان ملل ارأه خدمات و یا تإمین نظرهاى دولت ها و كشورهاى عضو نیست; از این رو براى تبیین نظرگاه ها و جمعآورى اطلاعات سازمان ملل مى باید دفاتر یا سفارت هایى در تمامى پایتخت هاى دنیا تإسیس كند. از دید روزنو لازم است در هر كشور منابع خاصى براى اخذ مالیات براى تإمین مخارج و هزینه هاى خدمات گسترده سازمان ملل و ارأه و تبلیغ آن در عرصه بین المللى تعیین و در ازاى حضور هیإت نمایندگى خود پراخت كند.

توصیه سوم, تقویت ساختار نظام دو شاخه اى (16)
از این نظر گاه سازمان ملل مى تواند با نحوه عملكرد ویژه اى ساختار چند مركزى و بازیگران غیردولتى خود مختار را تقویت كند. هیإت ها و موسسات وابسته سازمان ملل مى توانند ارتباطات مستقیم با بازیگران جدید بر قرار كرده و به آنها خدمات و اطلاعات ارأه كنند. داشتن رابطه رسمى و ارأه خدمات سازمان ملل مى تواند حیات این بازیگران و نیز ساختار چند مركزى جهان امروز را تقویت كند.

توصیه چهارم, به سوى پدید آوردن زمینه هاى خدمات و عملیات جهانى(17)
به نظر جیمز روزنو, جایگاه جدید سازمان ملل چنین مى طلبد كه خدمات و عملیات این سازمان عمیق تر, گسترده تر و جهانى تر شود و در این امر تمامى كشورهاى عضو باید چه به لحاظ مادى و چه به لحاظ فكرى و ادارى به سازمان ملل یارى رسانند. از این پس و با توجه به این كه حتى برخى از مسأل و تعارضات درونى كشورها در حیطه مسوولیت هاى سازمان ملل قرار مى گیرد و نیز این سازمان وظیفه ارأه خدمات به تمامى بازیگران جدید را مى یابد, لازم است نیرو و توان گسترده ترى براى آن پدید آید; براى مثال جهت عملیات حفظ صلح, با تعریف تازه اى كه در فضاى جدید بین المللى از آن مى شود, لازم است نیرویى بزرگ تر كه نقشى بیش از ناظر بازى مى كنند به وجود آید.

توصیه پنجم, به سوى ایفاى نقش رهبرى موثرتر(18)
از این نظرگاه موسسات و عناصر اصلى سازمان ملل باید به سوى یافتن مهارت ها و جایگاه تازه اى متمایل شوند كه بتوانند در برخورد با مسأل جهانى متلاطم امروزى نقش واقعى خود را ایفا كنند. این امر در مورد تمامى پرسنل اعم از بوروكرات ها, كارشناسان و روساى تشكیلات سازمان ملل صادق است; اما بیش از همه در مورد دبیر كل صدق مى كند. از نظر روزنو, هم انتخاب دبیركل, هم حیطه اختیارات و هم گرایش دبیر كل, مى باید با توجه به شناخت اصول جدید جامعه جهانى و منطبق با آن باشد. انتخاب دبیر كل كه تا كنون بر پایه معیارهاى سنتى انجام مى گرفت, باید جاى خود را به معیارهاى جدید بدهد, یعنى شخصیت سیاسى اى انتخاب شود كه داراى تجربیات موفقیتآمیز بوده و مشروعیتش بر پایه معیارهاى جدید باشد. همچنین اوضاع جهانى چند مركزى و متكثر كنونى, دارا بودن اختیارات بیشتر براى دبیر كل را مى طلبد; اختیاراتى كه به او امكان مداخله موثر را چه در مسألى كه پاى دولت ها در میان است و چه در موضوعاتى كه بازیگران غیردولتى پدید مىآورند بدهد; البته این در شرایطى است كه دبیر كل ذهنیت, تحلیل و شیوه برخورد را بر اساس مسأل دنیاى جدید هماهنگ كند; مثلا در گذشته در هنگامى كه آمریكا قصد مداخله در شمال عراق را داشت, خاویرپرزدكوئیار, دبیر كل وقت سازمان ملل, به دلیل حفظ و احترام به حق حاكمیت, در پى آن بود كه حتى المقدور از این امر جلوگیرى به عمل آورد و مسإله را از طریق مذاكره و دیپلماسى حل و فصل كند, در حالى كه در جهان نو, ((اصل حاكمیت)) دچار انعطاف شده و همانند گذشته مطلق و غیر قابل خدشه نیست و دبیر كل براى آن كه بتواند نقشى موثرتر بازى كند باید به این امر آگاهى داشته و برنامه عمل خود را بر اساس آن تنظیم كند.

توصیه ششم, افزایش قدرت معنوى ارشادى(19)
سرانجام لازم است جایگاه ارشادى و توان ارأه طریق سازمان ملل از موضع هدایتگر اصلى, افزایش و گسترش یابد. این امر كه از طریق دبیر كل یا نمایندگان او و یا سفارت هایى كه سازمان ملل در پایتخت هاى جهان تإسیس مى كند قابل انجام است و مى تواند این سازمان را به مرجع ارشاد و اعمال نظر در بحران ها و اختلافات بین المللى بدل سازد.(20)
از دید روزنو, با از بین رفتن انحصار نقش دولت ها به عنوان بازیگران بین المللى, جهان از یك سیستم مركزى خارج و به یك سیستم چند مركزى تبدیل گردیده كه در آن صدها بازیگر مستقل و خود مختار جدید پدید آمده اند. در این جهان كه براساس افزایش آگاهى و مهارت هاى افراد و شهروندان بنا گردیده است. معیار مشروعیت و اقتدار, دیگر از ارزش هاى سنتى, قانونى و نهادى استخراج نمى شود, بلكه موفقیت و ارزیابى عملكردها سنگ بناى مشروعیت و اقتدار است و این چه در حوزه داخلى و چه در عرصه بین المللى مشهور است.
رشد تكنولوژى, مبادله فراوان افكار و اندیشه ها و گسترش ارتباطات و نتایج گسترده اى كه انقلاب انفورماتیك به وجود آورده, مبانى رفتار و روابط بین الملل را تغییر داده است. در این میان سازمان ملل متحد به علت از میان رفتن نقش محورى دولت ها و دگرگون شدن و انعطاف پذیرى اصل حاكمیت مى تواند نقش عمده تر و گسترده ترى را در جهان ایفا كند. سازمان ملل به علت آن كه دیگر به وسیله اصل حاكمیت محدود نمى شود و امكان برقرارى رابطه با صدها بازیگر جدید بین المللى را دارد, مى تواند جایگاه متفاوتى در جامعه جهانى بیابد و حتى به مبنا و ارأه دهنده ملاك هاى مشروعیت و اقتدار بدل گردد; البته تمامى این امور منوط به آن است كه تشكیلات, اهداف و برداشت هاى موجود از سازمان ملل متحول شده و با تغییرات جدید هماهنگ شود. همچنین نقش و شیوه انتخاب و عمل دبیركل و نحوه حضور نمایندگان سازمان ملل در نقاط مختلف جهان بر پایه اصول جدید جهان متلاطم یعنى چند مركزى بودن, اقتدار بر پایه موفقیت, احترام به افراد آگاه و ارأه خدمات به بازیگران جدید بنا مى گردد.

پى نوشت ها
* . استاد یار دانشكده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران.
James N.Rosenau, The united Nations in a Turbulent World (London: LyNNE RIENNER, 1992) P.10. .1
Ibid, P.7- 8 .2
Ibid, P.9. .3
Ibid, P.22-24. .4
Ibid, P.24-26. .5
Ibid, P.26-27. .6
Ibid, P.27-28. .7
Ibid, P.29-39. .8
Ibid, P.32-33. .9
Ibid, P.34-35. .10
Ibid, P.11-22. .11
Ibid, P.36-39. .12
Ibid, P.40-58. .13
Ibid, P.61-64. .14
Ibid, P.65-67. .15
Ibid, P.67-69. .16
Ibid, P.69-70. .17
Ibid, P.70-75. .18
Ibid, P.74-76. .19
Ibid, P.89-92. .20


 



معرفی شبکه فاکس نیوز FOX NEWS

معرفی شبکه فاکس نیوز FOX NEWS

در زمان ما که تنوع و قدرت رسانه، یکی از بارزترین مشخصه­های آنست، سخن از تأثیر رسانه­ها بر تمامی جوانب دشوار نیست. به اعتقاد کارشناسان رسانه، 5 شبکه تلویزیونی اصلی در آمریکا مشغول به فعالیت هستند که تا حد قابل توجهی بر شکل­گیری اذهان عمومی تاثیر می­گذارند. این شبکه­ها عبارتند از: 1-CNN 2-NBC 3-CBS 4-ABC 5-FOX NEWS. در مجموعه گزارش­هایی این شبکه ها به طور مختصر معرفی می­گردند. در این گزارش به معرفی شبکه فاکس نیوز پرداخته شده است.

فاکس نیوز یک شبکه ماهواره ای و خبری کابلی آمریکاست که متعلق به گروه رسانه ای فاکس است که یک شرکت خبری محسوب می شود. در سال 2009 این شبکه برای 102 میلیون خانه در آمریکا قابل دسترسی بوده و شمار بسیار زیادی نیز بیننده گان بین المللی دارد.

شرکت فاکس در ماه می سال 1985 توسط یک میلیاردر استرالیایی تبار یهودی با نام  "روپرت مرداک"تاسیس گردید. در فوریه1996روپرت مرداک توانست روجر آیلس استراتژیست سیاسی جمهوریخواه و مدیر اجرایی ان.بی.سی را که از کار خود کناره گیری کرده بود، به خدمت بگیرد و با همکاری وی شبکه فاکس نیوز را به عنوان زیرمجموعه ای از شرکت فاکس راه اندازی کند. آیلس نیز با تمام توان در مدت 5 ماه تمام مقدمات کار را فراهم کرد و برنامه های فاکس نیوز برای اولین بار در 7 اکتبر 1996 به روی آنتن رفت. این کانال در حال حاضر 15 ساعت در روز برنامه زنده دارد. غالب برنامه از دفاتر مرکزی فاکس نیوز در نیویورک سیتی پخش می شود.این شبکه هم اکنون در مجموع در بیش از 40 کشور قابل دسترس است. بخش بزرگی از مسئولیت صدور ارزش‌های آمریکایی به سایر نقاط جهان را نیز شرکت نیوز کورپ(شرکت مادر مجموعه فاکس) بر عهده دارد، چرا که این شرکت به واسطه دارا بودن استودیوی بزرگ فیلم‌سازی کمپانی معروف (فاکس قرن بیستم) تسلط و نفوذ بسیاری بر هالیوود دارد. بسیاری بر  این باورند که بر اساس ارزیابی های دقیق، شبکه فاکس نیوز دارای دیدگاهها و نگرشهای افراطی و متعصبانه است و صرفا به انتشار مواضع جناح راست سیاسی یا نقطه نظرات جمهوریخواهان می پردازد. عوامل این شبکه معتقدند که اقدامات تروریستی صورت گرفته در آمریکا یک وجه مشترک دارد و آن وجود انگیزه ایدئولوژی رادیکالی جهادی است. فاکس نیوز حتی معتقد است که دولت آمریکا و سایر دولتهای غربی، خطر اسلام رادیکالی و جهادی را زیاد جدی نگرفته اند این در حالی است که همین دیدگاهها بود که باعث آغاز دو جنگ بزرگ افغانستان و عراق در قرن بیست و یکم شد.

در کنار سایر دستگاه­های ضد ایرانی که در آمریکا و علیه منافع جمهوری اسلامی ایران تلاش می کنند، فاکس نیوز در صدر همه آنها قرار داشته و حتی از لابی های صهیونیستی نیز متعصبانه تر نسبت به انعکاس واقعیت های ایران عمل کرده است. فاکس نیوز از کوچکترین اقدامات گرفته تا بزرگترین اقدامات و گسترده ترین تحلیل ها سعی کرده همواره یک چهره خشن و جنگ طلب و ضد حقوق بشری از ایران ارائه دهد. حتی شبکه فاکس نیوز با نزدیک شدن به پایان دوره ریاست جمهوری بوش و از دست دادن امید یک اقدام نظامی از سوی آمریکا علیه ایران، در یک اظهار نظر بی سابقه در سال 2007 اعلام کرد که ایران تا سال 2015 می تواند به آمریکا حمله کند.

مقدمه

در زمان ما که تنوع و قدرت رسانه، یکی از بارزترین مشخصه­های آنست، سخن از تأثیر رسانه­ها بر تمامی جوانب دشوار نیست. امروزه به راحتی می­توان حضور رسانه­ها، اخبار و اطلاعات را در تمامی زمینه­ها از مسائل خصوصی گرفته تا مسائل ملی و بین­المللی حس کرد. تأثیراتی که ما از رسانه­ها می­بینیم موجب شده است تا این نهادهای خبری تبدیل به ابزاری قدرتمند برای دولت­ها شوند به ویژه در جوامع غربی این مسأله بیشتر ملموس می­باشد.

به اعتقاد کارشناسان رسانه، 5 شبکه تلویزیونی اصلی در آمریکا مشغول به فعالیت هستند که تا حد قابل توجهی بر شکل­گیری اذهان عمومی تاثیر می­گذارند. این شبکه­ها عبارتند از: 1-CNN 2-NBC 3-CBS 4-ABC 5-FOX NEWS. نکته قابل توجه درخصوص عملکرد این شبکه­های تلویزیونی این است که با کنکاش در خصوص نظام مدیریت کلانی که بر این شبکه­ها حاکم است در می­یابیم که تفکر واحدی بر این مجموعه حاکم است. این تفکر واحد سبب می­شود که با ظرافت و کیفیتی مثال زدنی مفاهیم مورد نظر برای القا به مخاطب به صورت جزء به جزء در آمده و با شکل­های گوناگون توسط این شبکه­ها بر ذهن مخاطب بنشیند. به نوعی عملکرد این شبکه ها را در این خصوص می­توان به در کنار هم گذاردن قطعه­های یک پازل تشبیه نمود. سوالی که در این خصوص مطرح می­گردد این است که چه مکانیزمی این وحدت را ایجاد کرده و مدیریت می­نماید؟ در مجموعه گزارش­های رسانه­شناسی بر آنیم تا از رسانه­های فوق الذکر آشنایی مجملی ارائه نموده و در جهت پاسخ به پرسش مذکور براییم.

 

 

در این شماره از مجموعه فوق­الذکر به معرفی شبکه تلویزیونی فاکس نیوز می­پردازیم.

در خصوص "کمیسیون ارتباطات فدرال"

پیش از اینکه معرفی از شبکه فاکس نیوز ارائه گردد خالی از لطف نیست که آشنایی مختصری در خصوص کمیسیون ارتباطات فدرال عنوان شود.

کمیسیون ارتباطات فدرال ایالات متحده آمریکا یک نهاد کاملاً مستقل است که در سال 1934 تحت حمایت کنگره آمریکا تأسیس شد. این کمیسیون که به اختصار FCC نامیده می­شود، مسئول سازماندهی، بهبود و هدایت تمامی جریان­های مربوط به دنیای ارتباطات و رسانه­ها در سرتاسر آمریکاست. گستردگی دامنه فعالیت­ها و بهره­مندی از پشتیبانی کنگره آمریکا، کمیسیون ارتباطات فدرال را تبدیل به یکی از قدرتمندترین نهادهای آمریکا نموده است. کمیسیون ارتباطات فدرال در همسو نمودن و جهت­دهی جریان رسانه­ها در آمریکا نقش اساسی را ایفا می­کند. دامنه فعالیت­های کمیسیون ارتباطات فدرال در عرصه ارتباطات شامل رادیو، تلویزیون، ماهواره­ها و به طور کلی تمامی وسایل ارتباطی اهمیت ویژه­ای را به این مرکز بخشیده است. کمیسیون ارتباطات فدرال در واقع جایگزین "کمیسیون رادیویی فدرال"در آمریکا شد و با گذشت اندک زمانی تبدیل به فاکتوری مهم در سیاست­های مخابراتی این کشور شده قدرت کمیسیون ارتباطات فدرال تا به آن­جا گسترش یافت که این مرکز مسئول رسیدگی به شکایات و اتهامات حوزه کاری خود شد و دادگاهی نیز به همین منظور دایر نمود. کمیسیون ارتباطات فدرال دامنه فعالیت­های خود را تنها محدود به داخل کشور نکرده است بلکه خدمات متنوعی را چون مشاوره، نظارت و سازماندهی نهادهای ارتباطی کشورهای دیگر به ویژه کشورهای آمریکای شمالی را در برنامه­های خود جای داده است. کمیسیون ارتباطات فدرال در حال حاضر 17 دفتر کاری دارد که 7 دفتر مسئول فعالیت­های عملیاتی و 10 دفتر مسئول بخش­های اداری هستند. مسئولیت­های این دفاتر به طور کلی مبتنی بر پردازش برنامه­ها جهت اعطای مجوز، تحلیل شکایات، پیشبرد پروژه­های تحقیقاتی، توسعه و اجرای برنامه­های نظارتی و ارائه خدمات پشتیبانی می­باشد.

جدا از مسائل مطروحه یکی از مهمترین وظایف کمیسیون ارتباطات فدرال ارائه گزارش­های استراتژیک در راستای ترسیم چشم­انداز­های آینده ـ حوزه ارتباطات ـ به دولت آمریکاست. آخرین شماره گزارش­های تولید شده توسطکمیسیون ارتباطات فدرال نیز مربوط به بازه زمانی 2009 ـ 2014 است که کمیسیون ارتباطات فدرال در آن به طور کامل به شرح و ارائه رئوس لازم در مورد سیاست­های ایالات متحده در حوزه ارتباطات و اطلاعات پرداخته است.

 

 

مشروح گزارش:

1- تاریخچه

            فاکس نیوز یک شبکه ماهواره ای و خبری کابلی آمریکاست که متعلق به گروه رسانه ای فاکس است که یک شرکت خبری محسوب می شود. در سال 2009 این شبکه برای 102 میلیون خانه در آمریکا قابل دسترسی بوده و شمار بسیار زیادی نیز بیننده گان بین المللی دارد که برنامه های پخش شده این کانال را از استودیوهای نیویورک سیتی تماشا می­کنند.

در ماه می 1985 یک ناشر یهودی استرالیایی به اسم "روپرت مرداک" اعلام کرد که به همراه یک آمریکایی به اسم "ماروین داویس" قصد دارند که به تکوین یک شبکه بپردازند که به عنوان نیروی چهارم در عرصه رسانه، قدرت رقابت با سه قدرت مهم آن زمان یعنی سی.بی.اس، ان.بی.سی و ای.بی.سی را داشته باشد و این کار را از طریق خرید شش ایستگاه تلویزیونی انجام دادند. در جولای 1985 «شرکت فاکس قرن 21» اعلام کرد که روپرت مرداک خرید 50 درصد از شرکت فیلم سازی فاکس را کامل کرده است. یک سال بعد شرکت فیلم سازی فاکس قرن 21 ، مبلغ 5 میلیون و ششصد هزار دلار درآمد داشت و رشد بسیار سریعی کرد در حالی که سال قبل از آن 55 میلیون دلار ضرر کرده بود؛ لازم به ذکر است که روپرت مرداک در خریدن رسانه های ورشکسته و تبدیل آنها به رسانه های مطرح و درآمدزا مشهور بود.

متعاقب تجربه فراوان مرداک در راه اندازی شبکه خبری 24 ساعته، شرکت "نیوزکورپ" متعلق به وی، اولین شبکه 24 ساعته اروپایی به اسم اسکای نیوز در انگلیس را در سال 1989 دایر کرد. در 31 ژانویه 1996 مرداک اعلام کرد که قصد دارد یک شبکه 24 ساعته کابلی و ماهواره ای را تحت نظر نیوزکورپ در آمریکا نیز راه اندازی کند که یک سکوی جهانی برای برنامه های فاکس و خبرهای دنیا باشد.

در فوریه1996روپرت مرداک توانست روجر آیلس استراتژیست سیاسی جمهوریخواه و مدیر اجرایی ان.بی.سی را که از کار خود کناره گیری کرده بود، به خدمت بگیرد و با همکاری وی شبکه فاکس نیوز را راه اندازی کنند. آیلس نیز با تمام توان در مدت 5 ماه تمام مقدمات کار را فراهم کرد و برنامه های فاکس نیوز برای اولین بار در 7 اکتبر 1996 به روی آنتن رفت.

در آغاز کار صرفا 10 میلیون خانه قادر بودند که به برنامه های فاکس نیوز دسترسی داشته باشند که عمده آنها در نیویورک سیتی (محل استقرار استودیوهای فاکس نیوز) و لس آنجلس بودند. برنامه های فاکس با موضوعات جرایم و سیاسی، طرفداران زیادی پیدا کرد. دعوت از مهمانان مختلف نیز باب شد و سرعت گزارشگران فاکس نیوز در انتقال و انتشار اخبار بسیار زیاد بود. کیفیت بالای برنامه های فاکس نیوز در شهرت و گسترش این شبکه خبری نقش زیادی داشت. لازم به ذکر است که ظاهر پر زرق و برق شبکه فاکس نیوز یک بنگاه خبرپراکنی، دروغ پراکنی و القای دیدگاه­های خود به بیننده را پنهان داشت.

مرداک همچنین توانست انحصار شبکه کابلی را از تایم وارنر صاحب شرکت های شبکه های کابلی در نیویورک سیتی بگیرد و در سال 1997 اجازه این کار را گرفت و در سال 2001 در تمام شهر نیویورک گسترش داد.

2- ساختار سازمانی، بخش ها و مدیران

فاکس نیوز و کلیه متعلقان آن زیر نظر شرکت نیوز کورپ و متعلق به امپراتور رسانه ای جهان یعنی "روپرت مرداک" است. این کانال در حال حاضر 15 ساعت در روز برنامه زنده دارد. غالب برنامه از دفاتر مرکزی فاکس نیوز در نیویورک سیتی پخش می شود. همزمان با گسترش فاکس نیوز، این شبکه اقدام به تاسیس یک ایستگاه رادیویی در سال 2003 تحت عنوان «رادیو فاکس نیوز» نیز کرد.

همانند سایر شبکه های خبری، کانال فاکس نیوز نیز دارای یک وب سایت اینترنتی است که شامل ویدئوکلیپ هایی از بخشهایی از پخش تلویزیونی، کلیپ های صدا از رادیو فاکس نیوز و بخش زنده تحت عنوان «اتاق استراتژی» است. وب سایت فاکس نیوز در سال 1995 راه اندازی شد. موبایل فاکس نیوز بخش دیگری از وب سایت آن است که از طریق آن اخبار و گزارش­ها و کلیپ ها را به روی موبایل کاربران می فرستد.

چهره های شاخص در انواع برنامه های فاکس نیوز حضور دارند که می توان به "بیل اوریلی"،"سین هانیتی"، "گرتا وان سوسترن"، "شپارد اسمیت" و "نیل کاووتو" اشاره کرد که جزء لیست تاپ تن (10 نفر برتر) پرببیننده ترین شبکه های کابلی محسوب می شوند. اخیرا و در ژانویه 2009 "گلن بک" گزارشگر رادیو و تلویزیون نیز به جمع آنها پیوسته است.

فاکس نیوز توانسته است در میان آمریکائی­ها جای پای خود را باز کند. این شبکه در طول جنگ عراق با رشدی 300 درصدی تعداد 3 میلیون و سیصد هزار بیننده آمریکایی در روز داشت. این تعداد در زمان سخنرانی جرج بوش در سال 2004 به 7 میلیون و سیصد هزار نفر رسید و توانست شبکه های ان.بی.سی، سی.بی.اس و ای.بی.سی را پشت سر بگذارد.

فاکس نیوز به دلیل پوشش خبری جنگ ها و منازعات، توانسته در دوره هایی مانند جنگ لبنان، بحران موشکی کره شمالی، جنگ عراق، جنگ افغانستان و ... بینندگان بیشتری پیدا کند. گزارش آب و هوا نیز از دیگر بخشهای ویژه فاکس نیوز است.

فاکس نیوز با اینکه در آمریکا واقع است اما در بسیاری از کشورها، عوامل و کارگزارهایی دارد و به پخش برنامه های خود به صورت کابلی و ماهواره ای می پردازد. شبکه های فاکس نیوز در کشورهای دیگر حتی برنامه های محلی نیز پخش می کنند. مثلا در استرالیا برنامه «فاکس و دوستان» توسط" جان لاوس" پخش می شود. آگهی های بازرگانی محلی نیز از دیگر فعالیت­های محلی فاکس نیوز به شمار می رود. در کشورهایی مانند انگلیس، استرالیا، برزیل ، ایتالیا، نیوزلند، اسکاندیناوی و ... حضور فعالی دارد و در مجموع در بیش از 40 کشور قابل دسترس است.

3- گسترش فرهنگ آمریکایی

امپریالیسم رسانه‌ای را بی تردید باید شکل مدرنی از امپریالیسم قلمداد کرد که شاکله‌ها ‌و بنیان‌های آن در دهه 1950، مشخصا در آلمان غربی و پشت دروازه‌های ‌کمونیسم در بهبوهه جنگ سرد توسط ایالات متحده بنا شد. آمریکا با افراشتن آنتن‌های متعدد رادیویی و تلویزیونی در شهر برلین، در قلب میهن سرخ کمونیستی رسوخ می‏کرد، بدون اینکه نیازی به مداخله نظامی داشته باشد و این پیشروی تا به آنجا ادامه یافت که پس از گذشت دو دهه، در اواخر دهه هفتاد میلادی، در مسکو نیز می‏شد شعبه‌هایی ‌از مکدونالد و مرغ کنتاکی را به راحتی پیدا کرد که مشتریان در آن‌جا با ولع به صرف غذا همراه با نوشیدنی‌هایی چون کوکاکولا بودند.

از آن‌جایی که بر این باور است که موتور محرک و اجتناب ناپذیر امپریالیسم در یکایک دوره‌های ‌تاریخی، مؤلفه‌های ‌اقتصادی بوده‌اند و این شاخصه‌ها ‌در برهه‌هایی ‌با عواملی پیش برنده و تشدید کننده همچون ناسیونالیسم و نژادپرستی نیز همراه بوده، در رویارویی با اهداف امپریالیسم رسانه‌ای نیز نقش پارامترهای اقتصادی را تعیین کننده می‏پندارد.

با اندک تأملی بر نحوه اعمال سیاست‌های جهانی‌سازی در دو دهه آخر قرن ببیستم، گرایش ناگزیر کمپانی‌های انحصاری سرمایه‌داری برای یافتن بازارهای تازه و تولید بیشتر را به خوبی می‏توان مشاهده کرد. گرایش‌هایی که مشخصا سرمایه‌داری و (سیاست‌های اقتصادی نو) به آن دامن می‏زنند و تلاش می‏کنند تا یک فرهنگ عمومی جهانی برای یکسان سازی مشتریان خود به وجود آورند. در این راستا به نظر می‏رسد تا زمانی که پشتیبانی اقتصادی اصلی این بازار جهانی توسط رسانه‌ها ‌صورت می‏گیرد، ابزار رسانه‌های ‌جهانی، بزرگ‌ترین منبع جلب مشتری باشند.

با توجه به آن‌چه تاکنون تبیین شد به طور کلی تنها چند کمپانی معدود آمریکایی جریان اصلی رسانه‌ها ‌را در دست دارند. تا زمانی که این انحصار غیر طبیعی بر رسانه‌ها ‌وجود دارد همه محصولات آن‌ها و حتی اطلاع رسانی و اخبار آن‌ها را باید با دیده تردید نگریست، زیرا مسلم است که هدف اولیه این کمپانی‌های ‌عظیم همان‌طور که در ابتدا نیز ذکر شد، سلطه جویی اقتصادی و فرهنگی است، نه اطلاع رسانی. همچنین موسیقی و فیلم نیز برای تخدیر و سودجویی تولید می‏شوند تا با اهداف خلاقانه هنری، که فراگیر شدن موسیقی پاپ کارخانه‌ای نشانه‌ای از این سلطه جویی است، همان‌گونه که صنعت فیلم آمریکایی دومین محصول صادراتی این کشور پس از اسلحه به سایر کشورهاست.

            در مورد شبکه فاکس نیوز و شرکت مادر آن یعنی نیوز کورپ و حتی گردانندگان آن مانند روپرت مرداک نیز اوضاع به همین سیاق و بلکه شدیدتر نیز هست.

            بخش بزرگی از مسئولیت صدور ارزش‌های آمریکایی به سایر نقاط جهان را نیز شرکت نیوز کورپ بر عهده دارد، چرا که این شرکت به واسطه دارا بودن استودیوی بزرگ فیلم‌سازی کمپانی معروف (فاکس قرن بیستم) تسلط و نفوذ بسیاری بر هالیوود دارد. علاوه بر این شبکه تلویزیونی ــ ماهواره ای فاکس و فاکس نیوز که از شبکه‌های ‌جنجالی خبرساز محسوب می‏شوند و مخاطبین نسبتا زیادی در سراسر آمریکا و جهان دارند متعلق به این شرکت هستند. 

            اساسا امپریالیسم رسانه‌ای ‌یکی از مؤلفه‌های ‌فرهنگ آمریکایی یا کیش آمریکایی و کالایی صادراتی است و با کنترل کمپانی‌های ‌آمریکایی بر رسانه‌های ‌جریان اصلی، شاخصه‌های ‌فرهنگ آمریکایی در سراسر جهان اشاعه می‏یابد. هالیوود و تصویرسازی ستارگان سینمایی‌اش در سراسر جهان (رویاهای آمریکایی) را نه تنها در آمریکا بلکه به همه مردم جهان تلقین می‏کند. لوگوهای محصولات آمریکایی در سراسر جهان قابل شناسایی هستند و کوکاکولا، مک دونالد و نایک را فرهنگ آمریکایی به تمامی جهان صادر کرده است.

اما آن‌چه قابل توجه به نظر می‏رسد، نفوذ همه جانبه موج فراگیر امپریالیسم رسانه‌ای در ابعاد نژادی و ملی است. این موج در اولین خیزش خود حوزه کشورهای عربی و آمریکای شمالی را را درنوردید و تولیداتی خاص این دو حوزه با یک هدف کلی در دستور کار قرار گرفته‌اند. فراگیری و تسلط این موج در کشورهای عربی به خوبی محسوس است تا حدی که جزئی‌ترین شئونات اجتماعی و فردی را تحت تأثیر و تغییر قرار داده است.

حوزه آمریکای شمالی و کانادا نیز همانند دوره اول امپریالیسم که محدوده سرزمین‌های کشورهای همسایه را در بر می‏گرفت، به حوزه مستعمراتی رسانه‌های ‌آمریکایی بدل شده است و شهروندان کانادایی برنامه‌های ‌تلویزیونی آمریکایی می‏بینند، فیلم‌های آمریکایی را مشاهده می‏کنند و به موسیقی آمریکایی گوش می‏دهند و از مخاطبین مهم مجلات آمریکایی هستند.

مبرهن است تا زمانی‌ که جهانی شدن می‏تواند به معنای تنوع و درک فرهنگ‌های دیگری هم باشد، می‏تواند به معنای ترویج هم‌گونی یا تساط یک فرهنگ خاص (در قالب‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی) هم باشد و با انحصار منابع گسترده این ابررسانه‌ها ‌برای کنترل رسانه‌های ‌جهانی، بدیهی است که هر روز شاهد گسترش حوزه نفوذ و محدوده مستعمرات یا کلونی‌های ‌این نوع از امپریالیسم در جهان هستیم، مستعمراتی که مرزهای آن ناپیدا و شیشه ای هستند.

اما سهم فاکس نیوز در حوزه سیاست بسیار بیشتر از سایر حوزه هاست. فاکس نیوز از عوامل اصلی انتشار ایده آمریکایی و اندیشه آمریکایی است. فاکس نیوز قادر است سیاست­های بسیاری از کشورها را تحت تاثیر جو رسانه ای خود قرار داده و اندیشه آمریکایی از نوع محافظه کاری را در تمام دنیا حکم فرما کند.

4- تحولات جهان از دید فاکس نیوز

بسیاری بر  این باورند که بر اساس ارزیابی های دقیق، شبکه فاکس نیوز دارای دیدگاهها و نگرشهای افراطی و متعصبانه است و صرفا به انتشار مواضع جناح راست سیاسی یا نقطه نظرات جمهوریخواهان می پردازد. مرداک که خود یکی از محافظه کاران آمریکایی و در زمره صهیونیست های مسیحی است، در صدر این زنجیره خبرپراکنی دارد. میزان تعصب شبکه فاکس نیوز به اندازه ای است که حتی در سال 2004 رابرت گرینوالد کارگردان آمریکایی اقدام به تولید یک فیلم مستند تحت عنوان «بیرون از فاکس: جنگ مرداک علیه ژورنالیسم» تهیه کرد که در آن به بررسی دیدگاههای متعصبانه فاکس نیوز پرداخته شده و شواهدی برای هر کدام از ادعاها آورده شده است.

بیشترین انتقادات به شبکه فاکس نیوز در طول دوران ریاست جمهوری جرج بوش از محافظه کاران آمریکا بود. به عقیده اصحاب رسانه، فاکس نیوز به انتشار وقایع نمی پرداخت که به مردم اطلاع رسانی کند بلکه وقایع را طوری پخش می کرد که خوشایند بوش و کاخ سفید در زمان زمامداری وی باشد. علاوه بر این دیدگاههای متعصبانه شبکه فاکس نیوز را در مورد برخی از تحولات مهم جهانی مورد بررسی قرار می دهیم و صرفا به نمونه هایی از اطلاع رسانی جهت دار این شبکه عمدتا خبری اشاره می کنیم زیرا بررسی تمام رفتارهای متعصبانه فاکس نیوز در این مقال نمی گنجد.

یکی از اولین نگرشهای متعصبانه فاکس نیوز نسبت به مسلمانان و دنیای اسلام ظهور یافت. از آنجا که روپرت مرداک مالک این شرکت رسانه ای دارای دیدگاه­های صهیونیستی افراطی و محافظه کارانه بود، مشخص بود که شبکه فاکس نیوز نیز به تریبونی برای توهین به اسلام و مسلمانان و سرزنش آنها تبدیل خواهد شد. این شبکه در برنامه های خود درتلاش برای القای اسلام هراسی به بزرگنمایی خطر اسلام رادیکال و ظهور یک جریان مسلمان افراطی در جهان پس از 11 سپتامبر به عنوان بی سابقه ترین چالش در تاریخ جهان می پردازد.

عوامل این شبکه معتقدند که اقدامات تروریستی صورت گرفته در آمریکا یک وجه مشترک دارد و آن وجود انگیزه ایدئولوژی رادیکالی جهادی است. فاکس نیوز حتی معتقد است که دولت آمریکا و سایر دولتهای غربی، خطر اسلام رادیکالی و جهادی را زیاد جدی نگرفته اند این در حالی است که همین دیدگاهها بود که باعث آغاز دو جنگ بزرگ افغانستان و عراق در قرن بیست و یکم شد. فاکس نیوز حتی بمب گذاری در متروی اسپانیا را به اسلام رادیکال ربط می دهد. همچنین "ادی همیل" از تحلیلگران فاکس نیوز، انفجار در لندن در سال 2005 را نیز محصول رشد جریان اسلامگرایی در غرب دانست.

از موارد دیگر می توان به شعله ور ساختن آتش جنگ علیه افغانستان و عراق و هدایت آن در ماه­ها و سالهای بعد به شکل کاملا توجیهی اشاره کرد که بدون شک بخشی از آن محصول طرز تفکر گردانندگان شبکه فاکس نیوز بوده است. به نوشته نشریه نیویورک تایمز در سال 2007 تاکید کرد که چندی پس از حوادث 11 سپتامبر روجر آیلس از تحلیلگران ارشد فاکس نیوز طی اظهاراتی مستقیما سیاست سکوت بوش را در برابر حمله تروریستی به آمریکا را مورد نقد جدی قرار داد و بسیاری از منتقدان معتقد بودند که فاکس نیوز پا را از خطوط قرمز فراتر گذاشته و حتی به دولت آمریکا سیاست­هایی را دیکته می کند.

تمهیدات و تبلیغات فاکس نیوز موثر افتاد و جرج بوش تحت تاثیر این رسانه جنگهایی را شروع کرد نزدیک به یک دهه است که آمریکا و جهان را گرفتار کرده است. روجر آیلس که از حامیان اصلی سیاستهای جنگ طلبانه بوش علیه ترور بود، همچنین مشاور نیکسون و ریگان بود.

حتی طبق برخی از اظهارات فاکس نیوز می توان چنین گفت که جنگ آمریکا با افغانستان و عراق را روپرت مرداک و سایر دوستان صهیونیست وی طراحی کردند تا از این طریق بتوانند نیروهای آمریکایی را برای محافظت از اسراییل به منطقه خاورمیانه بکشاند.

پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق و علی رغم شکست نیروهای آمریکایی در برقراری امنیت در این کشورها، شبکه فاکس نیوز با فریب افکار عمومی، اوضاع را کاملا متفاوت و به گونه ای دیگر تفسیر می کرد و دائما از درست بودن طرح حملات و موفقیت در انجام ماموریت سخن می گفت. در واقع در دوره ریاست جمهوری بوش، فاکس نیوز به عنوان دستگاه خبری و خبرساز وی تلاش زیادی برای انحراف افکار عمومی از وقایع هشت ساله دوران ریاست جمهوری وی انجام داد.

5- فاکس نیوز و تحولات ایران

در کنار سایر دستگاههای ضد ایرانی که در آمریکا و علیه منافع جمهوری اسلامی ایران تلاش می کنند، فاکس نیوز در صدر همه آنها قرار داشته و حتی از لابی های صهیونیستی نیز متعصبانه تر نسبت به انعکاس واقعیت های ایران عمل کرده است. فاکس نیوز با داشتن صبغه امپریالیستی، صهیونیستی و ضد ایرانی همواره سعی داشته است تا ایران و ایرانیان را از دیدگاه خود به جهانیان، مردم آمریکا و حتی سیاستمداران و رهبران این کشور معرفی کند و در این مسیر افراط و تفریط های زیادی نموده است.

فاکس نیوز از کوچکترین اقدامات گرفته تا بزرگترین اقدامات و گسترده ترین تحلیل ها سعی کرده همواره یک چهره خشن و جنگ طلب و ضد حقوق بشری از ایران ارائه دهد. شبکه فاکس نیوز صحنه هایی را نشان می دهد که در آن تعداد زیادی از ایرانیان در خیابانها و در مناسبت هایی مانند 22 بهمن شعار «مرگ بر آمریکا» سر می دهند و سعی دارد از این طریق مردم ایران را ضد آمریکایی به تصویر بکشد تا از این رهگذر بتواند افکار عمومی آمریکا و همچنین نظر رهبران این کشور را برای حمله به ایران، جهت بدهد. فاکس همچنین صحنه های متعددی از سنگسار کردن افراد را نشان داده است.

موضوع برنامه هسته ای ایران نیز بارها موضوع برنامه های شبکه فاکس نیوز بوده و این شبکه سعی کرده که خطر برنامه هسته ایران را به گونه ای مطرح سازد که تهدید آن برای همگان درک شود. این شبکه با پی گیری روز به روز برنامه هسته ای ایران، یک تقویم از پیشرفت های آن تهیه کرده است. فاکس نیوز همچنین بارها ادعا کرده که ایران با درست کردن بمب هسته ای فاصله ای ندارد و دنیا و در صدر آمریکا باید برای جلوگیری از این وضعیت اقدامات جدی بکنند. فاکس نیوز شاید از معدود رسانه هایی باشد که همواره بر طبل جنگ می کوبد.

حتی شبکه فاکس نیوز با نزدیک شدن به پایان دوره ریاست جمهوری بوش و از دست دادن امید یک اقدام نظامی از سوی آمریکا علیه ایران، در یک اظهار نظر بی سابقه در سال 2007 اعلام کرد که ایران تا سال 2015 می تواند به آمریکا حمله کند.

فاکس نیوز حتی به این هم بسنده نکرده و در یکی از برنامه های خود تحت عنوان Live Desk ادعا کرد که ایران تمام دشمنان آمریکا را دور خود جمع کرده است. مجری فاکس در این خصوص گفت که بسياري از افراد که از بوش انتقاد دارند انتقادشان اين است که وي براي مهيا کردن و جلب حمايت آمريکا يي ها براي جنگ کاري نکرد. جنگ عليه آمريکا و جهاد عليه آمريکا صرفا به يک کشور متمرکز نمي شود . ايران به اين جنگ نزديک است. ايراني ها نه تنها فرياد "مرگ بر آمريکا" سر مي دهند بلکه احمدي نژاد هم وجود دارد که تمام دشمنان ما را جمع کرده است چه اين دشمن فيدل کاسترو باشد ، چه دانيل اورتگا از نيکاراگوئه باشد يا حزب الله باشد. احمدي نژاد تلاش مي کند که نوعي ائتلاف تشکيل دهد ، هوگو چاوز يکي از افرادي است که در اين ائتلاف وجود دارد ، فيدل کاسترو هم همين طور. اگر آمريکا از عراق عقب نشيني کند اين کشور را تحويل ايران داده است.»

در همین برنامه، مایک بیکر مامور سابق مخفی سیا گفت که مشکلي که وجود دارد مشکلي چند لايه اي است . ايراني ها به دنبال موضوعات مربوط به خود در عراق هستند همانطوري که عراقي ها و سوري ها هم به دنبال موضوعات خود هستند . ما مدت ها است که درحال از دست دادن نفوذ خود هستيم . زماني که ما در آمريکا درباره اين مسائل صحبت مي کنيم فراموش مي کنيم که ساير عوامل در عراق بازي مي کنند. ساختاربانکي در عراق افتضاح است اينکه ايراني ها مي خواهند شعبه بانک ملي را در عراق افتتاح کنند اقدامي بسيار بسيار هوشمندانه است . اين مساله براي آمريکا مشکلات زيادي پديد خواهد آورد ايراني ها مي خواهند موقعيت خود را بهبود بخشند .

فاکس نیوز در یکی دیگر از برنامه های خود گزینه های حمله نظامی به ایران را مورد بررسی قرار داد این درحالی است که اساسا حمله به ایران به هیچ وجه در دستور کار رهبران آمریکایی نبوده و نیست. یکی از مصاحبه شوندگان در این برنامه اظهار داشت که اکنون ایران  حامی عمده تروریسم است و تواناییبیشتری در نمایش قدرت خود دارد و در نتیجه مانعی بر سر راه پیروزی درجنگ باتروریسم است. البته ما بی هیچ تردیدیاز تغییر رژیم درایران  حمایت می کنیم و در این خصوص باید از گروههای هوادار مردمسالاری از نظرمالی حمایت کرد. گزینه نظامی را در صورت لزوم نمی توان از دستور کار خارج کرد اما باید انتخاب اینگزینه و پیامدهای آن کاملا محاسبه شود.

بر اساس تحلیل های فاکس نیوز هرگونه حمله هوایی مثلا اسراییل به ایران از عملیات حمله بهاوسیراک عراق بسیار پیچیده تر خواهد بود زیرا ایران حتی در مقایسه با عراق فاصلهبیشتری با اسرائیل دارد و نفوذ به این کشور سختتر از عراق است ،  اسرائیل بایدهواپیماهای بیشتری به ایران گسیل کند زیرا این هواپیماها یک مرکز را مشابه اوسیراکعراق هدف قرار نخواهند داد بلکه انها باید  دستکم دوازده  مرکز حفاظت شده هسته ایرا به صورت همزمان در ایران هدف قرار بدهند ،  ازآنجا که تاسیسات هسته ای ایرانزیرزمینی است تقریبا نابودی کامل برنامه  هسته ای ایران ناممکن خواهد بود.


به نقل از موسسه چسم انداز توسعه و امنیت 


مفاهیم پایه: کنوانسیون شنگن (Schengen Convention)

 

مفاهیم پایه: کنوانسیون شنگن (Schengen Convention)

کنوانسیون شنگن، قرارداد شنگن (Schengen Convention). کنوانسیون اروپایی شامل 142 ماده که عمدتاً مربوط به حقوق خارجیان، پناهندگان، پلیس و امنیت، مبارزه با مواد مخدر تروریسم، تقویت همکاریهای موجود بین کشورهای عضو، نظام اطلاعاتی، حمل و نقل کالا، حفظ اطلاعات مربوط به اشخاص، سیاست صدور روادید، رفت و آمد آزاد افراد میان کشورهای عضو است و در ژوئن سال 1990 به منظور اجرای پرتغال، یونان-به امضاء رسید. در همین سال، کنوانسیون دوبلین نیز در مورد مسئولیت دولتها در رسیدگی به درخواستهای پناهندگی توسط یازده کشور از دوازده کشور عضو جامعه اروپا به امضاء رسید. هر دو کنوانسیون پس از تصویب رسمی توسط کشورهای عضو قابل اجرا می‌شوند.

---------------------------

کنوانسیون شنگن، قرارداد شنگن (Schengen Convention). کنوانسیون اروپایی شامل 142 ماده که عمدتاً مربوط به حقوق خارجیان، پناهندگان، پلیس و امنیت، مبارزه با مواد مخدر تروریسم، تقویت همکاریهای موجود بین کشورهای عضو، نظام اطلاعاتی، حمل و نقل کالا، حفظ اطلاعات مربوط به اشخاص، سیاست صدور روادید، رفت و آمد آزاد افراد میان کشورهای عضو است و در ژوئن سال 1990 به منظور اجرای پرتغال، یونان-به امضاء رسید. در همین سال، کنوانسیون دوبلین نیز در مورد مسئولیت دولتها در رسیدگی به درخواستهای پناهندگی توسط یازده کشور از دوازده کشور عضو جامعه اروپا به امضاء رسید. هر دو کنوانسیون پس از تصویب رسمی توسط کشورهای عضو قابل اجرا می‌شوند.


کشورهای اروپای غربی با تدوین این گونه قوانین و مقررات می‌خواهند محدودیتهایی نیز علیه پناهندگان اعمال کنند. آنها اکنون پناهنده را کسی می‌دانند که جانش (از طرف دولت) در خطر (مرگ) باشد و بتواند این موضوع را به مأموران ثابت کند. فرانسس وبر Webber در مقاله‌ای تحت عنوان «محاکمه اروپا» از جمله نوشته است: اتهام دولتهای اروپای غربی این است که در مورد پناهندگان و مهاجران توطئه می‌کنند و به طور فردی یا جمعی دست به اقداماتی می‌زنند که حقوق اساسی بشر را که مدعی احترام به آنند نقض می‌کند. این حقوق عبارتند از :
1-حق زندگی، آزادی و امنیت فردی
2-حق احترام، زندگی در آزادی دور از شکنجه و آزار و رفتارهای توهین آمیز
3-حق تعیین سرنوشت و مقاومت در برابر سرکوب و فشار
4-حق آزادی اندیشه، آگاهی و بیان
5-حق زندگی خانوادگی و حق بهره‌مندی از سطح زندگی متعارف و کافی
6-حق پناهندگی
همچنین دولتهای اروپای غربی را متهم می‌کند که وقتی به ناحق، پناهندگان را مهاجران غیرقانونی، تبهکاران، مفتخواران و تروریستها قلمداد می‌کنند، مردم اروپا را فریب می‌دهند. این دولتها را متهم می‌کنم که با این گونه اقدامات به نفرت نژادی در میان مردم دامن می‌زنند. وزیران کشور و دادگستری کشورهای اتحادیه اروپا به طور مخفی و در مجامع بین‌الدول که مسئول و پاسخگو نیستند، و گاهی با همدستی دیگران توطئه کرده‌اند تا پناهندگان را بیرون از اروپای غربی نگهدارند و در برخورد با پناهجویانی که به اروپا می‌رسند، تعداد هر چه بیشتری را هر چه زودتر اخراج کنند. نتیجه این فرآیندهای مخفیانه و غیرمسئولانه، به عنوان مباحث و مقولات خاتمه یافته در مجالس ملی ارائه می‌شود تا مبنای تغییر قوانین ملی و در مواردی مبنای تغییر قانون اساسی قرار گیرد. دولتهای اروپای غربی نه فقط به پناهندگان خیانت می‌کنند، بلکه به آرمانهای بشری که کنوانسیون ژنو و اعلامیه جهانی حقوق بشر را برپا داشته‌اند نیز خیانت می‌کنند. این خیانت به آرزوهای بشریت، خیانت به مردم اروپا و جهان و خیانت به دموکراسی هم هست.

منبع : 1. فرهنگ علوم سیاسی، نوشته علی آقا بخشی با همکاری مینو افشاری راد، انتشارات مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران،


گروه بیست (G 20)

 

آشنایی با گروه بیست (G 20)

آشنایی با گروه بیست (G 20)


گروه 20 متشکل از وزرای دارایی و روسای بانک‌های مرکزی کشور‌های عضو در سال 1999 به منظور تشکیل جلسات منظم میان مهم​ترین کشور‌های صنعتی و اقتصادهای در حال توسعه تاسیس شد.

جلسات این گروه با هدف بحث و بررسی درباره مباحث جهانی برگزار می‌شود.

اولین اجلاس گروه 20 در دسامبر 1999 در برلین به میزبانی مشترک وزرای دارایی آلمان و کانادا برگزار شد.

اختیارات

گروه 20 اجلاسی است غیر رسمی که گفت وگوی آزاد و سازنده میان کشور‌های صنعتی و اقتصادهای در حال ظهور درباره موضوعات مرتبط با ثبات اقتصاد جهانی را با هدف مشارکت کشورهای عضو در تقویت ساختار بازارهای مالی بین‌المللی و فراهم آوردن زمینه گفت​وگو درباره سیاست مالی ملی، همکاری بین‌المللی و موءسسات مالی بین‌المللی، ترویج می‌کند. بر اساس این تعریف، گروه 20 از رشد و توسعه اقتصادی در سراسر جهان حمایت می‌کند.

منشا گروه 20

گروه 20 در پاسخ به بحران‌های مالی اوخر دهه 1990 میلادی و پذیرش این مساله که قدرت‌های اقتصادی در حال ظهور به نحو مناسبی در مباحثات مربوط به اقتصاد جهانی مشارکت داده نشده‌اند، تاسیس شد.

پیش از تشکیل گروه 20 نیز گروه‌های مشابهی به ابتکار گروه 7 (متشکل از کشور‌های صنعتی) تاسیس شده بودند. گروه 22 در واشنگتن ماه‌های آوریل و اکتبر سال 1998 تشکیل جلسه داده بود. هدف از تشکیل این اجلاس مشارکت دادن کشور‌های غیر عضو در گروه 7 در حل بحران اقتصاد جهانی بود. در ماه‌های مارس و آوریل نیز گروهی متشکل از 33 کشور تشکیل جلسه داد.

پیشنهادات گروه‌های 22 و 33 مبنی بر کاهش حساسیت‌های اقتصادهای جهانی نسبت به بحران‌ها، منافع تشکیل اجلاس منظم سالانه مشاوره‌ای که اقتصادهای در حال ظهور  را نیز در برمی‌گرفت، بیش از پیش آشکار ساخت. بر همین مبنا جهت انجام مباحثات مالی مستمر و منظم میان تعدادی کشور ثابت، گروه 20 در سال 1990 تشکیل شد.

اعضاء

گروه 20 متشکل از وزرای دارایی و روءسای بانک‌های مرکزی 19 کشور آرژانتین، استرالیا، برزیل، کانادا، چین، فرانسه، آلمان، هند، اندونزی، ایتالیا، ژاپن، مکزیک، روسیه، عربستان ، آفریقای جنوبی، کره جنوبی، ترکیه ، انگلیس، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا است که توسط شورای ریاست دوره‌ای و بانک مرکزی اروپا در این اجلاس نمایندگی می‌شود.

در این اجلاس همچنین مدیر عامل صندوق بین‌المللی پول(IMF) و رئیس بانک جهانی، روءسای کمیته‌های پولی و مالی توسعه صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی که به اعتبار مقام خود حضور دارند. گروه 20 مهم ترین کشور‌های صنعتی و قدرت‌های اقتصادی در حال ظهور را در برمی‌گیرد.

کشور‌های عضو این گروه 90 درصد تولید ناخالص ملی(GNP)  و 80 درصد تجارت جهانی و دو سوم جمعیت جهان را نمایندگی می‌کنند.

دستاوردها

گروه 20 از سال 1999 درباره مسائل مهمی به پیشرفت‌های مهمی دست پیدا کرده است. توافق درباره سیاست‌های توسعه‌ای، کاهش موارد نقض نظام مالی، نحوه برخورد با بحران مالی و مبارزه با تروریسم مالی از جمله موارد مهمی است که گروه 20 در آن‌ها به پیشرفت دست یافته است.

گروه 20 همچنین در نظر دارد تعدادی از معیارها را بر پایه آن تجربیاتی که کشور‌های عضو این گروه در زمینه‌های شفافیت قضایی و مبارزه با پولشویی و تروریسم مالی به دست آورده‌اند در عرصه بین‌الملل رواج دهد.

در سال 2004، اعضای گروه 20 متعهد شدند معیارهای برتری برای شفافیت و تبادل اطلاعات در زمینه‌های مالیاتی به اجرا در آورند. این توافق با هدف مبارزه با نقض نظام مالی و فعالیت‌های غیر قانونی نظیر فرار مالیاتی انجام گرفته است.

گروه 20 همچنین نقش مهمی را در زمینه مسائل مرتبط با اصلاحات در نظام مالی بین‌المللی ایفا می‌کند.

ریاست

بر خلاف موسسات بین‌المللی نظیر سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه (OECD)، صندوق بین‌المللی پول یا بانک جهانی گروه 20 (مانند گروه 7) دارای ستاد دائم مختص به خود نیست.

ریاست اجلاس گروه 20 به طور دوره‌ای میان کشور‌های عضو می‌چرخد. رئیس جلسه هر ساله از میان کشور‌هایی که در گروه بندی‌های متفاوت منطقه‌ای عضویت دارند، انتخاب می‌شود. در سال 2009 ریاست اجلاس گروه 20 را انگلیس عهده دار خواهد بود و در سال 2010 این مقام به کره جنوبی تفویض می‌شود.

روسای اجلاس‌های گذشته گروه 20

1991- 2001 کانادا
2002 هند
2003 مکزیک
2004 آلمان
2005 چین
2006 استرالیا
2007 کره جنوبی
2008 بزریل
2009 انگلیس

جلسات

وزرای دارایی و روسای بانک‌های مرکزی کشور‌های عضو گروه 20 سالی یکبار تشکیل جلسه می‌دهند.

همشهری آنلاین


گروه هشت (G8)

 

آشنایی با گروه هشت (G8)

  آشنایی با گروه هشت (G8)


گروه هشت (G8) از هشت کشور صنعتی جهان تشکیل شده‌است که ۶۵٪ اقتصاد جهان را در دست دارند.

more  وب سایت رسمی: G8 / ندارد / G8 Information Centre

سران کشورهای فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا، ژاپن، آمریکا، روسیه و کانادا این هشت کشور را تشکیل می‌دهند، هر ساله یک گردهمایی مشترک با هم دارند.

گروه هشت در اواسط دهه ۷۰ و در تلاش برای مهار بحران نفتی و از هم‌پاشی سیستم تبادل ارز برتون وودز که اقتصاد جهانی را بحرانی کرده بود، و در پاسخ به این موضوع که چگونه می‌توان بر این مشکلات غلبه کرد، به وجود آمد.

در واقع رئیس جمهور وقت فرانسه، والری ژیسکار دیستن، و صدر اعظم وقت آلمان، هلموت اشمیت، غلبه بر بحران را در راه‌کاری بین‌المللی دیدند و این ایده را پی گرفتند و بر این اساس اولین کنفرانس اقتصاد جهانی سال ۱۹۷۵ در قصر رامبولیه در پاریس برپا شد.

پس از آن چنین دیدارهایی سالانه تکرار شدند و هر سال یکی از اعضای این گروه میزبانی اجلاس را که همیشه در ماه مه یا ژوئن، برگزار می‌شدند، بر عهده گرفت.

هدف از این نشست‌ها در آغاز شور و مشورت درباره‌ مسا‌ئل روز راهبردهای اقتصادی جهان در میان جمعی کوچک بود.

شرکت‌کنندگان در اولین اجلاس، سران کشورهای فرانسه، آلمان، بریتانیا، ایتالیا، ژاپن و آمریکا بودند و از این رو این گروه در بدو تشکیل G-6 نام گرفت.

g8

گسترش G-8

در سال ۱۹۷۶ با پیوستن کانادا به جمع کشورهای عضو، این گروه به «گروه هفت» (G7) تبدیل شد و پس از آن در پایان جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ روسیه خواستار پیوستن به این گروه شد.

پذیرش روسیه در این گروه تدریجی بود به طوری که ۹ سال بعد در سال ۱۹۹۸ این کشور به عضویت رسمی گروه در آمد.

در سال ۲۰۰۶ روسیه برای اولین بار ریاست گروه ۸ را بر عهده گرفت و اجلاس سالانه گروه ۸ در سن پترزبورگ برگزار شد.

گروه هشت یک عضو غیر رسمی دیگر هم دارد و در حقیقت می‌توان حتی از گروه غیر رسمی ۹ هم سخن گفت، چرا که از سال ۱۹۸۱ رئیس کمیسیون اروپا هم در این اجلاس شرکت می‌کند.

از سوی دیگر گروه هفت بدون روسیه کماکان به موازات گروه هشت وجود دارد. زیرا مسکو هنوز به همه نهادهای زیر نظر گروه هشت راه ندارد، از جمله رایزنی‌های اقتصادی که گاهی بدون شرکت روسیه انجام می‌گیرند.

G8 leaders pose for official group photo at summit, in Toyako, Hokkaido, 08 Jul 2008/ Ap

گروه هشت، گروه ۱۳ یا ...

ایده گسترش دیگر بار گروه هشت، در سال ۲۰۰۷ در دیدار نیکولا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه با سفرای این کشور در ۱۸۰ کشور جهان مطرح شد.

سارکوزی در این دیدار خواستار این نکته شد که گروه هشت با پیوستن کشورهای چین، هند، برزیل، مکزیک و آفریقای جنوبی به آن به گروه ۱۳ تبدیل شود.

وی قدری بلندپروازانه‌تر عنوان کرد که در آینده دورتر نیز گروه هشت می‌تواند به گروه بیست تبدیل شود و در آن زمان مثلاً آرژانتین نیز می‌تواند به این گروه بپیوندد.[گروه هشت، سیزده یا بیست؟]

این ایده به سرعت از سوی آمریکا رد شد اما گفته شده که گوردون براون، نخست وزیر انگلستان نیز از ایده گروه سیزده کشور پشتیبانی خواهد کرد.

در مقابل ژاپن نیزبا هرگونه گسترش این گروه ابراز مخالفت کرده، زیرا هراس از این دارد که با عضویت دو غول آسیایى دراین گروه، نقش بین‌المللى ژاپن کاهش یابد.[آیا باید کلوب هشت کشور صنعتى را منحل کرد؟]

همشهری آنلاین


يک سازمان براي تجارت جهاني (O.T.W)

 يک سازمان براي تجارت جهاني (O.T.W)

سازمان تجارت جهاني (O.T.W) سازماني است که براي گسترش تجارت خارجي در سطح بين المللي برپا شده است. اين سازمان پديده جديدي نيست، پيش از آن سازماني با عنوان «موافقتنامه عمومي تعرفه و تجارت» معروف به گات (T.A.G) با اختيارات کمتري وجود داشت. بنابراين براي روشن شدن هر چه بيشتر با ماهيت و اهداف سازمان تجارت جهاني ابتدا بايد پيرامون گات به اختصار بحث شود و سپس مباحث مربوط به سازمان تجارت جهاني.

فصل اول: موافقت نامه عمومي تعرفه و تجارت (گات)

 1- تاسيس گات: يکي از اهداف «منشور آتلا نتيک» که در سال 1941 بين روزولت و چرچيل به توافق رسيد ايجاد يک سيستم تجارت بين المللي بود که بر اساس عدم تبعيض و مبادله آزاد کالا ها و خدمات پايه گذاري مي گرديد. مذاکرات مربوط به سيستم تجارت بين المللي که در طول جنگ جهاني دوم بين انگلستان، کانادا و آمريکا آغاز شد بعد از جنگ نيز ادامه پيدا کرد.
بالا خره آمريکا در تاريخ 6 دسامبر 1945 پيشنهادي را مبني بر گسترش تجارت بين المللي و اشتغال ارائه داد. شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد (اکوسوک) نيز در تاريخ 18 فوريه 1946 کنفرانسي را بررسي و تحقيق در مورد مسائل اقتصاد بين الملل تشکيل داد و سال بعد دو دسته مذاکرات در دو کنفرانس جداگانه همزمان در ژنو آغاز گرديد.
در يکي از کنفرانس ها طرح «سازمان بين المللي تجارت» تنظيم و تهيه گرديد. در کنفرانس دوم نيز مذاکراتي در زمينه مزايا و معافيت هاي گمرکي انجام شد. چون مذاکرات مربوط به مسائل گمرکي با نتيجه مثبتي خاتمه پيدا کرد، مقرر شد تا تاسيس سازمان بين المللي تجارت موافقت نامه اي چندجانبه به طور موقتي بين کشورهاي جهان در زمينه مسائل گمرکي منعقد شود و به دنبال اين رخداد نمايندگان کشورهاي ذي ربط موافقت نامه عمومي تعرفه و تجارت (گات) را به امضا رساندند که سال بعد لا زم الا جرا گرديد. اين سازمان تنها وسيله اي بود که داراي مباني حقوقي بوده و مي توانست روابط تجاري بين دول عضو را تنظيم نمايد.
2- تاريخچه عضويت و تشکيلا ت: موافقتنامه گات ابتدا به امضاي نمايندگان 23 کشور رسيد و سپس بر تعداد اعضاي آن تا حدود 125 کشور افزوده شد. گات داراي دو گروه عضو بود. گروه اول که اعضاي اصلي گات هستند مي توانند ازکليه حقوق سازمان بهره مند شوند و ملزم به اجراي قطعنامه هاي صادره از طرف گات نيز مي باشند. گروه دوم که اعضاي ناظر ناميده مي شوند به صورت دو فاکتور به سازمان مذکور وابسته بوده و ضمن استفاده از مدارک و اسناد سازمان تعهدي در اجراي قطعنامه هاي صادره، آن را ندارند. گات داراي دو ارگان اصلي به نام هاي مجمع عمومي و شوراي نمايندگان مي باشد و داراي کميته هاي تخصصي متنوعي نيز هست که به کميته هاي دائمي و موقت تقسيم مي شوند.

 اصول گات

 هدف اصلي گات ايجاد نظام اقتصادي بين المللي آزاد است که در آن دخالت دولت در امور تجاري حداقل بوده و بنگاه هاي توليدي از قدرت و شانس رقابتي يکسان در سطح بين الملل برخوردار باشند. گات در نظر دارد که اين هدف نهايي را از طريق اصولي به شرح ذيل تحقق بخشد:
اصل دولت کامله الوداد: بر اين اساس چنانچه يکي از اعضا شرايط مساعدي را در رابطه با عوارض گمرکي وارداتي يا صادراتي به کشوري اعطا نمايد، شرايط مذکور خود به خود براي ساير کشورهاي عضو نيز لا زم الرعايه خواهد بود و اين اصل داراي ابعاد همه جانبه اي است.
اصل تسري رفتار داخلي: مقررات مربوط به کالا هاي داخلي بايد با مقررات مربوط به کالا هاي خارجي يکسان باشد. گات در نظر دارد چنانچه دولتي بخواهد اثر کاهش تعرفه هاي گمرکي را با وضع مقررات تبعيض آميز در رابطه با کالا هاي داخلي و خارجي خنثي سازد مانع گردد.
کاهش عوارض گمرکي: به صورت مرحله اي و قدم به قدم است.
ممنوعيت از برقراري محدوديت هاي مقداري: گات وضع محدوديت هاي تجاري را از طريق تعيين سهميه بر صادرات و واردات براي کشورهاي عضو منع مي کند.
تنظيم قواعد و مقررات صادراتي: گات ممنوعيتي را در مورد اقداماتي که جهت افزايش حجم صادرات اتخاذ مي شود در نظر نگرفته است از سوي ديگر چنانچه کشوري مبادرت به عرضه کالا  در خارج با قيمتي کمتر از داخل (که به آن دامپينگ گويند) نمايد وضع عوارض ضد دامپينگ براي ساير کشورها مجاز است.

 مذاکرات گات

 مذاکرات گات بين اعضا تاکنون دردوره هاي مختلفي که به دوره هاي گات مشهور است انجام شده است. تاکنون گات هشت دوره مذاکرات برگزار کرده است لکن دور هشتم مذاکرات که خود 7 سال به طول انجاميده پرجنجال ترين آنها محسوب مي شود و داراي نتايج قابل توجهي بود. اين دور مذاکرات چون در کشور اروگوئه انجام شد معروف است به دور اروگوئه. آنچه در اين مرحله مهم مي باشداين است که مذاکرات دور اروگوئه با شرکت بيش از يک صد کشور عضو در دسامبر 1993 تحولا ت مهمي را در رابطه با مسائل تجاري و بازرگاني بين کشورها به وجود آورد. نتيجه اين مذاکرات شکل گيري سازمان جديدي در ژانويه 1995 (11 دي ماه سال 1373) به نام سازمان تجارت جهاني (O.T.W) است که با اختيارات بسيار گسترده اي جانشين گات شد که عمري 55 ساله دارد.

 تشکيلا ت سازما ن
تجارت جهاني (O.T.W)

 مرحله شکل گيري تجارت جهاني بعد از جنگ دوم جهاني با رکود شديدي مواجه شد لذا کوشش هاي فراواني براي تزريق خون تازه در رگ هاي خشکيده آن به عمل آمد که ثمره آن در موافقتنامه عمومي تعرفه و تجارت (گات) ظاهر شد. وظايف گات در از بين بردن تبعيض هاي تجارت و گشودن بازارها و کاهش موانع گمرکي موجود خلا صه مي شد و تجارت جهاني را  4 برابر افزايش داد.
تعداد اعضاي گات نيز از 18 کشوراوليه به 124 کشور فزوني يافت ولي به تدريج مشکلا ت جديدي بر سر راه گات ايجاد شد.
ولي هيچگونه قانون مدون مشترکي در اين ارتباط بين اعضاي گات وجود نداشت لذا براي مقابله با اين مشکلا ت اعضاي گات تصميم به گسترش قوانين و الحاق جديد به قوانين قبلي گرفتند که در ذيل به آن ها اشاره مي کنيم.
1- سازمان تجارت جهاني با قوانين جديد: الف- تجارت خدمات در بين کشورهاي عضو  ب- حمايت از مالکيت معنوي  ج- برخورد قانوني با  کشورهايي که از دامپينگ و سوبسيد جهت تقويت توليدات خود در بازارهاي جهان استفاده مي کنند. د: تنظيم تجارت توليدات کشاورزي و نساجي تحت قوانين جديد، بنابراين گات تبديل به يک سازمان تجاري بسيار بزرگ گرديد که تنها قسمتي از آن را قوانين قبلي گات تشکيل مي داده و گات به نام  سازمان  تجارت  جهاني تغيير يافت. اين سازمان از سه شاخه اصلي به نام هاي CATT، CATS، TriPS  تشکيل شد و از سال 1995 به شکل قانوني آغاز به کار کرده مرکز به سازمان تجارت جهاني در ژنو مستقر است. 2 -ارکان سازمان تجارت جهاني: سازمان تجارت جهاني در حال حاضر 148 کشور عضو کامل دارد و 30 کشور نيز مراحل عضويت (مذاکره) را مي پيمايند و داراي ارکان زير است:
الف- کنفرانس وزيران: عالي ترين رکن سازمان است و از نمايندگان کليه کشورهاي عضو تشکيل شده است و هر دو سال يک بار برگزار مي گردد.
ب- شوراي عمومي: اين شورا از نمايندگان کليه دول عضو تشکيل شده است و در فواصل اجلا س هاي کنفرانس وزيران وظايف آن  را به عهده دارد. وظايف ديگر اين شورا هدايت کلي و نظارت بر نحوه فعاليت هاي شورا هاي «تجارت کالا - تجارت خدمات- جنبه هاي مرتبط با تجارت حقوق مالکيت معنوي» رکن حل اختلا ف، رکن و بررسي خط مشي تجاري، مسووليت ارتباط و همکاري سازمان  تجارت جهاني با ساير سازمان هاي بين الدولي، تصويب مقررات مالي و بودجه سالا نه  سازمان مي باشد و حق عضويت هر يک از اعضا را نيز تعيين مي کند.
3-رکن حل اختلا ف: به منظور مشورت هاي لا زم  وحل اختلا ف ميان دولت هاي عضو، رکن مزبور هيات هاي رسيدگي خاص و مراجع تجديد نظر مربوطه را تشکيل مي دهد.
4- رکن بررسي خط مشي تجاري:  عمده ترين وظايف اين رکن عبارتند از بررسي خط مشي ها و رويه تجاري همه اعضا از لحاظ تاثير آن ها بر نظام چند جانبه  تجاري  و ارزيابي عملکرد مکانيسم بررسي خط مشي تجاري است.
5- شوراي تخصصي: سازمان تجارت جهاني داراي شوراهاي تخصصي متعددي است، نظير شوراي تجارت کالا ، شوراي تجارت خدمات، شوراي جنبه هاي مرتبط با تجارت حقوق مالکيت معنوي.
6- کميته هاي تخصصي: کنفرانس وزيران در جهت اجراي وظايف خود کميته هاي تخصصي مختلفي را ايجاد مي کند مانند کميته تجارت و توسعه، کميته محدود ترين تراز پرداخت ها، کميته بودجه  مالي و تشکيلا تي.
7- دبيرخانه: مدير کل رياست دبيرخانه رابه عهده دارد و از طرف کنفرانس وزيران نيز منصوب مي شود مدير عامل، از طريق کنفرانس وزرا انتخاب مي شود و دفتر سازمان نيز تحت نظر مدير عامل فعاليت مي کند.
8- موافقت نامه هاي  عمومي سازمان که در 3 شاخه طبقه بندي شده که  مي بايست کليه اعضاي سازمان از آن ها تبعيت کنند اين موافقت نامه ها عبارتنداز:
الف: موافقتنامه هاي عمومي تعرفه و تجارت GATT که شامل موافقت نامه هاي کشاورزي، بهداشت، پوشاک و منسوجات است.
موانع تکنيکي تجاري،  موافقتنامه سرمايه گذاي، موافقتنامه زير قيمت فروش، ارزش گذاري گمرکي، قوانين کشورهاي مبدا، مجوز واردات کالا - پرداخت هاي تشويقي و قوانين حمايتي است.
ب- موافقتنامه عمومي تجارت خدمات GATS : که تجارت خدمات را براي اولين بار مقوله تجارت جهاني نمود: نظير انتقال نيرو، ارتباطات، حمل و نقل هوايي و دريايي و خدمات مالي.
ج- تجارت حقوق مالکيت معنوي: از قبيل حمايت از حقوق ناشرين، مخترعين مارک هاي تجاري، هنر،  ادبيات و ساخت مدارهاي الکترونيکي.


 

 

نويسنده : زهره نراقي



بررسی سازمان های بین المللی : نفتا NAFTA

بررسی سازمان های بین المللی : نفتا NAFTA

نفتا

قبل از تأسیس نفتا به اندازه‌ای تبلیغ شد كه همه فكر می‌كردند ایجاد آن معجزه‌ای جدید خواهد بود ـ معجزه‌ای كه تمام مشكلات سه كشور عضو را حل و فصل و دورانی تازه را در روابط آنها و حتی روابط بین‌المللی پدید خواهد آورد. آنها اعتقاد داشتند با همین اقدام می‌توانند كلیه‌ی سازمان‌های همكاری منطقه‌ای را تحت تأثیر قرار دهند و با شیوه‌ای آمریكایی به همه آنها نشان دهند كه ما از شما بهتریم.

ساختار

پیمان تجارت آزاد میان دولت‌های آمریكای شمالی موسوم به نفتا در اوایل دهه 1990 میلادی و بین سه كشور این منطقه یعنی ایالات متحده، مكزیك و كانادا منعقد گردید. این پیمان یكی از فعال‌ترین نهادهایی است كه در سراسر جهان به دنبال گسترش مناطق آزاد تجاری است. پیمان نفتا از لحاظ اقتصادی بالاترین سطح اقتصاد را در سراسر دنیا بر عهده دارد و در آن بزرگ‌ترین قطب اقتصادی دنیا یعنی ایالات متحده و یكی از كشورهای نسبتاً قدرتمند از لحاظ اقتصادی عضویت دارد. كشور كانادا هر چند همچنان عضو گروه كشورهای G8 است ولی اكثر كارشناسان معتقدند این كشور دیگر صلاحیت حضور در این كلوپ را از دست داده است.

آنچه درباره‌ی پیمان نفتا جالب‌تر از حضور ایالات متحده در آن است، تنظیم نوعی عرضه و تقاضا است. به عبارت دیگر در این پیمان علاوه بر ایالات متحده كشوری همچون مكزیك نیز حضور دارد كه بیشتر به عنوان مصرف‌كننده به شمار می‌رود. برخلاف تصور موجود كه عموماً نفتا را فقط پیمانی در مسیر حذف تعرفه‌های گمركی می‌دانند، این نهاد یك قانون جامع برای یك نوع اقتصاد قاره‌ای به شمار می‌رود كه در تلاش است متولد گردد. هر چند این پیمان در اواخر دهه 1990 متولد شد ولی عمده فعالیت آن از سال‌های 1994 به بعد شكل گرفت و به عبارت بهتر تلاش اصلی خود را از حدود دو سال پیش آغاز كرده است. در این دو سال فعالیت‌های آن رنگ و بوی بهتری گرفته و به نظر می‌رسد، سمت و سوی جدید خود را نیز در همین دو سال یافته است.

نفتا

 

از لحاظ خصوصی پیمان نفتا یك پیمان جدید دارای ایرادهای اساسی است چنانكه حتی می‌توان گفت نیازمند تغییرات بنیادین حقوقی است. تاكنون نیز متون قانونی آن چند بار مورد تجدیدنظر قرار گرفته است و هر بار نیز این تغییرات موجب ایجاد درگیری‌های سیاسی شده است. قوانین موجود در پیمان به اندازه‌ای نئولیبرالی به شمار می‌روند كه گویا قصد ندارند كوچك‌ترین قواعد حمایتی در خود جای دهند. در اینجا از قوانین بهداشت عمومی خبری هست و نه از امنیت و قواعد آموزشی. حتی اتحادیه‌های كارگری نیز محلی از اعراب ندارند. برعكس دنیای صنعتی گذشته كه اولین تلاش‌ها را در زمینه قواعد حمایتی از كارگران عرضه داشت، نفتا هیچ حركت قابل توجهی در این زمینه به عمل نیاورده است. حتی نفتا به اندازه اتحادیه اروپا در این مسیر تلاش كرده است.

اتحادیه اروپا سعی دارد تا با ایجاد یك سری قواعد حمایتی اقتصاد كشورهای ضعیف را كه بدان ملحق شده‌اند به سمتی سوق دهد تا توان ورود را به بازارهای آزاد اروپا داشته باشند ولی در اینجا خبری از چنین قواعدی به چشم نمی‌خورد. این پیمان تنها از یك پدیده حمایت می‌كند و آن، شركت‌های تجاری هستند؛ این شركت‌ها توسط نفتا در برابر دولت حمایت می‌شوند. همین مسأله نیز باعث می‌شود، حمایت از كارگران تحت تأثیر قرار گیرد. توضیحی كه هدفداران نفتا ارائه می‌دهند شنیدنی است. آنها مدعی‌اند پیمان به اندازه‌ای رفاه ایجاد خواهد كرد كه از بین رفتن سایه‌های حفاظتی مشكلی به وجود نیاورد. آنها هر چند چالش‌های ایجاد شده زیست محیطی را قبول دارند، ولی معتقدند منابع ایجاد شده در اثر آن به مراتب بیشتر از چالش‌هایی است كه ممكن است بروز نماید. ولی منتقدان نظرات مغایری دارند. آنها می‌گویند: نفتا، موجب از بین رفتن مشاغل شده است. همچنین آنها فقر را از دیدگاه علل توسعه، نئولیبرالیسم توسط پیمان نفتا می‌دانند. این عده معتقدند دولت‌هایشان عموماً با پذیرش این پیمان خدمات مهلكی را بر پیكره اقتصاد و حقوق خود وارد كرده‌اند.

ولی در این زمینه دو دیدگاه كلی وجود دارد. اولین دیدگاه كه مربوط به كارشناسان و اقتصاددانان است، امروزه و پس از گذشتن یك دهه از فعالیت نفتا اثرات آن را مفید ارزیابی می‌كنند. این عقیده مخصوص به كشور خاصی نیست، بلكه اكثر عالمان اقتصادی هر سه كشور چنین ایده‌ای دارند. در مقابل نظر عوام است، اكثریت مردن مخالف ادامه چنین روندی هستند. برای مثال، كنگره آمریكا عموماً با چنین رویه‌ای مخالف است.

گذشته

دموكرات‌ها به اندازه جمهوری‌خواهان از بازارهای باز حمایت می‌كنند. این مسأله مخصوص كلینتون یا كارتر نیست، بلكه یك سنت عمومی بین آنهاست. همواره در تاریخ جمهوری‌خواهان به بازاری‌های آزاد علاقه‌ی بیشتری نشان داده‌اند و رونق نفتا در یكی دو سال پایانی دور اول حكومت بوش نیز نشان از همین مسأله دارد.

عموم كشورهایی كه در نفتا عضو هستند و یا قصد دارند به آن بپیوندند از همین مسأله واهمه دارند. تأثیر آمریكا همانند تمامی عرصه‌های جهانی در نفتا انكارناپذیر است. از این رو همراهی ایالات متحده برگ برنده سیاست‌های این پیمان است. اگر قرار باشد نفتا با همین روال پیش برود، نیازمند حمایت قاطع از سوی رئیس جمهوری ایالات متحده است و در صورتی كه این مقام از چنین تفكری برخوردار نباشد، مشخصاً حداقل چهار سال نفتا نیز افول خواهد كرد.

علاوه بر بحث اقتصاد سیاسی در ایالات متحده، تاریخ ده ساله پیمان حاكی از آن است كه هرگاه جو سیاسی ایالات متحده ملتهب بوده است این پیمان نیز حالتی افولی را طی كرده است. برای مثال می‌توان به دوره‌ی حول و حوش یازده سپتامبر اشاره كرد كه حتی مدتی به تعلیق فعالیت‌های پیمان انجامید. دیگر مسائل سیاسی در ایالات متحده نیز تأثیرات انكارناپذیری بر آن گذاشته‌اند.

اكثر كشورهای آمریكای جنوی از همین مسأله واهمه دارند و از این رو همواره آرزو می‌كنند تا همه چیز را در ایالات متحده به خوبی و خوشی برگزار گردد.

چنانكه گذشت، تاریخ نفتا با تحولات و موضع‌گیری‌های مثبت و منفی در ایالات متحده همراه بوده است و از زمان اجرای آن، یعنی ژانویه 1994 تا به امروز همین مسأله بوده و خواهد بود. شروع نفتا علاوه بر ایالات متحده در كانادا و مكزیك نیز با جاروجنجال همراه بوده است. هر چیز این كشمكش‌ها همچنان ادامه دارد ولی آغاز طوفانی پیمان در این سه كشور نوید دورانی پرتلاطم را می‌داد. اگرچه نفتا از همان آغاز، بیشترین تأثیر را برای مكزیك نوید می‌داد ولی بیشترین اعتراضات نیز در همان كشور، در مقابله با نفتا به عمل می‌آمد. پیمان نیز در این مدت تأثیرات چند لایه‌ای بر اقتصاد و سیاست مكزیك گذارده است. بسیاری از مكزیكی‌ها چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم از نفتا آسیب دیده‌اند. برای مثال در آغاز فعالیت‌های پیمان تاكنون، نزدیك به نیم میلیون شغل از بین رفته است.

تأثیرات غیرمستقیم پیمان در مكزیك نیز شایان ذكر است. حدود 5/2 میلیون كشاورز مكزیكی، به خاطر آنكه توان رقابت با كالاهای آمریكایی را نداشتند، در بازار آزاد در نفتا كم آورده‌اند و بیكار شده‌اند.

البته عده‌ای نیز معتقدند مشاغل جدیدی نیز در مكزیك ایجاد شده‌اند كه جلوی این افت را خواهد گرفت. سرمایه‌گذاران كانادایی و علی‌الخصوص آمریكایی از آنجا كه به نیروی كار ارزان قیمت و مهم‌تر از آن كم توقع‌ مكزیكی دست یافته‌اند با تزریق سرمایه‌های خود به مكزیك مشاغل فراوانی ایجاد كرده‌اند و از این طریق بسیاری از این كمبودها مرتفع گردیده است. ولی این همه ماجرا نیست. بدون شك مهم‌ترین تأثیرات پیمان بر مكزیك بوده است. هر چند تعریف مشاغل در این كشور دستخوش تغییرات عمده‌ای بوده است ولی، این تنها تعریف مشاغل نبوده است كه با تغییر همراه بوده است. نفتا در این دوران موفق شده است تا شیوه زندگی به سبك مكزیكی را نیز متحول نماید.

شیوه جدید كه جایگزین شیوه مكزیكی شده به مراتب رفاه‌طلبانه‌تر و در یك كلام شیوه‌ای آمریكایی است. حال باید دید كه از دست دادن مشاغل سنتی از یك رو و در مقابل آن به دست آوردن مشاغل جدید به علاوه فرهنگی غیربومی می‌تواند تعادلی را كه طرفداران مكزیكی نفتا مدعی هستند برقرار كنند. البته مطمئناً تعادل، نمی‌تواند راضی كننده باشد زیرا اگر دو كفه این ترازو متعادل شدند دیگر چه نیازی به ایجاد این همه تغییر بود.

اكثر مكزیكی‌هایی كه از ابتدا با پیمان مشكل داشتند كسانی بودند كه بینش سنتی مقابله با امپریالیست‌های آمریكایی را در فكر خود زنده نگه داشته بودند. ولی از قرار تاكنون موفقیت با نفتا بوده است. بحران سال 1994 مكزیك نیز در دوران اجرای پیمان به وقوع پیوسته است و تأثیرات آن هم اكنون نیز قابل بررسی است. به همین دلیل برای بررسی تأثیرات نفتا، بایستی این بحران را نیز درست شناخت كه از حوصله بحث ما خارج است.

هر چند كانادا از نفتا به اندازه مكزیك آسیب ندیده ولی باز به اندازه این كشور از منافع آن بهره‌مند نگردیده است. از آنجا كه این كشور در گذشته نیز اقتصادی كاپیتالیستی داشت، به همین سبب ساختارهای مناسب‌تری برای پذیرش این روش داشته است. كانادایی‌ها همواره از رتبه‌بندی اقتصاد جهانی بین ده كشور اول جهان حضور داشته‌اند، ولی باز تأثیرات این بازار بزرگ اقتصادی در این كشور غیرقابل كتمان است. حداقل تأثیری كه نفتا بر آن داشته آسیب‌پذیر شدن استانداردهای كارگری این كشور است.

خلاصه می‌توان در دیدی كلی اذعان داشت كه نفتا وضع توزیع درآمد در هر سه كشور را با بحران مواجه ساخته و عدم توجه به قواعد حمایتی روز به روز وضعیت را بغرنج‌تر می‌سازد. از شروع این پیمان نیز به سبب درست حمایت نشدن آن و ایجاد توقعات نابجا باعث شده است تا انتظارات عمومی از یك طرف بالاتر رفته و از سوی دیگر از حمایت آن كاسته شود. همه‌ی اینها در حالی است كه ایده‌های نفتا هر روز نوع‌تر می‌شود و برای اجرای آنها قالب‌شكنی‌های جدیدی نیز در راه است.

حال

هم در مكزیك و هم در دو كشور دیگر پشتوانه مردمی كمی در حمایت از پیمان وجود دارد. چنانچه طبق آمارها نفتا 29% مردم مكزیك به مفید بودن نفتا رأی داده‌اند و 33 درصد معتقدند كه پیمان برای كشور آنها مضر بوده است. چنانچه قبلاً نیز گفتیم، كنگره آمریكا نیز روی خوشی به نفتا نشان نمی‌دهد. قبلاً به این نكته اشاره كردیم كه نفتا مشاغل زیادی را از بین برده است و هر چند در عوض برخی مشاغل دیگر ایجاد كرده، ولی بالا رفتن سطح توقعات مردم طی تبلیغات طرفداران، باعث شده است، نتایج اینچنین به دست آید.

درباره كاركرد نفتا موضع‌گیری‌ها بسیار متفاوت است. از سویی برخی پیمان را بسیار موفق و در مقابل عده‌ای آن را بسیار ضعیف و شكست خورده می‌دانند.

اگرچه عده‌ای معتقدند پیمان نتوانسته است كه حتی تمام موانع تجاری را رفع كند ولی در عوض عده‌ای نیز معتقدند كه سطح كلی اقتصاد كشورهای عضو در این 10 ساله بهتر شده است. در اینجا یك سؤال اساسی مطرح است، آیا با همه این احوال پیمان نفتا برای كشورهای عضو مؤثر افتاده است؟ اگر بخواهیم با دیدگاه پلورالیستی نگاه كنیم باید جوابی قاطع به این سؤال ندهیم. پاسخ این سؤال مطمئناً به راحتی و در یك كلام داده نخواهد شد.

نفتا در این دهه بی‌شك موفقیت‌هایی به دست آورده است، هر چند این موفقیت‌ها حتی درصدی از آنچه كه مؤسسین آن ادعا كرده‌اند نیست. صادرات آمریكا به دو كشور دیگر عضو قبل از تأسیس پیمان چیزی حدود یك چهارم كل صادرات ایالات متحده بوده است ولی هم اكنون این میزان به یك سوم صادرات كل ایالات متحده افزایش پیدا كرده است. این خود نشانه‌ای از موفقیت پیمان است. حتی مردم آمریكا خود دیده‌اند كه گسترش پیمان شرایط بازار كار را متحول ساخته است و هر چند از لحاظ كمی تعداد قابل ملاحظه‌ای شغل كه می‌توانست در درون ایالات متحده به وجود آید به بیرون منتقل شده ولی در عین حال آثار مثبت ایجاد شده توسط نفتا را نمی‌توان به طور كامل به فراموشی سپرد.

عده‌ای از آمریكایی‌ها چنانچه گذشت كاهش كمی مشاغل را بهانه می‌كنند و معتقدند، این مسأله نشانه‌ای از ضعف در عملكرد نفتاست ولی در مقابل پاسخ طرفداران اشاره به تغییر الگوی اشتغال است. آنها معتقدند ایجاد مشاغل با تعریف جدید از شغل جبران مافات كرده است.

كانادایی‌ها نیز از نفتا منتفع شده‌اند. به خصوص دسترسی به بازار مكزیك و آمریكا از یك سو و دسترسی به كارگران ارزان قیمت مكزیكی از سوی دیگر نتایجی است كه كانادایی‌ها به طور مستقیم آن را مشاهده كرده‌اند. ولی بی‌شك هر چند آمریكایی‌ها و كانادایی‌ها به خوبی از نفتا سود برده‌اند ولی سود بیشتر از آن مكزیك بوده است.

بیش از 90 درصد صادرات مكزیك امروزه به آمریكا و كانادا صورت می‌گیرد. این رقم واقعاً قابل توجه است ـ البته اقتصاد مكزیك با این آمار كاملاً وابسته به وضعیت بازرگانی این دو كشور و هماهنگی سیاسی آنها در قالب نفتا می‌گردد. این مسأله با هر نوع خوش‌بینی، باز نوعی وحشت ایجاد می‌نماید ـ به هر حال مكزیك تاكنون منتفع‌ترین كشور از پیمان بوده است. سرازیر شدن سرمایه‌گذاری خارجی به مكزیك نیز نتیجه دیگر پیمان نفتا است.

موفقیت‌های نفتا صرفاً اقتصادی نیز نبوده، چنانچه برخی نتایج سیاسی نیز در پی داشته است. انتخاب وینسنته فاكس از حزب‌ مخالف دولت قبلی مكزیك یكی از این نتایج است. مانورهای بوش در قبال موفقیت‌های اقتصادی نفتا در انتخابات ریاست جمهوری یكی دیگر از نتایج سیاسی پیمان است. در نهایت بایستی به نظر مخالفان نیز اشاره كرد. هر چند اقتصاددانان حامیان پیمان نفتا به شمار می‌روند، ولی چنانچه قبلاً ذكر شد، مردم عادی این پیمان را موفق ارزیابی نمی‌كنند. نفتا حتی موفق نشده است در مهم‌ترین كاركرد خود یعنی برداشتن موانع تجاری به طور كامل با نتایج قابل توجهی دست یابد. علاوه بر مردم مكزیك كه قبلاً به آمار آنها اشاره كردیم، در كانادا نیز قریب به 50 درصد مردم نظر مساعدی نسبت به پیمان ندارند. همه اینها در حالی است كه سخن از گسترش نفتا مطرح می‌شود. درباره این مسأله در ادامه سخن خواهیم گفت، ولی در اینجا نیز به این مورد اشاره می‌كنیم كه نتایج نسبتاً مثبتی كه مكزیك در مسیر همكاری با كانادا و ایالات متحده به دست آورده، مقداری امیدواری را در كشورهای منطقه ایجاد كرده است. كشورهای دیگر عموماً از ایجاد بازارهای آزاد بین خود و این دو كشور وحشت داشته‌اند ولی امروزه و پس از گذشت ده سال روشن شده است كه مناطق آزاد تجاری آنقدر كه عده‌ای فكر می‌كنند وحشتناك نیستند.

آینده

مخالفان در هر سه كشور حضور دارند ولی در عین حال كه هر كدام حرف متفاوتی برای گفتن دارند، از یك سو به مخالفت پرداخته‌اند. منتقدان آمریكایی بیشتر به این سبب با نفتا موافق نیستند كه معتقدند پیمان، شغل‌هایی را كه می‌توانست در آمریكا ایجاد شود به سمت مكزیك روانه ساخته است. در عین حال كانادایی‌ها بیشتر به سبب لكه‌دار شدن استانداردهای كارگری از یك سو و آمریكایی‌ شدن فرهنگ كانادایی نگران هستند. در سمت دیگر مثلث نفتا نیز مكزیكی‌ها هستند. مخالفان مكزیكی نیز به طور سنتی با آمریكایی‌ها مشكل دارند. البته عده‌ای از طرفداران محیط زیست نیز هستند كه علاقه‌ای به ایجاد كارخانه‌های دشمن محیط زیست در كشور خود ندارد. با همه این احوال نتایج حاصله از نفتا نشان داده است كه اعضا می‌توانند برای آینده بهتر در چارچوب پیمان امیدوار باشند. محاسن پیمان كه می‌توان در آینده نتایج بهتری از آنها انتظار داشت به دو مجموعه كلی تقسیم می‌شوند. از یك سو پیمان می‌تواند باعث بازگشایی بازارهای جهانی به روی كالاهای صادراتی آن كشور گردد و از طرف دیگر می‌توان از این طریق سرمایه‌گذاری‌های خارجی را به مراتب سهل‌تر جذب نمود. به هر حال مكزیك با همه مخالفت‌ها به این نتیجه رسید كه در كنار گنجی نشسته است و بهتر است به هر نحو ممكن از آن بهره ببرد. لازمه این امر به نفع زیرساخت‌هاست. برای این منظور بایستی ابتدا انتظارات غیرصحیح از پیمان را اصلاح نمود. نباید مردم فكر كنند اگر نفتا باشد همه مشكلات حل خواهد شد. از سوی دیگر پیمان بایستی از یك نوع آنارشی مدرن رهایی یابد. وجود منطقه آزاد، هیچ دلیلی برای ایجاد این نوع آنارشی نخواهد بود.

متأسفانه پیمان نفتا بیشتر به دنبال منافع اقتصادی است و هیچ توجهی به زیرساخت‌های دقیق لازم برای آن ندارد. مسأله بعد كه درباره آینده پیمان می‌توان به آن اشاره كرد، ایده‌ی پیشرفت آن به سمت جنوب است. قاره آمریكا عموماً منطقه نفوذ سنتی ایالات متحده به شمار می‌رود و نفوذ نفتا به سمت جنوب می‌تواند این نفوذ را قانون‌مندتر كند. در حالت كلی رویكرد آتی آن توسعه پیمان به سمت كشورهای آمریكای مركزی و جنوبی و هدف آن ایجاد یك منطقه آزاد تجاری در نیمكره غربی است. نفتا برای رهسپار شدن به سوی جنوب با موانعی روبه‌روست. یكی از این موانع مركوسور می‌باشد. این عنوان به بازار مشترك جنوب آمریكا اطلاق می‌شود كه با هدایت برزیل راه‌اندازی شده است. مركوسور بیشتر یك اتحادیه گمركی است كه اكثر كشورهای قدرتمند منطقه‌ای در جنوب آمریكا به آن پیوسته‌اند. البته به نظر نمی‌رسد كه كشورهای حاضر در منطقه قید همكاری با ایالات متحده را به خاطر مركوسور بزنند و با این حساب‌ این اتحادیه راهی به جز ذوب شدن آهسته در نفتا نخواهد داشت. به سبب قدرت گرفتن برزیل و ادعاهای آن مبنی بر عضویت دائم در شورای امنیت این كشور خواهان بقای مركوسور است. باید منتظر ماند و در آینده‌ای نزدیك شاهد رقابت نفتا ـ مركوسور بود.

مرحله اول حركت پیمان به سمت جنوب عضویت شیلی، اروگوئه و آرژانتین در آن است. هر سه این كشورها از لحاظ آمار بیكاری در وضعیت بغرنجی به سر می‌برند، به‌ویژه آرژانتین كه بحران چند ساله اخیر آن شهره آفاق شده است. شیلی از این نظر وضعیت بهتری دارد، هر چند زیرساخت‌های اقتصادی آن پوسیده‌تر از دو كشور دیگر است. هر سه این كشورها از لحاظ سیاسی مورد قبول ایالات متحده هستند زیرا آنها، چندین سال است كه مردم سالاری را تجربه كرده‌اند. حتی اروگوئه لقب سوسیس آمریكا را به خود اختصاص داده و از این لحاظ نمره قبولی را كسب كرده است. نكته جالب توجه اینكه هر سه كشور جدید اطمینان دارند كه نمی‌توانند به اندازه مكزیك از پیمان منتفع شوند ولی در عین حال به بازارهای ایجاد شده در اثر آن امید فراوان بسته‌اند. در اینكه آنها از بین آمریكا و برزیل اولی را انتخاب خواهند كرد شكی نیست ولی آنها همچنان علاقه‌مند هستند تا برزیل را به عنوان یكی دیگر از گزینه‌های عضویت مطرح نمایند. مسأله‌ای كه هر چند برزیل رغبتی به آن نشان نمی‌دهد ولی آمریكایی‌‌ها را سخت مشغول ساخته است. از یك سو بازارهای گسترده و جمعیت بالای برزیل و از سوی دیگر امكان نفوذ در آن و تزریق فرهنگ آمریكایی به اندازه‌ای دلچسب است كه هر سیاستمدار آمریكایی را به هیجان وا می‌دارد.

آنچه گذشت وضعیت كل نفتا بود. در بین سازمان‌های منطقه‌ای این پیمان وضعیت به خصوصی دارد. هر چند تنها سه كشور در آن عضویت دارند ولی نفتا هم از لحاظ اقتصادی از اروپا جلوتر است. از سوی دیگر هر چند عضوگیری‌های جدید، اروپا را با مشكلات جدیدی برای رقابت با نفتا مواجه می‌سازد، ولی در مقابل هر چند نفتا در عضوگیری موفق عمل نماید، به همان اندازه فاصله خود را با اروپایی‌ها بیشتر خواهد ساخت.

به نقل از وبلاگ دیپلمات


آشنایی با ساختار و عملکرد آژانس بین المللی انرژی هسته ای ( IAEA )

آشنایی با  ساختار و عملکرد آژانس بین المللی  انرژی هسته ای ( IAEA )

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:rDxmrfMw8WfJxM:/url?source=imgres&ct=tbn&q=http://zamolxes.theory.nipne.ro/nano09/images/imagini/iaea.jpg&sa=X&ei=pp4XTM3jMJya_Qb-u6D5Cg&ved=0CAUQ8wc4BQ&usg=AFQjCNEHe8bDnBYwrHe-I-FKPRYVGabxUw

 

    امیر رضا بخشی  

 

حدود پنج سال است كه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در ميان رسانه‌هاي منطقه‌ي و بويژه رسانه‌هاي خبري ايران جايگاه خاصي پيدا كرده است و طي ماه‌هاي اخير روزي نبوده كه خبر يا مطلبي درباره اين آژانس در محافل جامعه ايران خصوصا مطبوعات نبوده باشد.با اين وجود هنوز اطلاعات اندكي درخصوص ساختار اين آژانس و نيز نوع عملكرد و مكانيزمهاي دروني فيزيكي و ماهوي اين آژانس بصورت ناشناخته باقي مانده است.

 


 در سال 1957 با توافق
18 كشوربه عنوان نهادي (International Atomic Energy Aency) آژانس بين‌المللي انرژي اتمي يا مستقل از سازمان ملل تشكيل شد .

 

تشكيل اين آژانس به تبع سخناني بود كه در 1953 آيزنهاور, رييس جمهور وقت آمريكا در كنفرانس اتم براي صلح در مجمع عمومي سازمان ملل مطرح كرد و پيشنهاد داد كه يك نهاد بين‌المللي براي كنترل سلاح‌هاي اتمي تشكيل شود.(1)اين پيشنهاد در زماني مطرح شد كه آمريكا خود سلاح اتمي در اختيار داشت و حتي تنها كشوري بود كه از آن استفاده كرده بود ضمن اينكه كشورهاي ديگر نيز به شدت در مسير دستيابي به اين سلاح حركت مي‌كردند و حتي برخي از آنها به اين سلاح دسترسي پيدا كرده بودند.
با اينكه اصولا اين آژانس ازسازمان ملل مستقل است و رسما و عملا فعاليت‌هاي آن در چارچوب جداگانه‌اي صورت مي‌گيرد, اما مصوبات و گزارش‌هاي آن براي مجمع عمومي و شوراي امنيت سند معتبري محسوب مي‌شوند كه مي‌توانند براساس آنها به تصويب قطعنامه‌هاي لازم بپردازند.
مقر اين سازمان در وين پايتخت اتريش قرار گرفته است و ماموريت اصلي آن ارتقا استفاده‌هاي صلح‌آميز از انرژي هسته‌يي و مديريت برنامه‌هاي بازرسي, حسابرسي و كنترل منابع هسته‌يي كه مجموعا تحت لفظ بازرسي و نظارت مطرح مي‌باشند, اعلام شده است.طبق اساسنامه‌ي اين سازمان نظارت و بازرسي ياد شده براي تضمين اين امر صورت مي‌گيرد كه مواد هسته‌يي براي توليد سلاح‌هاي اتمي به كار نروند. امروزه بازرسان آژانس بيش از 800 تاسيسات هسته‌يي را در 110 كشور تحت بازرسي و نظارت دارند, اما عليرغم اين نظارت و بازرسي آژانس هيچ گونه اقتدار مستقلي براي نظارت بر برنامه‌هاي هسته‌يي كشورهايي كه به معاهده‌ي منع تكثير سلاح‌هاي هسته‌يي نپيوسته‌اند, ندارد. به علاوه آژانس فقط مي‌تواند بر تاسيساتي نظارت كند كه كشورها به آن اجازه بازرسي دهند; عليرغم اين كه نظارت آژانس بر فعاليت‌هاي هسته‌يي عراق از سال 1992 فعالانه و موثر بوده است, اما در موارد ديگر تا خود كشورها به آژانس اجازه ندهند, كه از تاسيسات هسته‌ايشان بازرسي كند, آژانس قادر به اعمال زور و نقض عدم تمايل كشورها نيست. به عنوان مثال, آرژانتين, برزيل, هند, رژيم صهيونيستي وپاكستان تاكنون به آژانس براي نظارت و بازرسي از تاسيسات هسته‌يي خود اجازه نداده‌اند و حتي معاهداتي چون معاهده منع تكثير سلاح‌هاي هسته‌يي را نيز امضا نكرده‌اند. (3)
در حال حاضر131 كشور جهان عضو آژانس مي‌باشند كه بيشترين عضويت‌ها نيز در همان سال‌هاي اوليه تشكيل آژانس بوده است
؛ به طوري كه پس از آن با فواصل زماني چند سال فقط يك كشور به عضويت اين سازمان درآمده است.

 


آژانس سه ارگان مرتبط باهم دارد:
الف) شوراي حكام
ب) كنفرانس عمومي كه شاخه قانونگذاري آژانس مي‌باشد
ج) دبيرخانه كه مسوول اجرا و عملياتي كردن مصوبات است

* شوراي حكام:
شوراي حكام سالانه پنج‌بار تشكيل جلسه مي‌دهد. اين شورا متشكل از 35 عضو است كه جلسات آن در ماه‌هاي مارس, ژوئن, دو جلسه در ماه سپتامبر كه قبل و بعد از جلسه سالانه كنفرانس عمومي تشكيل مي‌شود و جلسه‌ي پنجم كه در ماه دسامبر سريعا بعد از جلسه كميته همكاري و پشتيباني تكنيكي آژانس تشكيل مي‌شود.

 

 
شوراي حكام در جلسات خود درباره گزارش‌هاي آژانس
، برنامه‌هاي آژانس، بودجه آژانس و درخواست‌هاي عضويت توصيه‌هايي به كميسيون عمومي مي‌كند.

 

 همچنين اين شورا توافقنامه‌هاي نظارت و بازرسي و استانداردهاي ايمني آژانس را نيز تصويب مي‌كند و اختيار انتصاب رييس آژانس را دارد; البته در صورتي كه كميسيون عمومي اين انتصاب را تصويب و تاييد كند. در واقع مي‌توان شوراي حكام را قوه مجريه و كنفرانس عمومي را قوه‌ي مقننه آژانس دانست.

*كنفرانس عمومي
جلسات كنفرانس عمومي آژانس سالي يك بار تشكيل مي‌شود. وظيفه اصلي اين كميسيون تصويب گزارش‌ها,برنامه‌ها, بودجه آژانس كه از طرف شوراي حكام به اين كنفرانس ارجاع مي‌شود; و هم‌چنين تصويب پذيرش هرگونه درخواست عضويتي مي‌باشد. كنفرانس عمومي طي جلسه سالانه درباره‌ي خط مشي‌ها و برنامه‌هاي آژانس و موضوعات مختلفي كه توسط شوراي حكام, رييس و دولت‌هاي عضو مطرح مي‌شوند
، به بحث و گفت‌وگو مي‌پردازد. هيات‌هاي نمايندگي دول عضو نيز هر ساله در جلسه كنفرانس سخنراني كوتاهي دارند.

* دبيرخانه
دبيرخانه آژانس نيز مسوول اجراي برنامه‌ها و مصوبات نهادهاي تصميم‌ساز آژانس است. رييس آژانس مسوول دبيرخانه است كه براي يك دوره چهار ساله انتخاب مي‌شود. رييس فعلي آژانس, محمد البرادعي است كه در اول سپتامبر 1999 به اين سمت منصوب شده است. رييس آژانس شش معاونت دارد كه هر كدام مسوول قسمت خاصي هستند.
در راستاي تحقق بخشيدن به وظيفه اصلي آژانس كه نظارت بر فعاليت‌هاي هسته‌يي كشورها و ممانعت از ساخت سلاح‌هاي هسته‌يي است; در سال 1968 معاهده منع تكثير سلاح‌هاي هسته‌يي (
NPT) تدوين شد كه در سال 1970 به مرحله اجرا درآمد. كشورهاي عضو اين معاهده آژانس را به عنوان ضامن اجراي مواد معاهده در نظر مي‌گيرند.
براين اساس بازرسان آژانس اين حق را دارند كه با اجازه دولت‌هاي عضو به صورت مرتب و برنامه‌ريزي شده از تاسيسات هسته‌يي آنها ديدن كنند و بر مكان‌هايي كه متعلق به مواد هسته‌يي و تاسيسات هسته‌يي مي‌باشند; نظارت داشته باشند. اين بازرسان ابزارهاي نصب شده در اين تاسيسات از جمله دوربين‌هاي مداربسته و پلمپ‌ها را بررسي مي‌كنند و نوع مصرف مواد هسته‌يي را تحت آزمايش قرار مي‌دهند; بازرسان مزبور پس از انجام بازرسي‌ها گزارش‌هاي خود را جداگانه به دولت مربوطه و آژانس و در صورت حاد شدن مساله به مجمع عمومي و شوراي امنيت سازمان ملل جهت اقدامات بين‌المللي ارايه مي‌دهند.
روند بازرسي‌هاي آژانس پس از جنگ خليج فارس در سال 1991 با بازرسي از برنامه‌هاي هسته‌يي احتمالي عراق شدت گرفت و تا امروز نيز ادامه دارد. در اواخر سال 1996 شوراي حكام تصميم به ايجاد يك كميته دايم براي مذاكره درباره برقراري يك ابزار قانوني براي اعمال موثرتر اقتدار آژانس گرفت. اين كميته درباره متن پروتكل الحاقي براي تضمين هرچه بيشتر توافقنامه‌هاي دول عضو و آژانس به بحث پرداخت كه نهايتا اين پروتكل در ماه مه 1997 به تصويب شوراي حكام رسيد; طبق پروتكل الحاقي كه موسوم به پروتكل 2+93 نيز مي‌باشد; دولت‌ها موظف به فراهم كردن اطلاعاتي براي آژانس درباره تمامي جنبه‌هاي چرخه سوخت هسته‌ايشان, تحقيق و توسعه مرتبط با چرخه سوخت هسته‌يي و تمام تاسيسات و تكنولوژي‌هاي هسته‌يي, طرح‌هاي بلندمدت توسعه چرخه سوخت هسته‌يي و دسترسي گسترده و آسان آژانس به برنامه‌ها و تاسيسات هسته‌ايشان مي‌باشند.
با وجود همه اين امكانات و فرصت‌هاي نظارتي
،آژانس هنوز با چالش‌هاي جدي‌يي در ممانعت از توليد و تكثير سلاح‌هاي هسته‌يي توسط كشورها مواجه است; اين چالش را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد
اول) هنوز اين مساله كه كشورها مرجع نهايي تصميم‌گيري درباره اين هستند كه آژانس از تاسيسات هسته‌يي آنها بازرسي كند; مانع عمده‌يي بر سر راه بازرسي‌هاي مطمئن, آشكار و غيرمخفي از تاسيسات و فعاليت‌هاي هسته‌يي كشورها مي‌باشد. براساس همين مانع است كه هند و پاكستان به سلاح هسته‌يي دست يافتند و تاكنون به آژانس اجازه بازرسي از تاسيسات هسته‌يشان را نداده‌اند.
دوم) توسعه تكنولوژيكي از جمله توسعه و گسترش سريع تكنولوژي‌هاي رايانه‌يي به كشورها اجازه مي‌دهد كه برنامه‌هاي نظامي و هسته‌يي خود را ناملموس‌تر پيگيري كنند; كه اين امر موفقيت بازرسي‌هاي آژانس را در يافتن واقعيت‌هاي مربوط به نوع فعاليت هسته‌يي كشورها مشكلتر مي‌سازد.

 

  اما در پس جدي يا غيرجدي عمل كردن آژانس در مقابل كشورها اراده قدرت‌هاي بزرگ خصوصا آمريكا در شرايط پس از جنگ سرد است,‌كه نقش بسيار زيادي در ايجاد حساسيت زياد بر روي يك كشور و ناديده انگاشتن يك كشور ديگر دارد. در اين رابطه مثال بارز مورد رژيم صهيونيستي است كه به دليل حمايت‌هاي آمريكا با اينكه زرادخانه‌ي عظيم هسته‌يي دارد, اما تاكنون از تن دادن به بازرسي و حتي امضاي معاهده‌ي منع تكثير سلاحهاي هسته‌يي سرباز زده است.


نگاهی به تاریخچه شکل گیری و ساختار ناتو

نگاهی به تاریخچه شکل گیری و ساختار ناتو

 
محمد امین خرمی

سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، اتحادی متشکل از 26 کشور از امریکای شمالی و اروپا است که با امضای پیمان آتلانتیک شمالی در 4 آوریل 1949 بین 10 کشور اروپایی، کانادا و ایالات متحده امریکا در واشنگتن، تاسیس شد و مقر آن شهر بروکسل، پایتخت بلژیک شد. در دنیای پس از جنگ جهانی دوم، کاپیتالیسم و کمونیسم دو ایدئولوژی مسلط بر صحنه روابط بین الملل بودند. این دو ایدئولوژی در قالب دو ابرقدرت ایالات متحده و اتحاد شوروی، که تنها کشورهایی بودند که پس از فروکش کردن آتش جنگ، نای ادامه حیات داشتند، به رقابت با هم پرداختند.
 
 
صحنه اصلی این رقابت نیز قاره اروپا واقع شد و با تقسیم آلمان به دو کشور آلمان شرقی و غربی، تقسیم اروپا به دو اردوگاه شرق و غرب، شکل عملی به خود گرفت. اروپای ویران شده به هیچ وجه توان رویارویی و ایجاد سد نفوذ در مقابل سیاست های توسعه طلبانه شوروی را نداشت.
 
در واقع، ایالات متحده امریکا و متحدان غربی آن سازمان ناتو را به وجود آوردند تا در مقابل اتحاد شوروی و گسترش کمونیسم به اروپای غربی مانعی ایجاد نمایند. از پایان جنگ جهانی دوم تا تشکیل ناتو – حدود 4 سال – اتفاقاتی رخ داد که کشورهای غربی را به سمت تشکیل اتحادی از جنس اتحاد ناتو سوق داد:
 
اظهارات استالین: استالین بارها از ناسازگاری کمونیسم و کاپیتالیسم سخن گفت. وی با تاکید دوباره بر یک تعریف مارکسیستی در مورد «دو اردوگاه» که در پایان جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود، موجبات نگرانی و تشویش رهبران کشورهای غربی را فراهم کرد؛ استالین اردوگاه اول تحت رهبری امریکا را اردوگاه کاپیتالیست یا امپریالیست و اردوگاه دوم به رهبری شوروی را اردوگاه سوسیالیست نامید.
 
بحران یونان (1946): در انتخابات 1946 یونان، سلطنت طلبان با حمایت انگلستان به پیروزی رسیدند. نیروهای چپ که در کنار مردم علیه اشغالگران مقاومت کرده بودند، واکنش های شدیدی نشان دادند که منجر به جنگ داخلی شد و انگلستان به حمایت از سلطنت طلبان و آلبانی، بلغارستان و یوگسلاوی نیز به حمایت از نیروهای چپ پرداختند.
 
بحران ترکیه (1946): شوروی فشارهایی بر دولت ترکیه وارد کرده و ادعا هایی در خصوص تنگه های بسفر و داردانل اعلام نمود. در این بحران، دولت های غربی به حمایت از ترکیه پرداختند.
 
تشکیل کمینفرم (1947): شوروی در اکتبر 1947 کمینفرم یا دفتر اطلاعات احزاب کمونیست را به منظور هماهنگ کردن فعالیت احزاب کمونیست کشورهای اروپا بویژه ایتالیا، فرانسه، رومانی، چکسلواکی و شوروی تشکیل داد.
 
تقسیم آلمان: در ژوئن 1948 استالین دسترسی متفقین به برلن غربی از طریق خطوط زمینی را به مدت 323 روز قطع کرد ولی ترومن، رئیس جمهور ایالات متحده، با برقراری پل هوایی این مشکل را حل کرد. در سال بعد در 7 مه 1949 دول غربی تشکیل «دولت آلمان فدرال» را در نواحی تحت اشغال خود اعلام کردند. شوروی نیز چند ماه بعد در 7 اکتبر همان سال تاسیس «جمهوری دموکراتیک آلمان» را اعلام نمود. بنابراین تقسیم عملی اروپا شکل واقعی به خود گرفت.
 
بحران چکسلواکی (1948): در فوریه 1948 کمونیست های چکسلواکی، دولت را به دست گرفتند و به سرعت کابینه ای کمونیستی تشکیل دادند. تنها وزیر طرفدار «طرح مارشال» در این کابینه، مازاریک، به طرز مشکوکی جان سپرد.
 
مقاله «فارین افرز»: در ژوئیه 1947 در مجله فارین افرز مقاله ای به چاپ رسید که نام نویسنده آن «آقای X» معرفی شده بود. بعدها مشخص شد نویسنده آن «جورج کنان» نظریه پرداز معروف امریکایی بوده که در آن زمان رایزن سفارت امریکا در مسکو بود. وی راهبردی جدید برای مقابله با سیاست های توسعه طلبانه شوروی به دولت امریکا پیشنهاد کرد که بعدها «سیاست سد نفوذ» نام گرفت.
 
دکترین ترومن (1947): با وضع بد اقتصادی کشورهای اروپا در سال 47-1946، هری ترومن، رئیس جمهور ایالات متحده، در سال 1947 طی پیامی به کنگره اعلام کرد، «سیاست های ایالات متحده باید این باشد که از ملل آزادی که در برابر سلطه طلبی های اقلیت های مسلح (کمونیست های داخلی) و فشارهای خارجی (شوروی) مقاومت می کنند، حمایت نماید.» وی خواستار اختصاص 400 میلیون دلار کمک به ترکیه و یونان شد.
 
طرح مارشال (1947): شکل گیری ناتو با طرح اقتصادی مارشال برای احیای اقتصاد اروپا همزمان بود. ایالات متحده تصمیم گرفت در قالب این طرح، به یاری کشورهای اروپایی که تازه از آوار جنگ جهانی دوم سر برآورده بودند، بپردازد. مارشال، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، در ژوئن 1947 در سخنرانی خود در دانشگاه هاروارد اعلام کرد: «کمونیسم را باید با ارتش اقتصادی سرکوب کرد و نه با خشونت.» سپس با ارائه پیشنهادی خواستار کمک های اقتصادی وسیعی به کشورهای اروپایی شد. کنگره در سال 1948 این طرح را تحت عنوان «برنامه احیای اروپا» تصویب کرد. طرح مارشال بین سال های 1947 و 1952 اجرا شد.
 
قطعنامه واندنبرگ-کنالی: در سال 1948، دو تن از سناتورهای امریکایی طرحی را در سنا تصویب نمودند که نشان دهنده پایانی بر دکترین مونروئه (عدم دخالت ایالات متحده در خارج از قاره امریکا) بود.
پیمان دانکرک (1947): انگلستان و فرانسه به خاطر ترس همیشگی که از آلمان داشتند، در مارس 1947 پیمانی را در شهر دانکرک فرانسه امضا کردند که هدف آن تحدید و اعمال کنترل بیشتر بر آلمان بود. بر اساس این پیمان، دو کشور بر اقدام مشترک علیه هر نوع تجاوز جدید از سوی آلمان متعهد می شدند.
پیمان بروکسل(1948): در مارس 1948 نمایندگان کشورهای انگلیس، فرانسه، بلژیک، هلند و لوگزامبورگ با هدف انعقاد معاهده ای در زمیه کمک متقابل در شهر بروکسل گرد هم آمدند که به امضای پیمان بروکسل منجر شد. در این پیمان کشورها برای «ایجاد سیستم دفاعی مشترک» و «گسترش روابط اقتصادی و فرهنگی» متعهد شده بودند.
 
در 6 ژوئیه 1948 مذاکراتی بین وزیر خارجه ایالات متحده و سفرای کانادا و کشورهای عضو پیمان بروکسل در واشنگتن برگزار شد که به امضای پیمان آتلانتیک شمالی در آوریل 1949، بین وزرای خارجه این کشورها به علاوه کشورهای ایتالیا، دانمارک، ایسلند، نروژ و پرتغال منجر شد.
 
هری ترومن، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، در رابطه با طرح مارشال و اتحاد ناتو اینگونه اظهار نظر می کند: «طرح مارشال و ناتو دو روی یک سکه اند.» بسیاری این دو برنامه ایالات متحده امریکا در قبال کشورهای اروپایی را ابزار سلطه این ابرقدرت بر اروپا دانسته اند؛ سلطه بر اقتصاد این کشورها از طریق طرح اقتصادی مارشال و سلطه نظامی و امنیتی بر آن ها از طریق سازمان ناتو.
 
پیمان آتلانتیک شمالی که بر اساس آن سازمان ناتو تاسیس شد، در مقدمه خود تاکید دارد: «دولت های امضا کننده این پیمان، قصد دارند از آزادی که میراث مشترک مردم آن ها به شمار می رود و بر اساس اصول دموکراسی، آزادی فردی و حکومت قانون ایجاد شده است، حفاظت کرده و ثبات و آرامش را در منطقه آتلانتیک شمالی برقرار سازند. آن ها همچنین مصمم هستند، تلاش های خود را در راستای دفاع دسته جمعی و حفاظت از صلح و امنیت متحد نمایند.»
 
بر اساس این پیمان – ماده 5 -- کشورهای عضو ناتو موافقت کرده اند که حمله علیه یکی از اعضا را حمله علیه تمامی اعضا در نظر گرفته و به کمک کشور یا کشورهایی که مورد هجوم قرار گرفته اند، بشتابند.
 
اعضا و روند عضویت
 
اولین کشورهای امضا کننده پیمان آتلانتیک شمالی، که اعضای موسس سازمان ناتو نیز به شمار می روند، کشورهای کانادا و ایالات متحده از منطقه امریکای شمالی و کشورهای انگلیس، پرتغال، نروژ، ایتالیا، ایسلند، فرانسه، دانمارک و کشورهای بنه لوکس(بلژیک، هلند و لوکزامبورگ) از قاره اروپا می باشند. پس از آن در سال 1952 اتحاد ناتو برای اولین بار گسترش یافت و کشورهای ترکیه و یونان را نیز در خود جای داد. سپس با عضویت آلمان غربی در 1955 و اسپانیا در سال 1982 شمار اعضای ناتو، به عدد 16 رسید.
 
پس از فروپاشی شوروی و انحلال پیمان ورشو در سال 1991 که نوید بخش پایان جنگ سرد بود، ناتو پیشنهاد خود مبنی بر به عضویت پذیرفتن کشورهای سابق بلوک کمونیست را مطرح کرد. بنابراین در سال 1997 در نشست مادرید، سه کشور جمهوری چک، مجارستان و لهستان جهت عضویت در ناتو دعوت شدند و در سال 1999 به عضویت این سازمان در آمدند.
 
طبق ماده 10 پیمان آتلانتیک شمالی، درهای ناتو برای کشورهای اروپایی که خواهان عضویت در این سازمان بوده و آمادگی پذیرفتن تعهدات و الزامات ناشی از عضویت را دارند، باز خواهد بود. سیاست «درهای باز» ناتو که با ورود جمهوری چک، مجارستان و لهستان عملی شده بود، در سال های بعد نیز ادامه یافت.
 
در نشست سران در سال 2002 که در پراگ برگزار شد، آخرین موج گسترش ناتو شکل گرفت و 7 کشور از حوزه بالتیک و اروپای شرقی -- کشورهای استونی، لتونی، اسلوونی، بلغارستان، رومانی، اسلواکی -- برای آغاز مذاکرات مربوط به عضویت دعوت شدند.
 
این کشورها به منظور پیوستن به این اتحاد، تعهداتی در جهت انجام اصلاحات در ساختار نیروهای نظامی متقبل شدند و ملزم شدند با توجه به استانداردهای تشکیلات نظامی در کشورهای غربی چه در زمینه های مرتبط با دکترین نظامی و چه در رابطه با آموزش و تجهیزات، تغییراتی اعمال نمایند. همچنین این اعضای جدید متعهد شدند منازعات سرزمینی خود را حل کرده و به اصلاحات سیاسی و مدنی در سطح جامعه خود بپردازند.
 
در نشست سال 2004 استانبول، در نهایت این 7 کشور نیز به عضویت ناتو درآمدند و تعداد اعضای ناتو به 26 عضو رسید. تمامی این کشورها اصلاحات انجام شده را در قالب «برنامه کاری عضویت»(MAP) پیگیری کرده بودند.
 
در حال حاضر نیز کشورهای آلبانی، کرواسی و مقدونیه خواهان عضویت در ناتو هستند. آلبانی و مقدونیه نیز همانند هفت کشور قبلی در برنامه MAP شرکت کرده اند. این دو کشور از سال 1999 – از زمان تصویب این برنامه توسط نشست سران ناتو در واشنگتن - در برنامه کاری عضویت شرکت داشته اند. کرواسی نیز از سال 2002 به این برنامه پیوسته است.
 
در همین راستا گرجستان و اوکراین نیز خواهان عضویت هستند. مسئله ای که باعث بروز اختلافات شدیدی بین ناتو - خصوصا ایالات متحده امریکا - و روسیه شده است.
 
«برنامه کاری عضویت»(MAP)، به منظور کمک به کشورهایی تهیه شده است که خواستار عضویت در ناتو هستند. این برنامه کشورها را در حرکت به سمت استانداردهای مورد نظر ناتو حمایت و همراهی می کند. عضویت در برنامه «مشارکت برای صلح»(PfP) یکی از ملزومات عضویت در برنامه MAP می باشد. برنامه PfP به کشورها کمک می کند تا ساختار نیروهای نظامی خود را هرچه بیشتر به ساختار نیروهای نظامی اعضای ناتو نزدیک تر کنند تا برای عضویت در ناتو آمادگی بیشتری کسب نمایند.
 
برنامه کاری عضویت رهنمودهایی عملی به کشورها ارائه می دهد و برای آن ها اهدافی را مشخص می نماید. در مقابل کشورها نیز بایستی در زمینه های اقتصادی و سیاسی به خواسته های این برنامه جامه عمل بپوشانند. به علاوه، این برنامه موارد دیگری مانند حل و فصل مناقشات بین المللی، قومی یا سرزمینی را از این کشورها می خواهد. در واقع شرکت در این برنامه به معنای تضمینی برای عضویت کشورها نمی باشد، اما شرط لازم برای طی پروسه عضویت است.
 
کشورها با شرکت در برنامه کاری عضویت توانایی و شایستگی خود را برای عضویت در ناتو به اثبات می رسانند. سپس در مسیر عضویت، این کشورها باید توسط ناتو، به صورت رسمی، برای آغاز مذاکرات مربوط به عضویت دعوت شوند. پس از اینکه این دعوت صورت گرفت، مراحل بعدی مرحله به مرحله اجرا می شود:
 
مذاکرات مربوط به الحاق با تیم مذاکره کننده ناتو برگزار خواهد شد؛ پروتکل های الحاق توسط اعضای ناتو امضا و تصویب می شوند؛ دبیر کل ناتو از کشورهای جدید دعوت می کند تا به سازمان ناتو بپیوندند؛ این کشورها بر اساس روند موجود در قوانین داخلی خود به عضویت ناتو در می آیند؛ روند عضویت آن ها پس از تسلیم اسناد الحاق به وزارت امور خارجه ایالات متحده – مرجع نگهدارنده پیمان – تکمیل خواهد شد.
 
نهادهای اصلی تصمیم ساز در ناتو
 
تصمیم گیری در تمامی سطوح ناتو به «اتفاق آراء» انجام می شود. نهادهای اصلی شرکت کننده در تصمیم گیری ها و مشخص کننده خطی مشی اتحاد ناتو شورای آتلانتیک شمالی، کمیته برنامه ریزی دفاعی و گروه برنامه ریزی هسته ای می باشند.
 
تصمیمات گرفته شده توسط هر یک از این ارکان، بدون توجه به سطح مقاماتی که اتخاذ کننده این تصمیمات بوده اند، وضعیتی مساوی با یکدیگر دارند. پس از این ارکان کمیته های تخصصی قرار دارند که آن ها نیز به نوبه خود از نمایندگان کشورهای عضو تشکیل می شوند. بنابراین تمامی اعضا در تمامی کمیته ها و در تمامی سطوح نمایندگانی دارند.
 
شورای آتلانتیک شمالی
 
شورای آتلانتیک شمالی(NAC) مهمترین نهاد تصمیم گیری در ناتو بوده و دارای بالاترین اقتدار سیاسی در این سازمان می باشد. این شورا دارای نمایندگانی از تمامی کشورهای عضو می باشد که حداقل هفته ای یک بار تشکیل جلسه می دهند. شورای آتلانتیک همچنین ممکن است در سطوح بالاتری مانند وزرای امور خارجه، وزرای دفاع و سران کشورهای عضو تشکیل جلسه دهد اما به هر حال تصمیم های اتخاذ شده در تمامی سطوح، به یک میزان قدرت و اعتبار دارند. این شورا در انظار عموم نقش بسیار مهمی دارد چرا که با انتشار بیانیه و اعلامیه سیاست ها و تصمیمات اصلی ناتو را اعلام می نماید.
 
شورای آتلانتیک شمالی تنها رکن ناتو است که جایگاه خود را مستقیما از پیمان آتلانتیک شمالی به دست آورده است. طبق ماده 9 این پیمان، «کشورهای عضو، شورایی به منظور اجرای مفاد این پیمان متشکل از نمایندگان خود تشکیل می دهند.» همچنین بر همین اساس، مسئولیت تشکیل ارکان فرعی بر عهده این شورا گذاشته شده است.
 
هر زمان که شورای آتلانتیک شمالی در سطح نمایندگان دائمی کشورها تشکیل جلسه می دهد – حداقل هفته ای یک بار -- «شورای دائمی» خوانده می شود. شورا حداقل دو بار در سال در سطح وزرای امور خارجه به صورت رسمی یا غیر رسمی تشکیل جلسه می دهد؛ همچنین ممکن است در سطح وزرای دفاع نیز جلساتی داشته باشد. جلسه شورا در سطح سران کشورها بدون فواصل معین و تنها زمانی برگزار می شود که مسائل مهمی در راستای سیاست امنیتی اتحاد مدنظر باشد.
 
کمیته برنامه ریزی دفاعی
 
کمیته برنامه ریزی دفاعی(DPC) در حالت عادی از نمایندگان کشورهای عضو ناتو تشکیل می شود، اما حداقل دو بار در سال در سطح وزرای دفاع تشکیل جلسه می دهد و در رابطه با مهمترین مسائل دفاعی و مسائل مربوط به دفاع دسته جمعی به بحث می پردازد. در این کمیته تمامی اعضا به استثنای فرانسه دارای نماینده هستند. کمیته برنامه ریزی دفاعی ناتو در حیطه کاری خود، اهمیتی هم سطح با شورای آتلانتیک شمالی دارد. این کمیته نیز به نوبه خود دارای کمیته های فرعی تخصصی می باشد.
 
گروه برنامه ریزی هسته ای
 
وزرای دفاع کشورهای عضو ناتو همچنین در گروه برنامه ریزی دفاعی(NPG) شرکت می کنند و در رابطه با سیاست های هسته ای این سازمان به بحث پرداخته و تصمیم گیری می نمایند. مسائل قابل طرح در این گروه را مسائل مختلفی مانند حفاظت، امنیت و توانایی سلاح های هسته ای، ارتباطات و سیستم های اطلاعاتی و حتی مسائل گسترده تری مانند کنترل سلاح های هسته ای تشکیل می دهند.

http://political.ir/post-710.aspx


سازمان های بین المللی :اتحادیه اروپا

سازمان های بین المللی :اتحادیه اروپا

 


اتحادیه اروپا یک اتحادیه اقتصادی- سیاسی است که از 27کشور اروپایی تشکیل شده‌ و منشأ اصلی شکل‌گیری این اتحادیه به جامعه اقتصادی اروپا که در سال1957 با توافق میان 6‌کشور اروپایی شکل گرفت، بازمی‌‌گردد.  از آن زمان تاکنون به‌دنبال اضافه‌شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا توسعه بیشتری یافت و سرانجام در سال1993 پیمان ماستریخت چارچوب فعلی آن را پایه‌گذاری کرد.
 
-------------------
اتحادیه اروپا یک اتحادیه اقتصادی- سیاسی است که از 27کشور اروپایی تشکیل شده‌ و منشأ اصلی شکل‌گیری این اتحادیه به جامعه اقتصادی اروپا که در سال1957 با توافق میان 6‌کشور اروپایی شکل گرفت، بازمی‌‌گردد.
 از آن زمان تاکنون به‌دنبال اضافه‌شدن اعضای جدید، اتحادیه اروپا توسعه بیشتری یافت و سرانجام در سال1993 پیمان ماستریخت چارچوب فعلی آن را پایه‌گذاری کرد.
ازجنگ تا صلح
قرن‌های متمادی قاره اروپا صحنه درگیری‌های متعدد و خونین بود. تنها در فاصله سال‌های1870 تا 1945 میلادی، فرانسه و آلمان 3بار علیه یکدیگر لشکرکشی کردند که این جنگ‌ها به کشته‌شدن تعداد زیادی از شهروندان دوکشور منجر شد. جنگ‌های جهانی اول و دوم، انگیزه برای تشکیل اتحادیه اروپا به‌منظور بازسازی اروپا و جلوگیری از وقوع جنگ‌های دیگر میان کشورها را شدت بخشید. در آن شرایط برخی از رهبران اروپایی متقاعد شدند که تنها راه ممکن برای تضمین صلح پایدار در این قاره اتحاد سیاسی و اقتصادی این کشورها خواهد بود. بدین ترتیب در سال1950میلادی، روبرت شومن، وزیر امور خارجه فرانسه پیشنهاد ادغام زغال‌سنگ و فولاد اروپای غربی را مطرح کرد. علت چنین پیشنهادی این بود که فرانسوی‌ها باور داشتند دلیل اصلی موفقیت نظامی آلمان وجود ذخایر زغال‌سنگ و فولاد در منطقه راین این کشور است.
پیشنهاد فرانسه که 5سال بعد از جنگ جهانی دوم به کشور همسایه ارائه شد، با استقبال آلمان روبه‌روشد. در پی این پیشنهاد در سال1951‌میلادی، «جامعه اروپایی زغال‌سنگ و فولاد» با 6کشور عضو شامل لوکزامبورگ، فرانسه، ایتالیا، هلند، بلژیک و آلمان‌غربی تشکیل شد و قرارداد آن در پاریس به امضا رسید. قدرت تصمیم‌گیری در مورد مسائل مربوط به صنعت سوخت و فولاد این کشورها به ارگان مستقل دیگری که ژان‌مونه، نخستین رئیس آن بود، سپرده شد. در این طرح مونه مبتکر و طراح اصلی بود و شومن مسئولیت کلی اجرای طرح را برعهده داشت. موفقیت جامعه زغال‌سنگ و فولاد به حدی چشمگیر بود که در عرض چند سال، این 6کشور تصمیم گرفتند دیگر بخش‌های اقتصادی خود را هم با یکدیگر ادغام کنند. در وهله نخست پیشنهاد توسعه فعالیت‌های اقتصادی و همکاری مشترک در طرحی از سوی وزیر امور خارجه هلند در سال1955 ارائه شد که به طرح بنلوکس شهرت داشت. این طرح به منظور نظارت بر همکاری‌های اقتصادی، گمرکی و مالی صورت گرفت و زمینه‌ساز تشکیل بازار مشترک اروپا شد. در پی پیشنهاد ارائه‌شده در این طرح، در سال1957، پیمان رم که براساس آن جامعه انرژی اتمی اروپا و جامعه اقتصادی اروپا شکل گرفتند، به امضا رسید و از تاریخ اول ژانویه1959 به‌طور رسمی آغاز به کار کرد.
از جمله اهداف اصلی این پیمان ایجاد اتحاد نزدیک‌تر میان مردم این قاره بود و این 6کشور هدف آتی خود را از میان برداشتن موانع تجاری موجود میان دولت‌هایشان به منظور ایجاد و ساخت یک بازار مشترک، تعریف کردند. براساس این پیمان، عوارض گمرکی و دیگر موانع تعرفه‌ای بین کشورهای عضو از بین رفته و یک اتحادیه گمرکی شکل می‌گرفت. در سال1967، این سه جامعه اروپایی با هم ادغام‌شده و از آن تاریخ یک کمیسیون، یک شورای وزیران و یک پارلمان اروپایی برای کل اتحادیه شکل گرفته است. در سال‌های ابتدایی، نماینده‌های پارلمان اروپا از سوی پارلمان‌های ملی انتخاب می‌شدند ولی در سال1979 نخستین انتخابات مستقیم این پارلمان برگزار شد که به شهروندان کشورهای عضو امکان رأی‌دادن برای انتخاب کاندیدای مورد نظر آنها را می‌داد. از آن تاریخ به بعد، هر 5سال یک‌بار انتخابات مستقیم برگزار می‌شود. جامعه اقتصادی اروپا که نخستین اتحادیه گمرکی آن به‌شمار می‌رفت بعدها جامعه اروپا نام گرفت. جامعه اروپا در واقع سنگ بنای وحدت اروپا بود.
پیمان ماستریخت،زمینه‌ساز اتحاد اروپا
پیمان ماستریخت در سال1992 از سوی سران 12کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا شامل آلمان، اسپانیا، انگلستان، ایتالیا، ایرلند، بلژیک، پرتغال، دانمارک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند و یونان به امضا رسید. این پیمان قوانین جدیدی از همکاری میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا را وضع کرد که شامل امور دفاعی و قضایی و امور داخلی این کشورها می‌شد. با افزوده شدن این نوع از همکاری بین‌دولتی به سیستم جامعه‌ای موجود، پیمان ماستریخت زمینه را برای شکل‌گیری و ایجاد اتحادیه اروپا فراهم کرد. ادغام اقتصادی و سیاسی میان اعضای اتحادیه اروپا، این کشورها را مجبور می‌کند تا تصمیمات مشترکی در مورد بخش عمده‌ای از مسائل اتخاذ کنند. اعضای اتحادیه در خیلی از بخش‌های‌کشاورزی، فرهنگی، محیط‌زیست، انرژی و حمل‌ونقل و... سیاست‌های مشترکی وضع کرده‌اند و البته با گذشت زمان، نیاز و ضرورت تغییر در برخی از بخش‌ها هم احساس شده است. حتی رابطه کلی اتحادیه اروپا با دیگر کشورهای جهان هم در این مدت از اهمیت زیادی برخوردار شده است. این اتحادیه مذاکرات مهمی در بخش مبادلات تجاری و توافق‌های همکاری با کشورهای دیگر انجام می‌دهد و در جهت توسعه سیاست خارجی و امنیت مشترک کشورهای عضو گام‌های مهمی برداشته است.
شکل‌گیری یورو و توسعه اتحادیه اروپا
پیش از اینکه کشورهای عضو اتحادیه برای برداشتن موانع تجاری و اقتصادی میان خود گام‌بردارند و بازار مشترکی که در آن گردش آزاد کالا، خدمات، افراد و سرمایه کشورها وجود داشته باشد را تأسیس کنند، زمان زیادی سپری شد. این بازار واحد سرانجام در سال1992 میلادی کامل شد؛ اگرچه هنوز در برخی از بخش‌ها به نتیجه موردنظر دست نیافته است. در دهه90میلادی، عبورو مرور در محدوده اتحادیه اروپا به لطف حذف گمرک و کنترل گذرنامه شهروندان در بیشتر کشورهای عضو این اتحادیه، آزادانه‌تر شد. سپس اتحادیه اروپا تصمیم به تأسیس واحد پولی و اقتصادی مشترک گرفت که با معرفی یک پول واحد اروپایی از سوی بانک مرکزی اروپا در سال1999 همراه بود. یورو از اول ژانویه سال2002 به‌عنوان پول مشترک اروپایی در 12کشور از 15عضو این اتحادیه به جریان افتاد و در حال حاضر در 17کشور این قاره جایگزین پول‌های ملی سابق شده است. اتحادیه اروپا به لطف پیوستن کشورهای جدید به مرور زمان توسعه یافت. دانمارک، ایرلند و بریتانیا از سال1973 به عضویت این اتحادیه درآمدند. یونان در سال1981، اسپانیا و پرتغال در سال1986 و اتریش، فنلاند و سوئد از سال1995 عضو اتحادیه اروپا شدند. از سال 2004میلادی، 10کشور دیگر مرکزی و جنوبی این قاره شامل قبرس، جمهوری چک، استونی، مجارستان، لتونی، لیتوانی، مالت، لهستان، اسلواکی و اسلونی و سپس رومانی و بلغارستان هم به جمع 15عضو اولیه اتحادیه اروپا اضافه شدند.

http://political.ir


ایران و سازمان‌های بین‌المللی بعد از بیداری اسلامی

 

ایران و سازمان‌های بین‌المللی بعد از بیداری اسلامی
 
 
 
 
شروع بیداری اسلامی از دسامبر 2010 تحولات و پیامدهای زیادی را برای دولت‌ها و ملت‌های خاورمیانه به‌دنبال داشت. در روند و پیامد این تحولات به‌صورت منحصر به فردی سازمان‌های بین‌المللی مختلفی درگیر شدند. سازمان ملل متحد، ناتو، اتحادیه عرب، اتحادیه آفریقا، شورای همکاری خلیج فارس، و اتحادیه اروپا ازجمله این سازمان‌ها بودند.

همان‌طور که سازمان‌های بین‌المللی در روند و نتیجه تحولات برخی از کشورهای عربی مانند لیبی و سوریه در یک سال گذشته اثرگذار بوده‌اند، روابط ایران و این سازمان‌ها نیز از بستر (Context) تحولات عربی مزبور متأثر شده است.


در پیامد تحولات بیداری اسلامی و متأثر از جهت‌گیری‌های (Attitudes) سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در یک سال گذشته، تعامل ایران با حجم قابل توجهی از سازمان‌های بین‌المللی و ازجمله با سازمان ملل متحد، ناتو و اتحادیه اروپا چالشی‌تر و منفی‌تر شده است.


هرچند رابطه ایران با سازمان ملل متحد در تحولات بعد از بیداری اسلامی دچار چالش جدی و عمیقی نشده، در هر صورت موضع‌گیرهای دوگانه شورای امنیت در ارتباط با تحولات بیداری اسلامی مورد انتقاد جدی ایران بوده است. نامه‌های انتقادی وزیر امور خارجه ایران به دبیر کل سازمان ملل متحد در مورد رویکردهای غیرعادلانه این سازمان در مورد تحولات بیداری اسلامی در بحرین ازجمله مواردی هستند که به‌عنوان نمونه‌ای از چالشی‌ترین نمونه‌های رویکرد تعارضی ایران با سازمان ملل متحد می‌توان به آن اشاره کرد. از دیگر موارد چالشی شدن روابط ایران و سازمان ملل متحد در بستر بعد از بیداری اسلامی می‌توان به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ 18 نوامبر 2011 در ارتباط با متهم‌سازی ایران به تلاش برای ترور سفیر عربستان در سازمان ملل متحد اشاره داشت.


رویکرد ایران نسبت به ناتو نیز در پیامد بیداری اسلامی چالشی شده است. رهبران ارشد ایران به‌خصوص در طول بیش از یک سال گذشته چندین بار به موضع‌گیری انتقادی و تهاجمی علیه رویکرد و کنشگری ناتو در قبال این تحولات پرداختند.


روابط ایران با شورای همکاری خلیج فارس نیز در پیامد تحولات عربی دچار چالش‌های زیادی شده است؛ به‌خصوص رویکرد دوگانه این شورا در ارتباط با بحرین در طول یک سال گذشته مورد انتقاد جدی ایران بوده و دیپلماسی مراسله‌ای تهاجمی بین ایران و این شورا در یک سال گذشته در ارتباط با موضوعات مورد اختلاف شدت بیشتری یافته است.


اگرچه روابط ایران و اتحادیه اروپا از بستر عینی تحولات بیداری اسلامی تأثیر مستقیمی نپذیرفت، در هر صورت روابط ایران با اتحادیه اروپایی بعد از بیداری اسلامی تا اواسط ژانویه 2012 متأثر از اتخاذ سیاست‌های تشدید تحریم اتحادیه اروپا علیه ایران، دچار چالش‌های جدی‌تری شده است.



بنا بر ملاحظات بالا، بازیگران عمده نظام بین‌المللی و به‌خصوص آمریکا بعد از بیداری اسلامی در عرصه تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا، در حال استفاده از سازوکارهایی همچون سازمان‌های بین‌المللی در جهت تأمین منافع قدرت‌های بزرگ، کنترل معادلات، و موازنه منطقه‌ای (Regional Balance) در مناطق جغرافیایی مانند خاورمیانه و شمال آفریقا هستند.


با توجه به مرکزیت ایران در عرصه تحولات منطقه‌ای بعد از بیداری اسلامی به‌نظر می‌رسد که نظام بین‌المللی در حال استفاده از این بازیگران در مسیر مدیریت، محاصره، و مهار هدفمند ایران است؛ به‌خصوص آمریکا به‌عنوان ابرقدرت بین‌المللی، در تحولات بعد از بیداری اسلامی در حال استفاده از سازمان‌های بین‌المللی مهمی مانند اتحادیه اروپا، شورای همکاری خلیج فارس، ناتو، اتحادیه عرب و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و اوپک جهت افزایش فشار بر کشورهایی مانند ایران، جهت تغییر رفتار منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش است.
 
بر این مبنا و در حالی که بازیگران عمده نظام بین‌المللی در صدد فشار به کشورهایی همانند ایران با استفاده از سازوکارهایی همچون سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی مبتنی بر بهره‌برداری با استفاده از دکترین‌هایی همچون جنگ پیشدستانه (preventive War)، حمایت از غیرنظامیان (Civilian Protection)، اصل مسئولیت حمایت (Responsibility to Protect (R2P))، و مداخله بشردوستانه (Humanitarian Intervention) هستند، توجهی دوباره به فلسفه وجودی این سازمان‌ها موضوع مهمی است.

در واقعیت امر، این سازمان‌ها باید وظیفه اصلی و اولیه حفظ صلح و امنیت بین‌المللی (Maintenance of International Peace and Security) را و نه وظیفه تحت تأثیر قرار گرفتن در مسیر روندها و تحولات بین‌المللی مد نظر قدرت‌های بزرگ را عهده‌دار باشند.


در چشم‌انداز تحولات آتی منطقه بعد از بیداری اسلامی چالشی شدن تعاملات ایران و این سازمان‌ها نه مطلوبیتی برای کارکرد و اهداف این سازمان‌ها دارد و نه باعث تغییر نوع نگاه ایران به بازیگران عمده بین‌المللی خواهد شد. بدون شک تغییر نگاه در جهت‌گیری‌ها و نوع بازی هر کدام از بازیگران فوق باعث آرام شدن معادلات منطقه‌ای و نوع نگاه ملت‌ها و دولت‌های منطقه خاورمیانه و به‌خصوص مردم ایران به اهداف و عملکرد سازمان‌های بین‌المللی مهم در مسیر پیش رو و جلوگیری از شکل‌گیری داستان‌های تراژدیک و بی‌نتیجه‌ای همانند حمله به افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 خواهد شد.


بهزاد خوش‌اندام، کارشناس مسائل بین‌المللی

 


آخرین مطالب ...
» پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران
» سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا
» اوباما و محدودیت‌های فروش سلاح
» قدرت مانور کره شمالی
» بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
» روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
» آسیاگرایی آمریکا و تحدید چین
» ائتلاف ها در جهان تک قطبی
» غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
» نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
» اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
» معامله در واشنگتن
» ناآرامی‌ها در صحرای سینا؛ ابعاد و پیامدها
» شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
» بیم و امیدهای دموکراسی لیبی
» جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید
» راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر
» امریکای لاتین؛ بازگشت سناریوهای کهنه با چهره جدید
» اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج
» تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com